معرفی کتاب غرور و تعصب
کتاب غرور و تعصب اثر زیبا و ماندگار جین آستن، داستانی زییا از عشق، غرور و پیشداوریهایی است که عشق را آلوده میکنند. از غرور و تعصب بارها، فیلمهای سینمایی و سریالهایی ساخته شده که آن را در تمام دنیا محبوب کرده است.
جین آستن ، نویسنده انگلیسی است که با آثارش ادبیات غرب را تحت تأثیر قرار داد. شناخت او از زندگی زنان و مهارتش در گوشه و کنایهها، او را به یکی از مشهورترین رماننویسان عصر خودش تبدیل کرده است. « غرور و تعصب » از مشهورترین آثار جین آستین است و در زمره صد اثر برتر جهان شناخته میشود. این اثر با ترجمهٔ الهام رحمانی در انتشارات پر چاپ شده است.
کتاب غرور و تعصب اثر زیبا و ماندگار جین آستن، داستانی زییا از عشق، غرور و پیشداوریهایی است که عشق را آلوده میکنند. از غرور و تعصب بارها، فیلمهای سینمایی و سریالهایی ساخته شده که آن را در تمام دنیا محبوب کرده است. یکی از معروفترین نسخههای آن سال ۲۰۰۵ با بازی کیرا نایتلی (در نقش «الیزابت») و مَتیو مَکفادین (در نقش «آقای دارسی») بودهاست. نسخه کلاسیک آن هم با بازی لارنس اولیویه ساخته شد. سال ۲۰۰۴ هم بالیوود برمبنای این کتاب، فیلم عروس و تعصب را با بازی آیشواریا رای ساخت.
غرور و تعصب یک داستان عاشقانه است و از عشقی میگوید که میان دو خواهر و دو مرد شکل میگیرد. دو دختر بزرگ خانواده بنت، جین و الیزابت که به دو تن از مردان ثروتمند دل میبازند اما به دلیل غرور و همچنین پیشداوریهای اشتباهی که میکنند، وصال آنان سخت میشود. اقتباسی سینمایی از غرور و تعصب به کارگردانی جو رایت انجام شده است. نایتلی بازیگر انگلیسیتبار هالیوود برای بازی در این فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد.
خانواده بنت پنج دختر دارند و پسری ندارند. مادر دخترها هیچ فکری به جز ازدواج کردن دخترهایش در سر ندارد. او نگران است چون قرار است املاک آنها بعد از مرگ آقای بنت به مرد دیگری برسد و همین موضوع باعث شده است تا نگرانی خانم بنت به اوج برسد. وقتی آقای بینگلی جوان و زیبا به محل زندگی آنها میآید، خانم بنت تصمیم میگیرد تا هر طور شده است، یکی از دخترهایش را به عقد آقای بینگلی درآورد و البته در این مورد هم بخت با او یار است. بینگلی جوان به جین زیبا دل میبازد اما ناگهان همه چیز بههم میریزد...
جین آستین در میان کارهایش، کتاب غرور و تعصب را از بقیه بیشتر دوست دارد.
درباره جین آستین
جین آستن نویسنده مشهور انگلیسی در ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ در همپشر انگلستان متولد شد. شناخت او از زندگی زنان باعث شد آثاری را خلق کند که ادبیات غرب را به شدت تحت تاثیر قرار بدهد. از جین آستن شش رمان باقی مانده است که همگی به زندگی زنان و دغدغههای آنان میپردازد. هرچند خودش هیچگاه ازدواج نکرد. غرور و تعصب، عقل و احساس، اِما، منسفیلد پارک، ترغیب و نورثنگر ابی از آثار او هستند. او به شدت روی آثارش حساس بود و هرکدام از کتابهایش را پیش از انتشار، بارها بازخوانی و اصلاح میکرد. او در میان آثارش غرور و تعصب را از همه بیشتر دوست داشت. جین آستن در ۱۸ ژوئیهٔ ۱۸۱۷ درگذشت.
بخشی از کتاب غرور و تعصب
احسنت به این همه دوراندیشیات. قطعاً شناخت دو هفتهای کافی نیست و آدم بعد از دو هفته باز هم نمیداند که او واقعاً چه جور مردی است، اما اگر ما قدم پیش نگذاریم، کس دیگری این کار را میکند. با وجود این، خانم لانگ و دخترهایش میخواهند شانسشان را امتحان کنند، چون خانم لانگ انتظار دارد به او لطف کنی و اگر تو این وظیفه را به عهده نگیری، خودم از عهده آن برمیآیم."
دخترها به پدرشان خیره شدند. خانم بنت فقط گفت: "بیمنطق، بیمعنی!"
آقای بنت فریاد کشید: "منظورت از این همه اصرار چیست؟ به نظرت، معرفی شدن به این آقا و اهمیّت دادن به این موضوع کار بیمنطقی است؟ در این مورد اصلاً با تو موافق نیستم. دخترم، مری نظر تو چیست؟ تو که دختر جوان و ژرفاندیشی هستی نظرت را بگو، میدانم کتابهای خوبی میخوانی و مطالب جالبی از آنها درمیآوری."
مری میخواست جمله معقولانهای بگوید اما نمیدانست چه بگوید.
پدرش ادامه داد: "تا مری جملههایش را آماده میکند خب، برگردیم به موضوع خودمان آقای بینگلی".
همسرش بلند گفت: "دیگر از صحبت در مورد آقای بینگلی حالم به هم میخورد."
"چه حیف که این را میشنوم. چرا قبلاً نگفتی؟ اگر این را قبلاً میدانستم مطمئناً امروز صبح به دیدنش نمیرفتم. عجب بدشانسی، به هر حال من به دیدنش رفتم و حالا هم نمیتوانیم وانمود کنیم که همدیگر را نمیشناسیم."
قصد آقای بنت شگفتزده کردن خانمها بود و حالا خانم بنت از همه مشتاقتر شده بود. هر چند هنگامی که اولین سروصدای شادمانی خانمها فروکش کرد، خانم بنت گفت که این همان چیزی بود که انتظارش را داشت.
"آقای بنت عزیزم، تو چقدر خوبی! میدانم که بالاخره توانستم متقاعدت کنم و مطمئن بودم که تو هم آنقدر دخترهایت را دوست داری که از این آشنایی نمیگذری. ای وای که چقدر از این موضوع خوشحالم! البته خوب سر به سرم گذاشتی و در حالی که امروز صبح به دیدن آقای بینگلی رفته بودی، حتی یک کلمه هم به من حرفی نزدی."
آقای بنت گفت: "کیتی، حالا هر چقدر میخواهی سرفه کن."و در حالی که از شور و شوق همسرش خسته شده بود این را گفت و از اتاق بیرون رفت.
دیدگاه تان را بنویسید