هفتهای پیش از این، آقای غنی، رئیسجمهور افغانستان، گفته بود: افغانستان مهد زبان دری است و ایرانیان آن را دزدیدهاند... ازآنجاییکه میدانیم آقای غنی در کجا ایستاده است و در کدام جهان و از کدام جهان سخن میگوید، یعنی مسئول تراز نخست جغرافیای سیاسیای است که امروز این جغرافیا را به نام افغانستان میشناسیم، این نوشتار در اصل پاسخی به این گفتههای ایشان یعنی رئیسجمهور غنی نیست، زیرا این جهان یعنی جهان ایشان که جهان سیاست است و نه حتی در حوزه سیاستها، در غرب توسعهیافته چندان مورد اعتنای ما نیست تا چه رسد در شرق. بر همین مبنا، چون هیچگونه سنخیتی بین این جهان و جهان فرهنگیای که ما در آن ایستادهایم، وجود ندارد، باز تکرار میکنیم که قصد نگارنده، پاسخدادن به ایشان نیست؛ اما ازآنجاییکه این نگرانی وجود دارد که این گفتههای ناراست، به جهانهای دیگر تسری پیدا کند، یادآوری نکاتی چند را در سطوری حتی مختصر، واجب میدانیم؛ اما ما در کجا ایستادهایم؟ ما در جغرافیایی فرهنگی از کاشغر تا کنارههای دریای اژه ایستادهایم و بهعنوان باشندگان هزارههای دور تا امروز، در این جغرافیای فرهنگی، از فرهنگ آن که بهمثابه ماهیت و هستی تاریخی ماست و از طرفی دیگر عاملی محکم و استوار برای یگانگی ما، بدون درنظرگرفتن مرزهای سیاسی، هرچند با پذیرش آن، دفاع خواهیم کرد و این بدان دلیل است که اگر مرزهای سیاسی به هر دلیل و طریقی در دورههای مختلف و از جمله امروز وجود دارند، به این معنا نیست که این مرزهای سیاسی توانسته است از ما ماهیتی چهلتکه بسازد، بلکه این ما، یعنی تمامی باشندگان تاریخی این جغرافیای فرهنگی همچنان و البته با افتخار و نه انزجار در کنار هم هستیم، چون خویشتن تاریخی مشترک داریم و این یعنی اینکه در هزارهها مسیری مشترک را پیمودهایم. حال اگر دیگرانی نتوانستند به این جداسری و چندپارگی جامه عمل بپوشانند نه اینکه نخواستند، بلکه با توجه به ماهیت مشترک تاریخی و فرهنگی این عمل اصولا امکانپذیر نیست؛ بر این اساس اگرچه بنگاههای خبری رسمی غربیان که بهطور مستقیم بودجه از وزارت خارجه دولت خود میگیرند، در این مسیر به تفرقه دامن میزنند که به تجویز منافع ملی خود عمل میکنند، جز اتلاف وقت و بودجه حاصلی نخواهند داشت... .
باری اگر زادگاه زبان دری که با سایر زبانهای این جغرافیای وسیع اندکی اختلاف دارد، خراسان بزرگ باشد که محل بحث بسیار است و البته هیچ از ارزش آن نخواهد کاست، باید پرسیده شود که چگونه این جغرافیا به افغانستان ما که همتباران شریف ما در آن زاد و بود دارند و نامی جدید است و تنها قسمتی از این خراسان بزرگ که اکنون در بین چند کشور تقسیم شده است، فروکاسته میشود؟ این مصادره، مصادرهای بسیار نامطلوب و عامیانه است. پرسش دیگر اینکه چرا همتباران همفرهنگ ما در این پهنه وسیع، صرفنظر از مرزهای سیاسی به این زبان روی خوش نشان دادهاند و نه به دیگر زبانها با همه فشارهایی که تاریخ از این فشارها نشانهها دارد؛ پاسخ روشن است و آن اینکه با اندکی اختلاف این زبان همان زبان همه باشندگان از جیحون تا آن سوی میانرودان بوده است؛ یعنی مشترکات بسیار بیشتر از مفارقات آن بوده است. این زبان که آن را دری یا پارسی دری یا پارسی نامیدهاند، میراث مشترک تمامی مردان و زنان سرزمینهایی بوده است که در فروردینیشت که تاریخ نوشتن آن به قبل از زرتشت برمیگردد، به سرزمینهای ایرانی نامبردار است. خراسان بزرگ بهگواه متون برجایمانده از جمله «نسک شهرستانهای ایرانشهر» یکی از چهار استان ایرانشهر بوده است که این ایرانشهر از جیحون تا آن سوی میانرودان را شامل میشده است، حال اگر مرزهای سیاسی جدیدی به وجود آمدهاند، چنان که از قبل گفته شد این مرزهای سیاسی هرچند قابل قبول، نمیتواند ما را از هم بگسلاند و تا اکنون نیز به دلایل گفتهشده نتوانسته است. چنان که امروز شیراز و اصفهان و سمرقند و بخارا و کابل و هرات و.. برای ما ساکنان این جغرافیای فرهنگی ارزش همسان دارد و هنوز، همچنان که بوی جوی مولیان را در گوش داریم، همچنان با اشعار بیدل که کلماتش چون غلغله صور قیامت است، زندگی میکنیم.... از این قسمت که بگذریم، به نتیجه این مصادره نامطلوب میرسیم که اصولا زبان براساس ماهیتی که دارد، آیا دزدیدنی است؟ و بر این اساس آیا زبان دری نیز دزدیده شده است؟
اگرچه در جهان سطحی سیاست، واژهها میتوانند بازیچه انسان باشند، اما در جهان فرهنگی، انسان خود را در زبان بیان میکند و نهتنها زبان بازیچه نیست، بلکه به قول هایدگر خانه وجود آدمی است و باید بیفزایم که این وجود آدمی در این جغرافیای فرهنگی به مفهوم فلسفی کلمه تاریخی است. دزدی تعریف دارد و اتفاقی که در دزدی میافتد، مالک در حقیقت مالک و نه مدعی بیسند مالکیت، از حق انتفاع مورد مادی یا معنوی دزدیدهشده، یا بهعنف و ایلغار ربودهشده، محروم میشود. آیا اساسا چنین اتفاقی در این مورد ادعایی افتاده است؟ این زبان که بهوسیله فرزندان خردمند خود طی سدهها، پرورده و شکوفا شده است، به حدی که توسط فردوسیها و سعدیها و مولویها، جهانیان را مجبور به تعظیم به خود کرده، باعث افتخار است که با نمایاندن راه برای همه ما مردان و زنان این پهنه ارجمند فرهنگی و تولید تاریخ، استقرار ما را نیز در این پهنه بهصورتی متعادل و البته پایدار طی سدهها تضمین کرده است، آیا این دزدی بوده است؟ اینکه مردانی مانند حافظ ضمن غنابخشی به زبان و زندگی همه ما با توسل به این میراث مشترک، گوته را مجبور کرده است تا زبان فارسی بیاموزد، باعث غرور تاریخی و البته نه فردی، نیست؟ زبان زمانی میتواند به همراهی با ما ادامه مسیر دهد که اقتصاد مادی و معنوی داشته باشد و اگر امروزه پس از سدهها، همچنان صبور و مادرانه با ما همراه است، تنها و تنها بهدلیل ذخایری است که از گذشته توسط نیاکان ما در انبار این زبان انباشته شده است وگرنه، اگر این انبار در سدههای گذشته توسط این جغرافیای فرهنگی انباشته نمیشده است، امروزه جز نامی از ما و این زبان در صفحه گیتی وجود نداشت. در خاتمه از وظایف مهم و اساسی همه دانشمندان این پهنه فرهنگی شگرف و استثنائی میدانیم که همه با هم در دفاع تمامقد از این فرهنگ که میراث مشاع و مشترک همه ماست، در تمامی مواقع همت کنیم و اگرچه این امری لازم است، زمانی صورت کفایت به خود خواهد گرفت که تلاش شود تا در جهت شکوفایی آن و تولید تاریخ این جغرافیای فرهنگی، دست در دست و دوشادوش هم، گامهای اساسی برداریم. در غیر این صورت و با توجه به وضعیت جهان امروز، همگان در معرض نکوهشی تاریخی خواهیم بود و در این میان، ما همتباران شما در ایران سیاسی، خود را از همگان در این نکوهش سزاوارتر و شایستهتر میدانیم.
دیدگاه تان را بنویسید