در آغاز قرن حاضر و با گسترش روزافزون تکنولوژی، گسترش پدیده جهانی شدن و تغییرات سرسامآور در تمامی حوزهها، توجه به نوآوری و گذر از اقتصاد سنتی به اقتصاد مبتنی بر دانش و فناوری به مهمترین چالش برنامهریزان اقتصادی در اقصی نقاط جهان تبدیل شده است. در جهان امروز، پیروزی در رقابت بازار کسب و کار مستلزم ادغام دانشهای نوین با صنایع است و در شرایط کنونی، صنعتی که از دانش روز بیبهره باشد محکوم به زوال و نابودی است و در میان مردم از هیچ جایگاهی برخوردار نخواهد بود.
[عامل پیروزی در میدان رقابت کسبوکار]
با این رویکرد، روز به روز ارزش شرکتهای دانشبنیان جهت تسریع در علم و فناوری، کشف پدیدههای جدید و رشد بیبدیل صنایع برای همگان معلوم و مشخص میشود تا جایی که این فناوریهای حیرتانگیز در این مدت نه چندان طولانی توانسته بر منابع فیزیکی چیره و رتبه اهمیت آنها را به درجه دوم و در بعضی مواقع تا درجه سوم کاهش دهد و این اهمیت تغییر در دیدگاهها را دو چندان میکند. نوآوری و خلاقیت در دنیای کنونی عنصر مهمی برای رقابتپذیری است. راز بقای سازمانها و بنگاههای بزرگ، متوسط و کوچک در پیروی از اصل نوآوری نهفته شده است. تغییر در گرایشهای سازمانی در جهت نوآوری به شکل کالا، خدمت، تکنولوژی، منابع انسانی، بهرهوری و اثر بخشی بیشتر در تمام سطوح سازمانی به زودی به وقوع خواهد پیوست. به عبارتی نوآوری به عنوان فرآیندی سیستمی و پیچیده از خلق ایده تا دستیابی به محصول، خدمت و تجاری سازی به طور مستمر در بدنه اصلی سازمانها و بنگاههای اقتصادی و تجاری به اجرا در خواهد آمد. چرخهای مهم که تمام مراحل و فرآیند آن با تولید اطلاعات و دانش روز همراه است به نحوی که در مسیر توسعه سازمانها قادر است به سرعت عقبماندگیهای قبلی را جبران کند.
به زودی اقتصاد متکی بر شرکتهای دانشبنیان در تمام جهان فراگیر خواهد شد و علاوه بر ایجاد تصویر جدیدی از رفتارهای مدرن اقتصادی در جامعه بشری، برنامهریزان کشورها نیز به طور قطع با اتکا بر اقتصاد دانشبنیان در ابعاد کلان اقتصادی به توسعه پایدار خواهند رسید به گونهای که فرآیند آن در ساختارهای اقتصادی، بهرهوری کالا و خدمات، مدیریت و رهبری سازمانی، تولیدات، تعیین استراتژیها، کوچک شدن دولتها، ارتقا و تغییر در ماهیت کسب و کارها و... آشکار خواهد شد. از آنجا که شرکتهای دانشبنیان عموما در ردیف شرکتهای کوچک و در بعضی مواقع متوسط قرار میگیرند در بسیاری از مواقع 90 درصد سهم اقتصاد کشورها را شامل میشوند علاوه بر اینکه این شرکتهای کوچک با صادرات قابل توجه خود نقش موثری نیز در توسعه اقتصادی کشورهای خود ایفا میکنند. در ایران نیز موسسات صنعتی کوچک 96 درصد از کل صنعت کشور را شامل میشوند. در کشور ایران نیز در دهه 80، در سالهایی که خیل عظیم جوانان دهه شصتی به مرور از دانشگاهها فارغ التحصیل شدند، تغییر جهت اقتصادی از منابع طبیعی به اقتصاد دانشبنیان احساس شد. با توجه به محدودیت استخدامهای دولتی، این طیف از جوانان با تفکر راهاندازی یا اشتغال در فضای مجازی و شرکتهای دانشبنیان در جامعه ظهور کردند و از آنجا به بعد در بدنه مدیران کشور این باور متجلی شد که در دنیای پر تلاطم امروز دستیابی به تکنولوژی و پدیدههای نو بر پایه اقتصاد دانشبنیان یکی از شاخصهای مهم توسعه و بالندگی کشور محسوب میشود. هر چند در این دوره نیز فضای فعالیت شرکتهای دانشبنیان آنطور که باید در خور توجه و چشمگیر نبوده و تا شکوفایی کسب و کارهای نوپا فاصله زیادی باید طی شود.
ضمناً رونق فعالیتهای اقتصادی در شرکتهای دانشبنیان مستلزم فرهنگسازی، تثبیت و ترویج گفتمان اقتصاد مبتنی بر دانش برای اصلاح مسیر حرکت اقتصادی کشور است و در این میان یکی از بزرگترین مشکلات مربوط به این دسته از شرکتها عدم آگاهی و اطلاعات مدیریتی اقتصادی صاحبان ایده است که موجب میشود با وجود ایده و در نهایت دستیابی به محصول استراتژیک نتوانند به پیشرفت و رونقی در بازار مصرف دست یابند و با تلفیق ایدههای جدید خود با کمک فناوریهای روز به کسب و کارهای سودآور و محبوبیت بین طیفهای مختلف مردمی برسند. قابل توجه اینکه در کشور ما رقمی بالغ بر 600 هزار نوع از کسب و کارهای کوچک و متوسط دانشبنیان وجود دارند. هر چند اغلب کارآفرینان شامل متخصصان، مهندسان و خلاقان جوان و خوشفکر هستند، همواره از دو کمبود بزرگ رنج میبرند و چه بسا متاسفانه 95 درصد این شرکتها بهوسیله یک یا دو عامل زیر با شکست مواجه میشوند:
یکی عدم دانش و تجربه مدیریتی و دیگری عدم اخذ منابع مالی و کافی جهت شروع یا ادامه کار.
بنابراین برای تبری جستن از این دو عامل خطرناک لزوم حضور سرمایهگذاران و شتابدهندههای آگاه و ریسک پذیر در طول فعالیت این نوع شرکتها و همچنین حضور مدیران قدر و با تجربه میتواند عامل مهمی در عدم شکست آنها محسوب شود که بعضی از آنها در مرحله جوانه زدن و بعضی دیگر در مرحله توسعه کار به یاری آنها میشتابند. مکان فیزیکی این دست از شرکتها معمولا تحت عناوینی مانند شهرک تحقیقاتی، پارکهای علمی، مناطق فناوری، مراکز رشد و فناوری و کارآفرینی، مراکز رشد پارک علم و فناوری و ... به اجرا در میآیند. شرکتهای مستقر در این پارکهای فناوری به مرور از یک طرف به محصول پارک و از طرف دیگر به سرمایهگذار در پارک تبدیل میشوند. در مورد بازاریابی و مدیریت بهینه، شرکتهای دانشبنیان قیمت محصول و خدمت خود را بر اساس توانایی بازار و تمایل مشتریان بالفعل و بالقوه خود تعیین و سعی میکنند در قیمتگذاریها در صورت وجود رقیب یا رقبا به قیمتهای آنها نیز توجه کنند و در طول دوره عمر کالا، قیمت کالا و خدمات خود را نیز دستخوش تغییر خواهند داد.
در این رابطه کسب رضایت مشتری و ایجاد مشتری وفادار و ارتباطات بلندمدت با آنان نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. در ضمن فراموش نشود که مدیریت بازاریابی در بقا و ماندگاری این نوع شرکتهای نوپا و ضعیف از لحاظ مالی و تجربی نقش بسیار اساسی بازی میکند، چرا که شکست در این حوزه موجب انهدام تمام فرآیندهای قبلی تیم خواهد شد و به مرور به قبرستان وسیع شرکتهای مغلوب و متلاشی سوق داده خواهند شد.
این مکانها با جذب منابع مالی، انسانی و فیزیکی دو هدف عمده را پیگیری میکنند:
1- کمک به رشد، توسعه و انتقال دانش فناورانه و نوین به شرکتها و موسسات صنعتی
2- کمک به شکلگیری و رشد شرکتها و مراکز جدید فناوری و دانشمحور دیگر
از این رو محقق استاد مدیریت ویلیام استاربوک (William H. Starbuck) میگوید که مدیریت دانش مناسبترین شیوه و الگوی مدیریتی برای شرکتهای دانشبنیان محسوب میشود. این نوع مدیریت دانش بر سه موضوع اصلی انسان، ساختار و فناوری تاکید دارد تا با ایجاد ساختار مناسب و فناوری لازم با محور قرار دادن انسان، تولید و استفاده صحیح از منابع علمی و دانش روز به اهداف سازمانی دست یابد.
شرکتهای دانشبنیان معمولا در ابتدا بر پایه سه اصل ایده، تیم و سرمایه بنا میشوند و در ادامه مسیر فعالیت خود به عواملی چون:
-رهبران و مدیران شایسته و خبره
-تحقیقات اصول بازاریابی برای کشف نیاز بازار
-تیم کاری متخصص، مستعد، با پشتکار، خستگیناپذیر و ایجاد هماهنگی بین آنها
-تامین سرمایه و امکانات اولیه برای رشد و توسعه شرکت
-برنامهریزی در جهت کیفیت اجرا با هدف رفع نیاز و خواسته واقعی مشتریان
-تهیه نقشه راه (استراتژی و چشمانداز) به طور دقیق و حساب شده
-تبلیغات، بازاریابی و تولید محتواهای مناسب به وسیله فضاهای ارتباطی، شبکههای اجتماعی و...
-ایجاد ارتباطات هوشمندانه و موفق با شرکتها، سازمانها و در نهایت عموم مردم
-جذب شتابدهندهها که به نوعی سوخت حرکت شرکت را تامین خواهند کرد.
-بررسی، ارزیابی و آسیب شناسی و در نهایت اقدامات اصلاحی جهت رفع نواقص و نارساییهای احتمالی و تداوم کیفی فعالیتها با هدف رضایتمندی مشتریان و... نیاز خواهند داشت.
عمدهترین مزایای اقتصاد دانشبنیان را به صورت مختصر میتوان اینگونه مورد ارزیابی قرارداد:
* دسترسی صاحبان صنایع به اطلاعات جامعتر و واقعیتر
* تاثیر بیشتر دانش بر سایر منابع قدرت
* ترغیب و تمایل رهبران و مدیران بنگاهها به تکنولوژیهای نوظهور و پیشرو
* تلاش و تمایل بیشتر جهت ارتباط بین صنایع و دانشگاهها
* حکمرانی مدبرانه، علمی و موثر دولتها و...
شرکتهای دانشبنیان عامل حیات آینده کشور محسوب میشوند. آنها همواره در مسیر همافزایی علم و ثروت و به کارگیری صحیح اختراعات و نوآوریها در تبدیل علم به تکنولوژی و در نهایت تولید ثروت قرار دارند و امروز در دنیای توسعهیافته به عنوان مهمترین عامل سرمایه اجتماعی از آنها یاد میشود.
ایجاد شرکتهای زایشی نیز از محصولات توسعه شرکتهای دانشبنیان در تمام دنیا است. به عبارت سادهتر شرکتهای زایشی به دو صورت پا به عرصه وجود میگذارند:
الف: شرکتهای جدیدی که از درون شرکتهای قدیمی زاده میشوند و از نگاهی دیگر شرکتهای زایشی جزء کوچکی از یک کل (سازمان) هستند که سازمان مادر بخشی از سرمایه، دانش، مهارت و فناوری خود را در قالب یک موجودیت جدید با مدیریت مستقل جهت رشد و بالندگی خود به آنها واگذار میکند.
ب: صنایع با فناوری بالا یا هایتک که از فرآوردههای شرکتهای زایشی محسوب میشوند.
جذب و به کارگیری متخصصان حرفهای با تحصیلات بالا، توانایی رقابت و استفاده سریع از نوآوریهای تکنولوژیک نوپا جهت رشد سریع بنگاهها و سازمانها، اختصاص بودجههای بالا در حوزه تحقیق و توسعه (R&D) و... از نشانههای بارز شرکتهای دانشبنیان و هایتک هستند. در واقع رسیدن به همان آرمان همیشگی سازمانها یعنی «جهانی اندیشیدن و محلی عمل کردن».
چهار هدف اصلی و سازندهای که باید در بدو شروع فعالیت شرکتهای دانشبنیان مد نظر قرارداد:
1-چه کسی؟ (مشتریان، ارتباط با مشتریان، کانالهای توزیع و مصرف، شبکه سازی تجاری و...)
2-چه چیزی؟ (ارزش پیشنهادی)
3- چگونه؟ (تعیین منابع، تعریف فعالیتهای اصلی، جذب شرکای تجاری و...)
4-چه مقدار؟ (جریان درآمد، ساختار هزینهها و...)
در خاتمه با توجه به اینکه عمده فعالیتهای دانشگاهها و موسسات آموزش عالی در کشور غالبا در دو حوزه کلی آموزش و پژوهش نهفته است شاید بتوان اینگونه تعبیر کرد که فعالیت مراکز آموزش عالی در کل در برگیرنده 90درصد آموزش آکادمیک و 10 درصد هم سایر فعالیتها است. با توجه به گسترش و توسعه علم و فناوری در گستره جهانی، بهتر آن است که دانشگاهها ظرفیت محصولات قابل تجاری شدن خود را باز تعریف کرده و حوزه سومی که چند سالی است تحت عنوان کار آفرینی به کار گرفتهاند را با قدرت هر چه بیشتر جهت رفع نیاز جامعه تجاری و صنعتی کشور با هدف پیوند علمی با اقتصاد و صنعت کشور به حرکت در آورند.
خوشبختانه با تاسیس مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری در چند سال اخیر و توجه بیشتر به این امر، بهتر آن است که برای یافتن راهحلهای کلیدی مشکلات موجود میان ارتباط بین صنعت و دانشگاه از این پس با سیاستگذاریهای صحیح از شکست بیشتر کسب و کارهای نوپا به دلیل فقدان مهارتهای مدیریتی و کمبود سرمایه که ماحصل تاثیرات سوءمدیریتی در اقتصاد کلان است ممانعت به عمل آوریم.
دیدگاه تان را بنویسید