معرفی کتاب تفکر سریع و کند
مغز ما به دو روش نسبت به وقایع اطراف خود واکنش نشان میدهد: سریع که به صورت خودکار اتفاق میافتد و کند که نیازمند محاسبات ذهنی است.اما دلیل این تفاوت چیست؟کتاب تفکر سریع و کند دو سیستم مهم ذهنی را به شما معرفی میکند که درنهایت نحوه تصمیمگیری و طرز تفکر انسانها را شکل میدهند.
کتاب تفکر سریع و کند از دانیل کانمن ، برنده جایزه نوبل اقتصاد، شاید برترین کتابی است که تا امروز درباره مغز و شناخت ذهن بشر منتشر شده است. این کتاب دو سیستم مهم ذهنی را به شما معرفی میکند که درنهایت نحوه تصمیمگیری و طرز تفکر انسانها را شکل میدهند. این اثر توانسته جوایز و افتخاراتی مانند مدال اندرو کارنگی، کتاب سال اکونومیست و پرفروشترین نیویورکتایمز را برای نویسندهاش به ارمغان آورد.
درباره تفکر سریع و کند
همه ما تجربه شرایطی را داریم که در کمتر از یک ثانیه تصمیم میگیریم (مثلا با دیدن سرعت بالای یک ماشین عقب میایستیم) و گاهی چند دقیقه زمان برای رسیدن به نتیجه مورد نظر نیاز داریم (مثلا تمرکز برای شنیدن صدایی خاص در مهمانی). اما دلیل این تفاوت چیست؟ دنیل کانمن در کتاب تفکر سریع و کند (Thinking Fast and Slow) توضیح میدهد مغز ما به دو روش نسبت به وقایع اطراف خود واکنش نشان میدهد: سریع که به صورت خودکار اتفاق میافتد و کند که نیازمند محاسبات ذهنی است.
این دو عملکرد که به نام سیستم 1 و سیستم 2 نیز شناخته میشوند پایه و اساس تمام رفتارهای ما هستند. قابل درک است اگر ترجیح میدهید تمام تصمیمات خود را با سیستم 1 بگیرید -شما در این مورد تنها نیستید- ولی ما برای مواجهه با دنیای اطراف به هر دو شیوه تصمیمگیری نیاز داریم. بهترین راه برای رسیدن به تفکری شفاف و دقیق، کسب شناخت درست از روش تعامل هر کدام از سیستمهاست و کتاب تفکر سریع و کند، یکی از برترین منابع موجود در این زمینه است.
کانمن در این کتاب با درگیر کردن ما در یک گفتگوی پویا درباره تفکر، نشان میدهد در چه مواردی میتوانیم به شهود خود اعتماد کنیم و در چه موقعیتهایی میتوانیم از مزایای تفکر آهسته کمک بگیریم. بینشهای جدیدی که او به ما ارائه میدهد، میتواند در انتخابهای شخصی و شغلی بسیار راهگشا باشد و افقهای جدیدی را به ما معرفی کند.
به علاوه این روانشناس برجسته با طراحی برخی آزمایشهای ساده علمی، نشان داد که برخلاف تصور عموم، بسیاری از خطاهای فکری ما تنها در هیجانات ریشه ندارند. بلکه مقدار زیادی از آنها مربوط به دستگاه شناختی ما میشود. این امر موجب شد تا پژوهشهای او تاثیری عمیق بر روی رشتههای مختلف همچون علوم اجتماعی، فلسفه، حقوق، سیاست، اقتصاد و پزشکی بگذارد.
دنیل کانمن را بیشتر شناسیم
دنیل کانمن (Daniel Kahneman) روانشناس، محقق و استاد بازنشسته دانشگاه است. او که به دلیل دامنه گسترده مطالعاتش شهرت دارد در سال 2002 جایزه نوبل اقتصاد را به دست آورد. این پژوهشگر به صورت ویژه بر رفتارهای انسان و عوامل موثر بر آن تمرکز دارد و این موضوع را میتوان به خوبی در آثار منتشر شدهی او مشاهده کرد. اگر به مطالعه آثار بیشتری از این نویسنده علاقه دارید، کتابهای «نویز: خدشهای بر قضاوت انسان» و «قضاوت در شرایط نااطمینانی» را به شما پیشنهاد میکنیم.
در بخشی از کتاب تفکر سریع و کند میخوانیم
دههها پیش زیر آفتاب سوزان مشغول تماشای گروه سربازانی بودم که عرقریزان در حال تلاش برای رفع مشکلی بودند. در چنین شرایطی به نظرم زمان بهکندی میگذشت. در آن زمان، مشغول خدمت سربازی در ارتش اسرائیل بودم. آن موقع لیسانس روانشناسی داشتم و بعد از یک سال خدمت، به عنوان افسر پیادهنظام در واحد روانشناسی ارتش مشغول خدمت شده بودم. یکی از وظایف گاهبهگاه من در آنجا کمک به ارزیابی مربیان داوطلب برای آموزش افسران بود. برای این کار، از روشهایی استفاده میکردیم که ارتش انگلیس در جنگ جهانی دوم طراحی کرده بود.
یکی از آزمونها «چالش گروه بدون رهبر» نام داشت که در زمین با مانع انجام میشد. هشت داوطلب این آزمون را انجام میدادند. این داوطلبان یکدیگر را نمیشناختند و تمام علائم مربوط به درجۀ نظامی و دیگر مشخصاتشان حذف شده بود و فقط با برچسبهای شمارهگذاریشده شناسایی میشدند. به آنها دستور میدادند یک کندۀ چوب بلند را از زمین برداشته و آن را از روی دیواری به ارتفاع حدود 180 سانتیمتر رد کنند. تمام گروه میبایست بدون اینکه خودشان یا چوب به زمین و دیوار برخورد کند، به آن طرف دیوار میرسیدند. اگر هر یک از این موارد اتفاق میافتاد، باید آن را اعلام کرده و دوباره کارشان را شروع میکردند.
برای حل این مسئله بیش از یک راه وجود داشت؛ یکی از راهحلهای معمول این بود که چند نفر چوب را شبیه قلاب ماهیگیری و به صورت زاویهدار نگه دارند و سایر اعضای گروه با خزیدن روی چوب به آن طرف دیوار بروند. راهحل دیگر این بود که بعضی سربازها روی شانۀ دیگری بروند و از دیوار عبور کنند.
آخرین نفر هم باید چوبی را میگرفت که بقیۀ اعضای گروه به صورت زاویهدار از آن طرف دیوار به سمت او گرفته بودند و با کمک آن بالا میآمد. بقیه هم میبایست با کمک یکدیگر چوب را به نحوی در هوا معلق نگه میداشتند که به دیوار برخورد نکند تا آخرین نفر هم از روی چوب به این طرف دیوار بیاید. بسیاری از گروهها در این مرحله شکست میخوردند و مجبور میشدند همهچیز را از اول شروع کنند.
دیدگاه تان را بنویسید