ارسال به دیگران پرینت

سه‌شنبه‌هایی که با شفیعی‌کدکنی گذشت

سه‌شنبه‌هایی که تاریخ درازی دارد.

سه‌شنبه پاییزی و اولین سه‌شنبه مهرماه آمد، سه‌شنبه‌های با شفیعی‌کدکنی اما نه. می‌گفت خیلی کار دارد اما با کمال عشق و علاقه سر کلاس می‌آید. می‌آمد و مشتاقانی که خود را از جاهای مختلف به کلاس درسش رسانده بودند، نشسته روی نیمکت و زمین منتظر شنیدنش بودند.

سه‌شنبه‌هایی که تاریخ درازی دارد.

همه منتظر آمدن سه‌شنبه بودند، سه‌شنبه که می‌رسید اگر زود نمی‌آمدی، نه تنها روی نیمکت‌های کهنه کلاس بلکه روی زمین هم جایی برای نشستن نبود. یک عده هم می‌آمدند که عکس بگیرند؛ یکی برای رسانه‌اش و دیگری برای صفحه اینستاگرامش. عده‌ای دیگر کلاس درس خودشان را رها می‌کردند تا این سه‌شنبه را پای صحبت‌های استاد بنشینند، آخر این کلاس شماره دانشجویی و بودن اسم در لیست نمی‌خواست، درش به روی همه باز بود. 

پیش از رسیدن استاد به مجسمه فردوسی جلو در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، جمعیت علاقه‌مندان به سوی او سرازیر می‌شد؛ یکی سوال بی‌جواب‌مانده‌ای داشت، دیگری امضایی می‌خواست و آن یکی می‌خواست که یک عکس یادگاری با استاد بیندازد.

 

سال‌هاست که هر کس می‌خواهد با محمدرضا شفیعی‌کدکنی دیدار کند، نشان سه‌شنبه‌ها را به او می‌دهند، سه‌شنبه‌هایی که تاریخ درازی دارد. 

محمدرضا شفیعی‌کدکنی در یکی از این سه‌شنبه‌ها درباره علاقه‌اش برای آمدن به این کلاس با بیان این‌که عشق و علاقه دانشجویان به کلاسش او را خجالت‌زده می‌کند، چنین گفته است: «بچه‌ها! من خیلی کار ناتمام دارم. باورتون نمیشه! با این همه من با کمال عشق و علاقه می‌آیم این‌جا.»

او در نخستین جلسه شروع هر ترم از حاضران می‌خواست تا آن‌چه را می‌خواهند درباره‌اش برای‌شان صحبت کند روی یک برگه بنویسند تا کلاس براساس همان سوال‌ها و موضوعات پیش برود. 

اما امسال شیوع ویروس کرونا، سه‌شنبه‌های شفیعی‌کدکنی در دانشگاه تهران را نیز همانند خیلی دیگر از برنامه‌ها تعطیل کرده است؛ سه‌شنبه همراه با آغاز پاییز از راه رسید، اما علاقه‌مندان به کلاس درس شفیعی‌کدکنی نرسیدند. به قولی «قاصدِ روزانِ ابری،/ داروگ!/ کِی می‌رسد باران؟...»

در فراق دانشجویان از کلاس درس استاد و روزهایی که محمدرضا شفیعی‌کدکنی برای شاگردانش از حافظ، سعدی، داستایفسکی، محمدرضا شجریان و.‌.. گفت و در سوگ رفتن مظاهر مصفا بغض کرد، بخشی از سخنان او را در سه‌شنبه‌هایی که گذشت مرور می‌کنیم.

منشاء معروف‌ترین سخن داستایفسکی، سخن سعدی‌ است

هیچ چیزی از تجربه زیبایی فراتر نیست. بالاترین حد درک انسانی، زیبایی‌ است، زیبایی‌ است که فاتح نهایی همه مباحث جهان است. می‌گن داستایفسکی گفته که «آخرین حرف رو زیبایی و تجربه جمال‌شناسانه می‌زند» یعنی وقتی تجربه زیبایی آمد همه چیز مغلوب به اونه. شما می‌دونید این رو داستایفسکی از کجا میاره؟ بچه‌ها شما هیچ‌وقت فکر کردید سعدی چی گفته؟ 

خوب دقت کنید. منشا سخن معروف، معروف‌ترین سخن داستایفسکی یک سخن سعدی است؛ می‌گه «پر طاووس در اوراق مصاحف دیدم/ گفتم این منزلت از قدر تو می‌بینم بیش/ گفت خاموش که هر کس که جمالی دارد/ هر کجا پای نهد دست ندارندش پیش». اصل نظریه از درون این شعر سعدی درومده، به‌نام داستایفسکی معروف است، تمام کره زمین این جمله را به‌نام داستایفسکی می‌شناسند و زیباترین سخنی است که داستایفسکی در دهن یکی از قهرمانان داستان‌هایش قرار داده. ولی وقتی تامل کنید همین حرف را می‌زند، خیلی قشنگه، ببین: «پر طاووس در اوراق مصاحف دیدم/ گفتم این منزلت از قدر تو می‌بینم بیش/ گفت خاموش که هر کس که جمالی دارد/ هر کجا پای نهد دست ندارندش پیش». تجربه استاتیک مقدمه بر همه و قانع‌کننده‌ترین حد تجربه انسانی است. وای بچه‌ها خسته شدم...

(دوازدهم آذرماه ۹۸)

آزادی و خاطره‌ای از عبدالحسین زرین‌کوب 

آدم وقتی خودش اجتماعی و دارای گرایش‌های سیاسی می‌شود، توقع دارد که همه دارای گرایش‌های سیاسی باشند و عیناً هم گرایش‌های سیاسی او رو داشته باشند. اگر گرایش‌های سیاسی مخالف او رو داشتند، گور باباش! نه اول‌ْحرف، دموکراسی و آزادی است؛ تو می‌خوای اون‌جوری بری، من می‌خوام...

یادم هست عدّه‌ای از بچه‌های کانون نویسندگان ایران، زمان شاه رفته بودند خدمت استاد زرین‌کوب که این اعلامیه‌ای ما نوشتیم، شما امضا کنید. گفته بود که من نمی‌خوانم، موضوعش چیه؟ گفته بودند راجع‌به آزادی است. گفته بود: آیا من این آزادی را دارم که این رو امضا بکنم یا نکنم؟ 

خیلی حرف قشنگی است، می‌گفت: من این آزادی رو دارم که این اعلامیه شما رو امضا بکنم...، اولین آزادی شما رو می‌خواهید از من سلب کنید به بهانه این‌که شما مدافع آزادی هستید، من نمی‌خوام امضا کنم، این آزادی رو دارم... بنابراین ما نباید از همه به اصطلاح افراد توقع داشته باشیم که مثل ما فکر کنند. این توتالیتر بودنه، الان بعضی از قدرت‌مندان ما توتالیرند. در صورتی که اگر شما دم از احترام به مردم و به رای مردم و به فکر مردم می‌زنید، معنی ندارد که همه‌تون بیایید مثل من فکر کنید. توتالیتر یعنی چی؟

(۲۹ بهمن‌ماه ۹۸)

فرم ایده‌آل شعر حافظ حاصل تصادف نیست

ادبیات ما ادبیاتی است فنی. در شعر هیچ شاعری در جهان این مقدار ظرایف ادبی دیده نمی‌شود. این صورت هنری پیچیده و منسجم و این فرم ایده‌آل شعر حافظ (صنایع بدیعی) بدون تردید حاصل تصادف نیست. حاصل ذوق بهتر و خلاقیتی است که همه تجارب هنری پیش از خود را جذب کرده و آزموده و سنجیده و گلچین ذهنی ایجاد کرده و با معیار آن گلچین ذهنی یک معیار هنری برای خود خلق کرده است. این معیار هنری را می‌توان تا حدی تجزیه کرد و فرمول‌های آن را شناخت و محورهای قانون‌مندی را که در آن غزل‌ها وجود دارد معین کرد. البته هیچ‌کس وجود ندارد که همه این فرمول‌ها و رمزها را بشناسد. 

(۲۴ مهرماه ۸۰) - «این کیمیای هستی» جلد سوم (درس‌گفتارهای دانشگاه تهران)، ص

تیتر مطلب از شعر قیصر امین‌پور، شاعر و استاد فقید دانشگاه تهران است که شاگرد محمدرضا شفیعی‌کدکنی بود و این شعر را با یاد کلاس‌های او گفت.

 

منبع : ايسنا
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه