شاید بتوان گفت، مساله رفاه اقتصادی و اجتماعی کانونی ترین مفهومی است که ذهن اقتصاد دانان را به خود مشغول کرده است و بسیاری از شاخص ها و مفاهیم اقتصادی در اکثر حوزه های این علم اعم از اقتصاد خرد، اقتصاد کلان، اقتصاد بخش عمومی و سایر شاخه ها در نهایت به مساله رفاه معطوف هستند. به همین دلیل نیز اصلی ترین مبانی تئوری علم اقتصاد خرد به قضایای اول و دوم رفاه مشهور هستند، که قضیه اول نشان می دهد، قسمت های تعیین شده در بازار آزاد رقابتی بیشترین سطح رفاه ممکن در یک اقتصاد را فراهم می کنند و شرط دوم نیز نشان می دهد در شرایط رفاه حداکثری ایجاد شده از قیمت های رقابتی ، می توان با بازتوزیع درآمد بدون از دست رفتن کارایی سطح برابری را نیز بهبود بخشید. بنابراین از جهت مبانی نظری علم اقتصاد شرط لازم برای رسیدن به حداکثر رفاه بازار آزاد رقابتی است و هر چه کشوری از این تعادل دور تر شود، در سطح دورتری از رفاه اجتماعی بهینه قرار می گیرد. از منظر مبانی نظری علم اقتصاد کلان نیز، اصلی ترین مولفه ای که باعث افزایش سطح درآمد های حقیقی خانوارها می شود و شرایط رفاهی بالاتری را برای آنها فراهم می کند رشد اقتصادی بالاتر است. در واقع در علم اقتصاد مفهوم رفاه معادل سبد کالا و خدماتی که خانوارها می توانند با توجه به سطح درآمد خود به دست آورند، در نظر گرفته می شود و همه عواملی که باعث میشوند خانوار در طی طمان به سطح بالاتری از کالا و خدمات مورد تقاضای خود دست یابد، رفاه را نیز افزایش می دهد.
اگر چه بر اساس مبانی نظری اقتصادی شروط لازم برای دستیابی به سطح بالاتر رفاه مشخص است، اما اندازه گیری و تعیین سطح کمی رفاه دارای پیچیدگی های زیادی است. متداول ترین شاخص کمی که در علم اقتصاد با تقریب مناسبی می تواند تحولات رفاهی یک کشور را در طی زمان و در مقایسه با سایر کشورها بسنجد، تولید ناخالص داخلی سرانه کشورهاست. البته تولید ناخالص داخلی خود از تعادل عوامل متعددی از متغیر های اقتصادی از جانب هر دو بخش عرضه و تقاضای اقتصاد تعیین می شود و در نتیجه اگر این شاخص های اقتصادی در سطح مطلوبی قرار نداشته باشند، طبعاً میزان رفاه افراد جامعه نیز در سطوح پایین تری قرار می گیرد. به عنوان مثال اگر کشوری طی دوره های متمادی اقدام به ایجاد اختلال های قیمتی در بازار کند، شرایط رقابتی آزاد را مختل کند، مداخلات دولتی را در اقتصاد افزایش دهد، با اتخاذ قوانین و مجوزهای سخت و دست و پا گیر مانع فعالیت های بنگاه های اقتصادی شود، در نهایت باعث کاهش سطح رفاه جامعه می شود. بنابراین این عوامل اثر خود را بر تولید ناخالص داخلی سرانه یک کشور می گذارند و باعث می شوند روند آن نزولی شود و در مقابل رفع موانعی که توضیح داده شد منجر به بهبود رفاه طی زمان می شوند.
پس از توضیح عوامل نظری موثر بر رفاه، می توان با استفاده از شاخص های اقتصادی به مقایسه و ارزیابی آن پرداخت. اگر چه بهترین شاخص برای مقایسه سطح رفاهی خانوارها در کشورهای مختلف مقایسه سبد مصرفی و سطح درآمد آنهاست، اما از آنجا که وسعت سبد مصرفی و تنوع آن در بین طبقات درآمدی مختلف بسیار متنوع است، معمولاً از شاخص های درآمدی برای اندازه گیری رفاه استفاده می شود. همچنین در استفاده از شاخص درآمد سرانه لازم است توجه شود که این شاخص باید به صورت قیمت های ثابت باشد و اثر افزایش سطح اسمی درآمد ها و قیمت ها در آن وجود نداشته باشد که این کار با استفاده از شاخص قیمت های ثابت انجام می شود. از سوی دیگر لازم است توجه شود تولید ناخالص داخلی به قیمت های ثابت به تنهایی نیز شاخص مناسبی نیست و لازم است تولید سرانه ناخالص داخلی با توجه به خالص پرداخت های یارانه ای مورد برآورد قرار گیرد زیرا به عنوان مثال در ایران اگر چه ممکن است سطح تولید ناخالص داخلی پایین باشد اما پرداخت یارانه بر روی برخی اقلام مصرفی ( مانند سوخت، خوراک دام، برق ، گاز و ...) باعث افزایش سطح رفاه خانوارها می شود. بنابراین شاخص تولید ناخالص داخلی به قیمت های ثابت یک سال پایه با در نظر گرفتن برابری قدرت خرید، شاخص مناسبی برای مقایسه کشورهاست. یکی دیگر از پیچیدگی ها که در مقایسه سطح رفاه بین کشورها لازم است به آن توجه شود، اثرات متفاوت رفاهی عوامل اقتصادی بر افراد با درآمدهای متفاوت است، زیرا ممکن است افزایش رشد اقتصادی در برخی کشورها باعث شود افراد در سطوح درآمدی متوسط و پایین تر از بهبود بیشتری برخوردار شوند و در کشور دیگری سطوح درآمدی بالاتر از موهبت ناشی از رشد اقتصادی بهره مند شوند. در نمودار 1 مقایسه تولید ناخالص داخلی سرانه به قیمت های ثابت سال 2005 میلادی ( با در نظر گرفتن برابری قدرت خرید) ایران با کشورهای توسعه یافته اروپایی غربی ترسیم شده است. همان طور که مشاهده می شود در تمامی دهک ها خانوارهای ایرانی حتی با احتساب یارانه های پرداختی از سوی دولت، سطح درآمد به مراتب پایین تری نسبت به کشورهای اروپای غربی دارند و به عنوان نمونه در مقایسه با آلمان که بیشترین تولید ناخالص داخلی در بین کشورهای غربی را دارد، سطح تولید ناخالص داخلی در دهک اول و دهم به ترتیب 6/8 و 8/5 برابر ایران است. این آمار نشان می دهد دهک دهم درآمدی در ایران که شامل افرادی است که از بیشترین رفاه برخورداند، تنها از دو دهک پایین کشورهای اروپای غربی در وضعیت بهتری قرار دارند و 80 درصد از جمعیت کشورهای اروپای غربی مورد بررسی حتی نسبت به پر درآمدترین دهک ایران نیز از رفاه بالاتری برخوردار هستند .
البته لازم به ذکر است داده های مورد بررسی متعلق به سال 2005 میلادی هستند و با توجه به پیچیدگی های موجود در جمع آوری این داده ها به تفکیک دهک های درآمدی، هنوز داده های جدید جمع آوری نشده اند. متاسفانه طی سال های 2006 تا 2019 متوسط نرخ رشد اقتصادی سالانه ایران حدود 1/1 و نرخ متوسط رشد جمعیت 2/1 درصد بوده است که در نتیجه درآمد سرانه ایران رشدی معادل صفر درصد داشته است. بنابراین نمی توان بهبود چندانی در درآمد سرانه ایران طی 13 سال گذشته را انتظار داشت و به احتمال بسیار زیاد مقادیر آن در حال حاضر، حدود همان مقادیر سال 2005 میلادی است .
در نتیجه چه از نظر شواهد نظری علم اقتصاد، که بیان می کند شرط لازم برای دسترسی به رفاه بهینه اجتماعی و اقتصادی ایجاد رقابت ، تقویت بازار آزاد و عدم مداخله قیمتی و ایجاد رشد مستمر اقتصادی است و چه از نظر شواهد تجربی که در نمودار 1 ارائه شد، ایران در سطوح بسیار پایین تری از رفاه نسبت به کشورهای اروپایی قرار دارد و تا زمانی که موانع توضیح داده شده برطرف نشود، ادعای بالاتر بودن سطح رفاه ایرانیان نسبت به کشورهای توسعه یافته چیزی جز خیال پردازی نخواهد بود .
دیدگاه تان را بنویسید