با اعلام شروع بیماری همهگیر جهانی ویروس کرونا که چین نقطه آغازش بود، بسیاری استدلال کردند که نظام اقتدارگراییِ چین جلوی جریان آزاد اطلاعات را گرفت و این به تاخیر در واکنش و تشدید بیماری دامن زد. بحث پزشک چینی، لی ونلیانگ، که به دلیل افشای این بیماری توسط دولت چین مجازات شد و سپس خود بر اثر همین بیماری فوت کرد، گویای کژکارکردی اقتدارگرایی است.
اکنون وضعیت دولتهای دموکراتیک نیز چندان خوب نیست. اروپا اکنون بیش از چین متحمل بار این بیماری است و تعداد کشتههای ایتالیا بیش از کشتههای چین است.
این بدان معناست که بسیاری از رهبران دموکراسیها به مانند چین احساس کردند که باید خطرات این بیماری همهگیر را کمتر از آنچه هست باید نشان دهند تا بدین طریق هم از آسیب به اقتصاد جلوگیری کنند و هم از منافع شخصی خود حافظت کنند. این فقط مختص روسای جمهور برزیل و مکزیک نیست بلکه ترامپ را نیز میتوان جزو این دسته دانست که در اواسط مارس تاکید داشت که این بیماری تحت کنترل است و به زودی از بین خواهد رفت.
وقتی این بیماری پایان یابد تردید دارم که دوگانهسازیهای آسانِ دموکراسی / اقتدارگرایی کنار گذاشته شود. بحث من در اینجا این است که عامل تعیینکنندۀ اصلی در کارکرد دولتها نه نوع رژیم سیاسی آنان، بلکه توانایی و ظرفیت دولت و بالاتر از همه اعتماد عمومی به دولت است.
تمام نظامهای سیاسی در مواقع بحران به اقتدار قوه مجریه نیاز دارند. ظرفیت و توانمندی افراد مسئول و قضاوتشان خوب یا بد بودن نتایج و پیامدها را تعیین خواهد کرد.
در تفویض اقتدار به دستگاه حاکم، اعتماد یگانه کالایی است که سرنوشت جامعه را تعیین خواهد کرد. هم در دموکراسیها و هم در نظامهای اقتدارگرا شهروندان باید باور داشته باشند که مسئولین میدانند چه میکنند.
یک مفهوم نادرستی رواج دارد که دموکراسیها لزوماً دولتهای ضعیفی دارند زیرا آنان باید به انتخاب عمومی و رویههای قانونی احترام بگذارند. تمام دولتهای مدرن دارای یک دستگاه حاکم قدرتمند هستند، زیرا هیچ جامعهای بدون داشتن آن جان سالم به در نخواهد برد.
آنچه لیبرال دموکراسی را از اقتدارگرایی متمایز میکند ایجاد موازنه بین قدرتِ نهاد دولت و نهادهای محدودکننده- مثل حاکمیت قانون و پاسخگویی دموکراتیک- است.
سرعت عمل چین در تجهیز منابع نشان از برتری سیستم اقتدارگرایی دارد اما در حالی که آمریکا در ابتدا کند عمل میکند اگر سرعت گیرد حتی از دیگران نیز توانمندی بیشتری خواهد داشت. میتوان استدلال کرد که چون قدرت در آمریکا به لحاظ دموکراتیک مشروعیت دارد، در بلندمدت نسبت به یک دیکتاتوری و اقتدارگرایی دوام بیشتری خواهد داشت. همچنین دولت دموکراتیک میتواند ایدهها و اطلاعاتی را از شهروندان و جامعه مدنی بگیرد که چین قادر به انجام آن نیست. همچنین سیستم فدرالی و ایالتی آمریکا به مثابۀ آزمایشگاه ایدهها عمل کرده و میتوانند زودتر از دولت فدرال دست به کار شوند.
دموکراسیها در مواقع اضطرار به قوه مجریه قدرت اعطا میکنند تا با سرعت بیشتری با تهدیدات برخورد کنند. اما تمایل به اعطای قدرت بیش از همه بستگی به اعتماد به دستگاه حاکم دارد که آیا از این قدرت به صورت هوشمندانه و موثر استفاده خواهد کرد یا خیر.
اعتماد بر دو بنیان ساخته میشود؛ اول، شهروندان باید باور داشته باشند که دولتشان از تخصص، دانش فنی، ظرفیت و اتخاذ بهترین قضاوتها و تصمیمات موجود برخوردار است. اعتماد چیزی است که در بحران مالی ۲۰۰۸، بانک مرکزی آمریکا از آن برخوردار بود: بن برنانکه، رییس وقت بانک مرکزی، یک فرد دانشگاهی بود که عمیقاً رکود بزرگ سال ۱۹۲۹ آمریکا را مطالعه کرده بود.
بنیان دوم اعتماد عبارت است از اعتماد به بالاترین افراد حاضر در سلسلهمراتب یعنی خود نظام سیاسی و افراد مسئول. برای مثال ترامپ امروز با یک بحران اعتماد سیاسی مواجه است. وی یک پایگاه رای حدود ۳-۴۰ درصد دارد که در هر صورت از او حمایت میکنند.
در آخر، من باور ندارم که میتوانیم به یک جمعبندی و نتیجهگیری گسترده دربارۀ بهتر بودن دیکتاتوریها یا دموکراسیها در جان سالم به در بردن از این بحران برسیم. دموکراسیهایی نظیر کرهجنوبی و آلمان نسبتاً در مواجهه با این بحران موفق بودهاند، حتی اگر آمریکا زیاد خوب عمل نکرده باشد.
آنچه در پایان مهم است نه نوع رژیم سیاسی، بلکه اعتماد شهروندان به رهبران و شایستگی و کارآمدی دولتها است.
دیدگاه تان را بنویسید