در ادامه به نتایج این تحقیق خواهیم پرداخت و می خواهیم ببینیم چه شده که دانشمندان کسانی که قبلاً بزرگسال محسوب می شدند را حالا نوجوان می دانند.
تغییرات مغز و بدن
دوران نوجوانی با بلوغ آغاز می شود. اما از آنجایی که سلامت و تغذیه به نسبت دهه های گذشته سطح بالاتری پیدا کرده اند، نوجوانی حالا از سن ۱۰ سالگی شروع می شود، یعنی زمانی که هورمون های خاصی در بدن فعال می شوند.
جالب آنکه در تعریف قبلی نوجوانی، هنگام تصمیم گیری در مورد زمان به پایان رسیدن این مرحله از زندگی، رشد بیولوژیکی در نظر گرفته نشده بود. گرچه قبلاً ۱۹ سالگی را پایان نوجوانی می دانستند، اما بسیاری از تغییرات بیولوژیکی تا دهه ی ۲۰ زندگی ما ادامه پیدا می کنند.
برای مثال، سر و کله ی دندان های عقل معمولاً در اواسط دهه ی ۲۰ زندگی پیدا می شود. بعضی فرآیندهای مربوط به بلوغ مغزی که برای روابط اجتماعی حیاتی هستند هم در این دهه ی زندگی رخ می دهند. در تعریف جدید نوجوانی، این تغییرات بیولوژیکی در نظر گرفته شده، به همین دلیل این یافته ها را می توان دقیق تر دانست.
نقش های اجتماعی ما
افراد ۲۴ ساله و کمتر را حالا می توان هنوز نوجوان دانست چون آن ها با موانع اصلی زندگی دیرتر رو به رو می شوند. حالا مردم دیرتر ازدواج می کنند و بچه دار می شوند. در آمریکا در دهه ی ۱۹۶۰ متوسط سن ازدواج ۲۱ سال بود که در سال ۲۰۱۵ به ۲۸ تغییر یافته بود.
حالا آموزش مقرون به صرفه تر و دسترسی به آن بیشتر شده و افراد تصمیم می گیرند زمان بیشتری را به آن اختصاص دهند و قبل از پیدا کردن کار آموزش ببینند. به علاوه، داشتن استقلال مالی برای بعضی جوان ها می تواند دشوار باشد. آن ها کماکان به حمایت پدر و مادر خود نیاز دارند، مسأله ای که از آن ها فردی نیمه مستقل می سازد، یعنی آن ها کاملاً بزرگسال نیستند گرچه سن شان می گوید که هستند.
چرا باید معلوم شود که چه کسانی نوجوان محسوب می شوند؟
برای اینکه بتوانیم تعیین کنیم که چه کسانی نوجوان محسوب می شوند، باید بیولوژی خود و تغییرات اخیر اجتماعی را در نظر بگیریم. این تعریف باید در قوانین و سیاست های اجتماعی هم لحاظ شود.
این مسأله به بهبود رفاه کلی جوان ها کمک می کند چون تأثیر مثبتی بر سلامت، آموزش و اشتغال آن ها دارد. مثلاً افزایش سن نوجوانی به ۲۴ سال می تواند به تأمین مسکن برای این گروه سنی در زمان گذاز از مراحل زندگی شان کمک کند.
در سیاست های درمانی اغلب توقع می رود نوجوان ها یا تحت حمایت مالی پدر و مادر خود باشند یا کاملاً مستقل باشند. چون افراد در دهه ی ۲۰ زندگی شان به خصوص به خدمات مرتبط با سلامت روانی، سلامت جنسی و اعتیاد به مواد نیاز دارند و از آنجایی که بسیاری از آن ها هنوز از نظر مالی به پدر و مادر خود وابسته هستند، توان پرداخت هزینه های این خدمات را ندارند.
یک مشکل احتمالی
از آنجایی که بعضی جوانان در واقع هنوز نوجوان محسوب می شوند، ممکن است از نظر کسانی که بزرگ تر از آن ها هستند و قانوناً بزرگسال محسوب می شوند، افراد ناکارآمدی تلقی شوند. به همین دلیل ممکن است تصمیمات مهم اجتماعی و سیاسی، که بعضی از آن ها تأثیر مستقیمی بر این گروه سنی دارند، بدون مشارکت آن ها اتخاذ شوند.
در محیط کار این مسأله ممکن است باعث شود جوان ها احساس کنند جدی گرفته نمی شوند و تصمیمات و نظرات آن ها اهمیت همکاران بزرگسال شان را ندارند. علت این مسأله آن نیست که خود آن ها احساس می کنند از آمادگی یا تجربه ی کافی برخوردار نیستند، بلکه به این خاطر است که دیگران چنین نظری در مورد آن ها دارند.
دیدگاه تان را بنویسید