ارسال به دیگران پرینت

معرفی کتاب | معرفی کتاب صد سال تنهایی

کتابی با قلم جادویی از گابریل گارسیا مارکز که حسابی غوغا کرد | معرفی کتاب صد سال تنهایی

نقل خود خود گابریل گارسیا مارکز در ارتباط با کتاب صد سال تنهایی، پیش از دریافت جایزه‌ی نوبل، معرفی خوبی درباره‌ی این شاهکار ادبیات آمریکای لاتین است:من به جرئت فکر می‌کنم واقعیت خارج از اندازه‌ی این اثر، و نه فقط بیان ادبی آن است که سزاوار توجه آکادمی ادبی نوبل شده است.

کتابی با قلم جادویی از گابریل گارسیا مارکز که حسابی غوغا کرد | معرفی کتاب صد سال تنهایی

معرفی کتاب صد سال تنهایی

نقل خود خود گابریل گارسیا مارکز در ارتباط با کتاب صد سال تنهایی، پیش از دریافت جایزه‌ی نوبل، معرفی خوبی درباره‌ی این شاهکار ادبیات آمریکای لاتین است:من به جرئت فکر می‌کنم واقعیت خارج از اندازه‌ی این اثر، و نه فقط بیان ادبی آن است که سزاوار توجه آکادمی ادبی نوبل شده است.

نویسنده‌ی برنده‌ی نوبل ادبی،  گابریل گارسیا مارکز ، پانزده ماه خود را در خانه حبس کرد و با صرف تلاش و تمرکز کامل موفق شد کتاب  صد سال تنهایی  را به‌عنوان یکی از ماندگارترین آثار تاریخ ادبیات جهان خلق کند. اثری که میلیون‌ها نفر در جهان را شیفته خود کرده و یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های سبک رئالیسم جادویی به‌شمار می‌آید. این کتاب تابه‌حال جوایز و افتخارات فراوانی، مانند جایزه‌ی رومیلو گاله‌گوس را کسب کرده است.

درباره‌ی کتاب صد سال تنهایی

جذابیت کتاب صد سال تنهایی (One Hundred Years of Solitude) از عنوان‌ آن آغاز می‌شود. عنوانی که مخاطب را به فکر فرو می برد؛ تنهایی، آن هم صد سال!
گابریل گارسیا مارکز (Gabriel García Márquez) به‌عنوان محبوب‌ترین نویسنده‌ی ادبیات اسپانیایى‌زبان پس از سروانتس از قرن هفدهم تاکنون شناخته مى‌شود. مارکز یکی از برندگان جایزه‌ی نوبل ادبیات است که در سال 1982 میلادى موفق به دریافت این جایزه شد. گابریل گارسیا مارکز سرخوشانه داستان خود در رمان صد سال تنهایی را با مضامین قدَرگرایانه، خیالی، حماسی و تمام دیگر مفاهیمى که از کودکى در دهکده‌ی آرکاتاکا، واقع در منطقه‌ی سانتامارتا کشور کلمبیا با آن رشد کرده بود، درآمیخته است. درواقع مارکز با نوشته‌های خود، عناصر خیال‌انگیز را وارد زندگى روزانه و عادى مردم کرده است.

نقل خود خود گابریل گارسیا مارکز در ارتباط با کتاب صد سال تنهایی، پیش از دریافت جایزه‌ی نوبل، معرفی خوبی درباره‌ی این شاهکار ادبیات آمریکای لاتین است: «من به جرئت فکر می‌کنم واقعیت خارج از اندازه‌ی این اثر، و نه فقط بیان ادبی آن است که سزاوار توجه آکادمی ادبی نوبل شده است. واقعیتی که نه‌تنها روی کاغذ، بلکه در میان ما زندگی می‌کند و مسئول مرگ‌ومیر تعداد بی‌شماری از ماست. و این یک منبع تغذیه‌کننده‌ی خلاقیت است؛ پر از غم و اندوه و زیبایی، برای غم و نوستالژی یک کلمبیایی. شاعران و گدایان، نوازندگان و پیامبران، رزمندگان و اراذل و همه‌ی ما، باید از آن واقعیت لجام‌گسیخته بپرسیم‌. اما اندکی از تخیل برای مشکل حیاتی ما، می‌تواند زندگی را به معنای متعارفی باورپذیر کند. دوستان! این، معمای تنهایی ماست!» همین گفته‌های گابریل گارسیا مارکز، نشان‌دهنده‌ی نمادین بودن کتاب صد سال تنهایی است.

درون‌مایه‌ی اصلی این کتاب، تنهایی است. گابریل گارسیا مارکز در رمان صد سال تنهایی، به شرح زندگی شش نسل از خانواده‌ی بوئندیا پرداخته است که از همان زمان حیات نسل اولشان، در دهکده‌ای به نام ماکوندو زندگی می‌کردند. داستان کتاب صد سال تنهایی از زبان سوم شخص حکایت می‌شود و سبک این رمان، رئالیسم جادویی است. گابریل گارسیا مارکز با نوشتن درباره‌ی کولی‌ها از همان ابتدای رمان، به شرح کارهای جادویی آن‌ها می‌پردازد و شگفتی‌های مربوط به حضور این افراد در دهکده را در خلال داستان، آب‌وتاب بیشتری می‌بخشد. ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت‌های کتاب صد سال تنهایی، به جادویی شدن روایت‌های مارکز در این رمان می‌افزاید.

کتاب صد سال تنهایى، اولین رمانى بود که مردم آمریکاى لاتین خود را با آن شناختند؛ رمانى که آن‌ها را به جهان معرفى مى‌کرد، اشتیاقشان، توانایى‌هایشان و معنویتشان را گرامى مى‌داشت و گرایش قلبى‌شان به شکست را نیز ارج مى‌نهاد. به نظر می‌رسد که سرنوشت همه‌ی اعضای خانواده در کتاب صد سال تنهایی، رو به سوی تنهایی و انزوا پیش می‌رود. به یاد بیاورید خوزه آرکادیو بوئندیای بزرگ (بنیان گذار ماکوندو) را که دیوانه شد و او را زیر درخت بلوط بستند تا اینکه جان داد؛ و یا ربکا را که پس از مرگ خوزه آرکادیوی دوم، خود را درون خانه‌اش حبس کرد تا در تاریکی‌های تنهایی فرو رفت و فراموش شد. جالب این‌جاست که تنهایی، به‌نوعی جبر و سرنوشت محتوم همه‌ی شخصیت‌های داستان گابریل گارسیا مارکز است؛ حتی اورسولا که معتقدترین و منطقی‌ترین (غیرجادویی‌ترین!) شخصیت داستان صد سال تنهایی و حتی مدیر خانواده است، در اواخر داستان نابینا می‌شود و به غار تنهایی فرو می‌رود.

جوایز و افتخارات کتاب صد سال تنهایی

  • برنده‌ی جایزه‌ی نیو تادت در سال 1971
  • برنده‌ی جایزه‌ی چیاچیانو ایتالیا در سال 1969
  • برنده‌ی جایزه‌ی بین‌المللی رمان رومیلو گاله‌گوس در سال 1971
  • برنده‌ی جایزه‌ی بهترین رمان خارجی در فرانسه، در سال 1969
  • برنده‌ی جایزه‌ی بهترین کتاب خارجی به انتخاب انتشارات رابرت کارلیر، در سال 1948
  • راه‌یافته به فهرست 100 کتاب برتر قرن لوموند

نکوداشت‌های کتاب صد سال تنهایی

  • صد سال تنهایی، کتابی‌ست که به‌نوعی زندگی من را نجات داد. (اما تامپسون)
  • برجسته‌ترین رمان پنجاه سال اخیر در تمام جهان. (Salman Rushdie)
  • کتاب صد سال تنهایی، پس از سفر پیدایش (نخستین بخش تورات)، مهم‌ترین متن ادبی‌ای است که خواندنش باید برای تمامی افراد نوع بشر ضروری اعلام شود. (ویلیام کندی، نقد کتاب نیویورک تایمز)
  • رمان صد سال تنهایی یکی از پنج رمان کلیدی و مهم ادبیات آمریکای لاتین است. (آنتونیو ساکوتو، منتقد ادبی و استاد دانشگاه)
  • در اولین مواجهه‌ام با کتاب صد سال تنهایی، احساس می‌کردم در صحنه‌ی یک نبرد زیبایی‌شناسانه‌ی دشوار حضور دارم. در این رمان هیچ جمله‌ی اضافه و انتقال صِرفی وجود ندارد و مجبورید درست همان لحظه که چیزی را می‌خوانید، حواستان به تمام جنبه‌های آن باشد. (هارولد بلوم)

جملات برگزیده‌ی کتاب صد سال تنهایی

  • انسان تنها زمانی حق دارد به انسانی دیگر از بالا به پایین بنگرد که ناگزیر است او را یاری رساند تا روی پای خود بایستد.
  • هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.
  • مرگ از پیری نمی آید، بلکه با فراموشی می آید!
  • برای عشق مبارزه کن، ولی هرگز گدایی نکن.

در بخشی از کتاب صد سال تنهایی می‌خوانیم

او به تلخى پاسخ داد: «حالا که کسى حاضر نیست با ما بیاید، ما خودمان از اینجا خواهیم رفت.» اورسولا با خونسردى تمام گفت: «ما از اینجا نخواهیم رفت، ما همین جا مى‌مانیم، زیرا ما در اینجا فرزندانمان را به دنیا آورده‌ایم.» خوزه آرکادیو بوئندیا پاسخ داد: «اما هنوز کسى در اینجا نمرده است. وقتى کسى مرده‌اى در جایى ندارد، به آن‌جا تعلق ندارد.»

اورسولا با لحنى آرام و مصمم گفت: «اگر لازم باشد که من بمیرم تا بقیه در اینجا بمانند، خواهم مرد.»

خوزه آرکادیو بوئندیا که تاکنون چنین عزم و اراده‌اى را در همسرش ندیده بود، سعى کرد تا با وعده‌هاى خیالى خود، راجع به دنیایى شگفت‌انگیز که در آن‌جا کافى بود چند قطره از یک ماده‌ی جادویى را بر زمین بریزى تا درختان میوه بدهند و در آن‌جا انواع داروهاى مسکن را با بهایى اندک مى‌فروشند، او را فریب دهد. ولى این چرندیات در اورسولا اثرى نداشتند. او مى‌گفت: «بهتر است به جاى اینکه مدام به فکر کشفیات تازه و عجیب باشى، کمى هم به پسرانت فکر کنى. نگاهشان کن، درست مثل دو تا یابو همین اطراف ول هستند.»

منبع : کتابراه
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه