خانه و خودرو و دلار و سکه چنان ترمز بریدهاند که حتی در دولت کسی داوطلب صحبتکردن با مردم در اینباره نمیشود! البته باید سخنی پیدا کرد و گفت و این سخن، دشوار پیدا میشود. اگر ریشه ناآرامیها را تا علتالعلل بجوییم و عقب برویم، به تورم و گرانی میرسیم. وقتی گرانی و تورم نباشد، اصولاً مردمی که طرفدار یک زندگی معمولیاند-که بیشتر مردم اینگونهاند-چنان آرامشی به دور از استرس و اضطراب و فکر و هم و غم پیدا میکنند که آن را با هیچ چیز عوض نمیکنند. اکنون، اما اینگونه نیست. مردم هر روز شاهد کمارزششدن حقوقی میشوند که میخواهند در پایان ماه دریافت کنند؛ و آنها که شغل آزاد دارند، از بههمریختگی بازار بیشتر متضرر میشوند تا سود کنند، مگر اندکی خاص.
گرانی صدمیلیونی یک خودرو درکمتر از چندماه یا دلار ۳۸ تومانی و بالاتر باید با برنامه قبلی کنترل میشد. انتظار از رئیس اقتصادی دولت آن است که در اینباره به مردم توضیح دهد و شفاف بگوید که چه برنامهای پیشرو دارند. مجلس هم با کارت زرد نباید بازی کند. کارت زرد و قرمز و سوت و بالابردن پرچم اخطار همه و همه استعارههایی است که به کار مردم نمیآید. مردم باید بتوانند از فردای خود مطمئن باشند. مردم را از معیشت و از زندگیشان مطمئن کنید تا آن وقت هیچکس نتواند برای آنها سرود و شعار کاذب «زندگی» بخواند. شما با نجیبترین مردم دنیا روبهرویید، مردمی که بسیاری از آنها هر روز صبح که از خواب بیدار میشوند پساندازشان را در دستانداز گرانی و افت ارزش پول ملی میبینند، گویی که کسی به آن دستانداخته است، اما با مال و جان پای ایمان و اعتقادشان به نظام و رأیی که به دولت دادند و در مقابل سالوسنمایی اجنبی میایستند. این مردم سزاوار این گرانی نیستند. «باید... باید»ها را رها کنید، تریبونها را از شعارها پاکسازی کنید، رؤسای قوا برای یکدیگر وظیفه تعیین نکنند. کار خودتان را انجام دهید و بعد به میدان بیایید.
دیدگاه تان را بنویسید