«قبل از ناخوشی، همه خلق و رعایای مملکت امیدوار بودند که حافظ مردم،دولت است. زیرا احتیاج گل به دربخانه است؛ پس اهل دربخانه باید کسانی باشند که از عهده مهمات این مملکت برآیند و تدبیر و روشنبینی داشته باشند. لیکن در این مصیبت خلاف آن رفتار به ظهور رسیده اهل در خانه پراکنده و متفرق شدند و أمورات لازمه را به تعویق انداختند و قانون و قواعدی که به جهت پایداری و استحکام دولت و ملت در نظر داشتند معوق ماند و از این رو است که امروز در پایتخت، شکایت است و کار مردم به فقر و فلاکت کشیده است.»
آنچه هما ناطق، پژوهشگر و مورخ از نامهای که در وبای فراگیر سال 1252 به محمدشاه نوشتند، نقل کرده، شرح حال مردمانی است که قرنهاست چشم امید به دولت دارند تا همه اموراتشان را رتق و فتق کند. و وقتی امور از دست اهالی سیاست –دربخانه- خارج می شود، باید مسطر فقر و فلاکتی بیش از پیش باشند. به علاوه، مرور تاریخ از این جهت ارزشمند است که دریابیم این هرز و بسوم آنی و لحظه ای از انواع خطرات و تهدیدها در امان نبوده روی استند آنقدر که اعتمادالسلطنه هم در همان روزهای سید ویا از قول یکی از کارگزاران دولت می گوید: «علىالاتصال به بلایی گرفتار و به لامی دچاریم، گاه به قحطی و علایم و گاه به وبا و طاعونیم وجه مشترک تمامی این بلایا از آغاز تاکنون همان است که بوده بلا ناول می شود اما سپر بلا حکومتی است که به قول تجار کرمان از آن نمیتوان انتظاری داشت وقتی نگراف و روزنامه دروع عرض کردن در دست خودش است.»
بگذارید از سنه ۱2۵۰ به سال جاری بازگردیم. سالی که با سیلی ویرانگر آغاز شده با بازگشت تحریم ها ادامه یافت و با گرانی ارز و دلار و بنزین و دشواری معیشت مردم اعتراضات آبان ماه، شهادت سردار سلیمانی و انتقام سخت و سقوط هواپیمای مسافربری تنگناهای بیشتری را به مردم نشان داد کسی باور نمیکرد روزهای پایانی سال هم به استقبال کروناویروسی برویم که آن سوی قاره را با بحران روبه رو کرده بود و مسوولان وعده میدادند هرگز از مرزهای ما عبور نخواهد کرد. ویروس هراسی حالا جای تمامی ترس ها را پر کرده است، نه فقط به این خاطر که دیگر فراتر از اقتصاد و سیاست جان مردم را نشانه گرفته، بلکه به این دلیل که حکمرانی ثابت کرده است در مدیریت رویدادهایی سادهتر از آن نیز ناکارآمد عمل میکند!
اینکه آوار بلایا و مصائب مختلف آنقدر پی در پی بر سر مردم نازل شد که فرصت پیدا نکردند چرایی و چگونگی رویدادهای قبلی را بررسی کنند، فرصت مغتنمی برای سیاستمداران بود. آنها خودشان خوب می دانند تا چه اندازه در سیاستگذاری ها به دور از خرد عمل کرده اند، پاسخگو نبوده اند و از همه بدتر درگیر فرآیندهای فسادزا شایاند. دور از انتظار نیست اگر ناکارآمدی سان را پشت تحریم ها و تهدیدها و رخدادهای طبیعی پنهان کنند. اما این تمام داستان نیست. تهدیدهایی که تاکنون مردم بیش از دولتمردان، تاوان و هزینه آن را پرداخت کرده اند می تواند به تهدیدی بزرگتر تبدیل شود. در نظام کنونی جهان هیچ کشوری نمیتواند همزمان در دهها جبهه بجنگد و در همان حین، اقتصادی قدرتمند، سیاستی باثبات و جامعهای توانمند بسازد. ما اما، در جبهههای متعدد در حال نبردیم و با تهدیدهای بسیار رو به رو گرچه هر کدام از این بحران ها به تنهایی این قابلیت را دارد که زمام امور را همچون سالهای ویا از دست حکمرانان خارج کند اما، تهدید برخی بیش از سایرین است. بزرگترین چالش پیش روی سیاستمداران ما کدام است؟
⦁ چالش ابر چالشها
شاید بیماریهای ریز و درشت اقتصاد را بزرگترین چالش پیش دولت و حکمرانی بدانیم. دو سال قبل وقتی مسعود نیلی در گفت وگو با تجارت فردا از شش چالش اصلی پیش روی اقتصاد ایران سخن گفت انتظار میرفت حالا که بیماریها تشخیص داده شده، سیاستگذار برای درمان آن نسخه درست بپیچد و اقتصاد را از اغما برهاند. داستان اما وارونه پیش رفت، آنقدر که محسن جلال پور فعال اقتصادی در یادداشتی نوشت: به کارخانه چالش سازی تبدیل شده ایم! تب ابر چالشهای بانکداری، تورم، بیکاری، صندوق های بازنشستگی، آب و محیط زیست نه تنها فروکش نکرد، که به دلیل سیاستهای غیرعقلانی و نسخه های درمانی بی کیفیت و عملکرد و اجرای ناکارآمد روز به روز بغرنجتر شد. سیاستگذار در تمام لحظاتی که پشت درهای بسته و در جزیره های تصمیم سازی، مشغول نسخه پیچیدن برای بیمار در حال احتضار اقتصاد بود صدای کارشناسان و اهالی اندیشه را ناشنیده گرفت و هرجا با هزینه های سنگین تصمیمات اشتباه مواجه شد آن را با تحریمها و کارشکنیها و ناهمراهی مردم توجیه کرد. مردم اما، همچنان مسوول پرداخت هزینه ناکارآمدی تصمیمات و برنامههای دولت بودند. تورم افسارگسیخته، کسری سنگین بودجه، افت ارزش ریال، افزایش بیکاری، شدت گرفتن فقر و افزایش شکاف طبقاتی نابرابری، کاهش رفاه، تنگتر شدن فضای کسب و کار و بدتر از همه تشدید و تثبیت فضای ناطمینانی و بیثباتی در اقتصاد گرچه هر بار به بهانهای توجیه شد اما، درنهایت، حاصل آن زمینگیر شدن اقتصاد در بخش مراقبتهای ویژه حکمرانی است. تاسفبار خواهد بود اگر دریابیم پرستاری از این بیمار به افرادی سپرده میشود که رسم درمان نمیدانند و بر وخامت اوضاع میافزایند.
چالشهای اقتصادی اما، تنها ظرفیت دولتمردان برای مدیریت اقتصاد خرد و کلان را به تنگنا نکشانده است. سفرههای مردم را هم تنگتر و امیدشان برای بهبود را ناامیدتر کرده است. وقتی صدای اعتراضات بلند میشود و این بار در کنار طبقه متوسط، فرودستان نیز میکوشند صدای فقر و احساس نابرابریشان را به گوش دولتمردان برسانند یعنی ابر چالشها فراتر از واژهها و مفاهیم نظری در زندگی تک تک آنها حس میشود. شاید برای همین است که بسیاری از تحلیلگران، اعتراضات آبان ماه به گرانی بنزین را هشدار جدیتری دانستند. این بار مطالبات سیاسی و اقتصادی مردم درهم آمیخته بود و صداهایی به صدای اعتراض پیوست که تاکنون در سکوت باقی مانده بود. مردم از ابرچالشهای اقتصادی چیزی نمیدانستند اما به خوبی درک میکردند بیتدبیری سیاستگذار در اصلاح یکشبه نرخ سوخت، چه بلایی بر سرشان میآورد. داستان پیچیده، اما در عین حال روشن است؛ بحرانهای اقتصادی به جرقهای برای انفجار در ساحت سیاست و جامعه تبدیل شده است.
مردم همچنین میدانند که تداوم مشکلات اقتصادی دولت (آنچه ما کسری بودجه مینامیم) به معنای کاهش کمیت و کیفیت کالاها و خدمات عمومی است. آنها همین حالا هم از خدمات ناراضیاند. کوچکترین بحرانی از کمبود با گرانی یک کالا گرفته تا وقوع رخدادهای طبیعی، فرمان مدیریت را از دست دولتمردان خارج میکند، ارائه خدمات عمومی به هم میریزد و بدتر از آن بر نابرابری در توزیع منابع و خدمات میافزاید. کمبود ماسک و مواد ضدعفونی کننده در اپیدمی اخیر، تنها یکی از مصادیق این سوءمدیریت است.
تهدید چالشهای اقتصادی به همین جا هم ختم نمیشود. کافی است نگاهی به آمارها و اخباری بیندازیم که از کوچ همزمان دانش و سرمایه از کشور خبر میدهند. نیازی به سبب شناسی های پیچیده نیست. سرمایهها به جاهای امنتر پرواز میکنند تا در امان باشند، رشد کنند و شکوفا شوند. همزمان با خروج سرمایههای مالی، میل به جلای وطن هم در جامعه بالا گرفته است و این بار دیگر مختص نخبگان و تحصیل کردگان نیست. آنها که میتوانند، از کارگران ساده تا کارآفرینان و از جوانان تا سالمندان چمدان میبندند تا بختشان را در گوشه دیگری از دنیا بیازمایند. مهاجرت، گرچه به خودی خود مفهوم نامطلوبی نیست اما چه میشود اگر بدانیم آنچه میرود قصد بازگشت ندارد!
به این تصویر نگران کننده، افشای پی در پی فساد، ویژه خواری، رانت، اتلاف منابع و چنبره اندازی نخبگان بر فرصتها را نیز بیفزایید. حتی اگر به باور تجار کرمانی در سال وبا تلگراف و روزنامه ها در دست دولت باشد، حالا مردم به ابزارهایی مجهز شدهاند که جلوتر از نظام اطلاع رسانی بی حال و رمق رسمی و فراتر از بلندگوهای دولتی، به تبادل اخبار مشغول اند. مردم می بینند، می دانند و مطالبه می کنند و در نقطه مقابل با دولتمردانی روبه رو هستند که نمی بینند، نمی شنوند و نمی خواهند پاسخ بدهند. شاید تعبیر سادهتر آن باشد که بگوییم با تجمیع «چراها» در افکار عمومی روبه رو هستیم. مردم پاسخ یک «چرا» را نگرفته با چرایی بعدی روبه رو شدهاند. جامعه پرسوال خشمگین و مضطرب است، اعتماد نمیکند و اطمینان ندارد. با ابزار اعتراض دارد و به خیابان میآید یا مانند سیستانیهای بر سیل رفته، مظلومانه به حاشیه رانده میشود. حاصل این همه یک چیز بیشتر نیست: جامعه از هم گسستهای که نامید، بیاعتماد و از همراهی با اصلاحات رویگردان است. پیوندگسستگی با سیاست، انفعال در برابر مشارکت و نافرمانی از قوانین و قواعد تنها بخشی از پیامدهای این قهر است چالشهای اقتصادی بیش از آنچه میاندیشیم، فراتر از اقتصاد را تهدید میکند.
⦁ دست به یقه با مردم!
سال گذشته در پرونده ویژه شماره ۲۸۰ تجارت فردا، از مهمترین چالشهای پیش روی کشور نوشتیم از چالشهای اقتصادی، مشکلات سیاسی و امنیتی، تشدید تنشهای بین المللی در پی خروج آمریکا از برجام و مشکلات اجتماعی، از منظر تحلیلگران، در کشوری که درگیر ابرچالشهای اقتصادی است نزاع در روابط داخلی کشور بر سر سبک زندگی و تنش در روابط خارجی دو قفلی هستند که تا باز نشوند نمیتوان منابع مالی و انسانی کشور را برای احیای اقتصاد بسیج کرد. آن دو قفل پس از گذشت بیش از ۱۸ ماه هنوز پابرجاست. اجازه دهید از بحث مناقشات بین المللی و تنش در روابط دیپلماتیک ایران با آمریکا، اروپا و دیگر کشورها بگذریم که خود به مقال دیگری نیاز دارد. به جز کلید تعامل با جهان، برای گشودن این در دوقفله بیش از هر زمان دیگری دولت به کلید همراهی مردم نیاز دارد. مردمی که به نظر میرسد تمایل چندانی به همگامی با دولتمردانشان ندارند. اگر میزان مشارکت سیاسی یکی از نشانههای همراهی مردم با نهاد سیاست باشد، پایینترین نرخ مشارکت در انتخابات اخیر مجلس حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
جامعه شناسان مدتهاست نسبت به تعمیق شکاف میان مردم و سیاستمداران هشدار دادهاند. شکافی که بخش عمده آن ناشی از و وجود تعارض میان اولویتها و دغدغههای دولت و مطالبات مردم است. نبود شفافیت و عدم پاسخگویی مسوولان نیز تقصیر کمی در ایجاد این شکاف ندارد. حال روی فشارهای اقتصادی که بر دوش مردم سنگینی میکند، و نارضایتی ناشی از عدم پاسخگویی مسوولان، بار دیگری را هم بیفزایید. مردم به دولتمردان رای دادهاند تا ایمنی و امنیت را تامین کنند، در دیپلماسی سیاستهای درست در پیش بگیرند و برای کسب و کار آزادانه فضای مناسب را فراهم آورند؛ در عوض آنها قدرت پیدا کردهاند که تصمیم بگیرند شهروندان چه بپوشند، چه کالایی بخرند، چه خودرویی سوار شوند، چه ببینند و چه زمانی ارتباطشان با دنیای آنلاین قطع شود! قطع اینترنت در جریان اعتراضات آبان ماه را به خاطر دارید؟ هنوز به درستی نمیدانیم چه کسب و کارهایی، تا چه اندازه از این تصمیم صدمه دیدند و کدامها عطای فعالیت در این فضا را به لقایش بخشیدند. قطع ارتباط با دنیای آنلاین اما، کابوسی است که ترس تکرارش هنوز جامعه را رها نکرده است.
پژوهشگران میگویند مداخله بیش از حد دولت در سبک زندگی مردم، نه تنها آزادیهای فردی آنها را محدود می کند بلکه فرصت نوآوری، کارآفرینی و اشتغالزایی را نیز از آنان میگیرد. سبب میشود اقشار ضعیف و بیبضاعت همچنان در دام فقر و وابستگی گرفتار بمانند. باعث میشود افراد سختکوش نتوانند از تحرک اجتماعی و بهبود شرایط زندگی بهرهای ببرند. امید جوانان به زندگی در جامعهای آزاد که به انتخابهایشان احترام گذاشته میشود به بأس بدل شود و از همه مهم تر، با تحدید آزادیها و مانع تراشی بر سر انتخابهای فردی، شهروندان ناراضی، از همراهی با دولتمردان در شرایط حساس و ضروری خودداری کنند. مگر قرار نیست مردم در گشودن گره کور چالشهای اقتصادی همراه دولت باشند و در شرایط دشوار با ریاضتها همراهی کنند؟ ما اما، شهروندانی را که سپاه قدرتمند ما در رویارویی با بحرانها هستند، همراه نگه نداشتهایم. دولت بدون این پشتوانه، از پس هیچ بحران و چالشی بر نخواهد آمد.
⦁ حکمرانی؛ چالش کلیدی
بیایید بار دیگر فهرست مشکلات کشور را مرور کنیم؛ ابرچالشهای اقتصادی کماکان پابرجاست، روابط بین المللی از دیپلماسی و گفت وگو به تنش نزدیکتر شده، بحران ناامیدی و بیاعتمادی جامعه را تهدید میکند کاهش مشارکت سیاسی هشداری جدی برای دولتمردان است. به این فهرست حکمرانی بد و کاهش سرمایه اجتماعی دولت را نیز بیفزایید بازگردیم به سوال اصلی این نوشتار مهمترین تهدید پیش روی ما کدام است؟ یا بهتر بگوییم، با اصلاح یا رفع کدام معضل، احتمال آنکه از پس دیگر گرفتاریها برآییم بیشتر خواهد شد؟ بیتردید تمامی این تهدیدها همچون حلقههای یک زنجیره معیوب به هم متصلاند و رفع یکی، بدون حل دیگری حاصل نمیشود. بدون تعامل با جهان نمیتوان به اقتصادی قدرتمند دست یافت. بدون ثبات سیاسی نمیتوان با جهان تعامل کرد. بازگشت اعتماد اجتماعی بدون تغییر در رفتار سیاستمداران ممکن نیست. ولی از همه مهمتر، هیچ اصلاح و بهبودی بدون بازگشت به ریل عقلانیت و تقویت سرمایه اجتماعی میسر نمیشود. بد نیست همین جا یادآور شویم در شاخص رفاه لگاتوم ۲۰۱۹ از حکمرانی نمره ناامیدکنندهای گرفتیم؛ در ۱۰ سال گذشته نه تنها کیفیت حکمرانی در کشور بهبود نیافته که از رتبه ۱۳۴ جدول به ۱۳۸ افت پیدا کرده است. در این رکن، لگاتوم میسنجد که آیا نظارت و بازدارندهای بر سر راه قدرت دولت وجود دارد یا خیر؟ میزان تفکیک قوا تا چه اندازه است و آیا دولت کارآمد و به دور از فساد به وظایف خود عمل میکند؟ از منظر این شاخص، ماهیت حکمرانی تأثیری عمیق بر رفاه یک کشور دارد زیرا حاکمیت قانون، نهادهای قدرتمند و کیفیت مقررات که در ذیل این رکن قرار دارند، همگی در رشد اقتصادی نقش آفرینی می کنند. نتیجه ساده است، اگر حکمرانی بهتری داشتیم با مشکلات اقتصادی کمتری مواجه بودیم!
در وصف یک حکمرانی خوب بسیار نوشتهاند. شفافیت، پاسخگویی، دربرگیرندگی، ارتباط نزدیک بدنه حکمرانی با مردم و شکل گرفتن فضای تعامل و گفت وگو با آنان، انسجام و عدالت تنها برخی از مولفههای یک حکمرانی خوباند. در کنار این همه، به خاطر داشته باشیم یک حکمرانی خوب برای ایفای نقشهای خود به سرمایه اجتماعی نیازمند است. سرمایهای که حالا به استناد آمار و ارقام و شاخصها دچار تنزل شده است. یافتههای لگاتوم نشان میدهد سرمایه اجتماعی ایرانیان رو به کاهش است. تنزل ایران از رتبه ۵۹ در سال ۲۰۰۹ به ۱۲۹ در سال جاری نشان میدهد نتوانستهایم از مولفههایی مانند روابط شخصی و خانوادگی، شبکههای اجتماعی (احترام، فرصت دوستیابی، کمک به دیگر اعضای خانواده)، اعتماد میان فردی (اعتماد عمومی و کمک به افراد ناشناس)، اعتماد نهادی (اعتماد به سیاستمداران، نهادهای مالی و بانکها، نظام حقوقی و دادگاهها و دولت) و نیز مشارکت مدنی و سیاسی نمره مطلوبی دریافت کنیم. و این همه چیزی است که به تعبیر تحلیلگران سبب شده ایران نتواند فراتر از سرمایههای مادی خود، از ظرفیت نیروی انسانیاش بهره ببرد. سرمایهای که بیشک تجدیدپذیرتر از نفت و گاز است و تحت تاثیر تحریم، درآمد حاصل از آن بالا و پایین نمیشود! حکمرانی ضعیف اما، ارزش این سرمایه بی بدیل را دست کم انگاشته است.
سرمایه اجتماعی بر پایه امید و اعتماد شکل میگیرد. مردم باید بدانند کار را به کاردان سپردهاند، باید مطمئن باشند برگزیدگانشان منافع عمومی را فدای منفعت طلبی شخصی نمیکنند. باید به بهبود اوضاع امیدوار باشند. باید تغییر ملموس ناشی از اصلاحات را در زندگی خود حس کنند. اما سیاستگذاری ما کدام یک از این پیامها را به شهروندان داده است؟ بالعکس ضعف آن در تصمیم سازی و فساد فراگیر آن در ویژه خواری و زبان الکن و گوش ناشنوایی که فرصت گفت وگو با مردم را از دست داده، پیام دیگری به مردم میدهد: شما اولویت ما نیستید!
مردم راضیتر و همراهتر خواهند بود اگر ببینند دغدغهها و اولویتهای دولتمردان مشابه خود آنهاست. امیدوارتر خواهند بود اگر شاهد تغییری در جهت بهبود باشند و اعتماد بیشتری خواهند داشت اگر به جای انکار و تکذیب، حقایق را بشنوند و پاسخ چراهایشان را بگیرند. حکمرانی بدون پشتوانه سرمایه اجتماعی مانند بنا کردن قصری بر آب است. این سرمایه اما، مادامی که جامعه سرخوردگی و دلزدگی دارد، مطالبات برهم افزودهاش متراکم است، چراهای بیپاسخ ماندهاش رو به فزونی است و از همه مهمتر بلاتکلیف و سرگردان و وحشت زده است، حاصل نمیشود. خطر بزرگ این روزها، تحریم و کرونا نیست؛ نبود سیاستگذاران و مجریانی است که شفاف نیستند و به موقع تدبیر نمیکنند.
دیدگاه تان را بنویسید