رسیدگی به شکایت دختر جوان از دو جوان تهرانی به اتهام آزار و اذیت و آدم ربایی در شعبه 12 دادگاه کیفری یک استان تهران انجام شد.
واسط زمستان 99 پدر و مادر دختر 22 ساله به نام ملیکا با مراجعه به کلانتری ورامین مفقود شدن ناگهانی دخترشان را اعلام کردند.
این در حالی بود که آنها به پلیس گفته بودند یکی از همسایه ها،پسر جوانی را در حالی دیده بود که ملیکا را ربوده و از محل دور شده است.
آمار عجیب زنان در زندان | بیشترین جمعیت زندانیان در سراسر دنیا متعلق به زنان است!
جستجوی پلیس برای پیدا کردن ردی از ملیکا آغاز شده بود که نیمه های شب ملیکا توسط همان پسر جوان که او را ربوده بود به خانه برگردانده شد. ملیکا ادعا کرد دو پسر او را ربوده و بعد از ضرب و شتم او را مورد ازار و اذیت قرار داده بودند.
با این ادعا، ماموران پلیس پسر آدم ربا و دوستش را دستگیر کردند و رسیدگی به پرونده در جریان قضایی قرار گرفت.
به این ترتیب روز گذشته در شعبه دوازدهم دادگاه کیفری یک استان تهران متهمان پرونده پای میز محاکمه رفتند.
دوست پسرم به بهانه معرفی من به خواهرش من را ربود
در ابتدای جلسه رسیدگی، ملیکا شکایت خود را مطرح کرده و مادر او در توضیح ماجرا به قضات حاضر در دادگاه گفت:«مدتی بود که ملیکا به بهانه خرید شارژ تلفن از خانه خارج می شد. من متوجه شدم که او با پسری ارتباط تلفنی دارد و چند بار سر کوچه همدیگر را دیده بودند.
چند روز قبل از حادثه دوباره دخترم از خانه خارج شد و با یک کتانی برگشت که من فهمیدم آن کتانی را همان پسر جوان برای او خریده بود.فردای آن روز باز هم می خواست از خانه خارج بشود که این بار چون من موضوع را فهمیده بودم؛ به او اجازه ندادم. یک ساعت بعد آن پسر به دخترم زنگ زد و شروع کرد به داد و بیداد و فحاشی و می گفت کتانی را به من پس بده. بعد از چند دقیقه دخترم هراسان با همان لباس های خانگی و تنها با یک شال از خانه خارج شد و ربوده شد.»
سپس ملیکا در توضیح ماجرا گفت:«آن روز وقتی دوست پسرم به نام احسان متوجه شد که من نمی توانم بیرون از خانه بروم، شروع کرد به تهدید و فحاشی. می گفت من را آتش می زند و بعد گفت سر کوچه بروم. من هم سراسیمه با همان لباس ها از خانه بیرون رفتم تا ببینم چه می خواهد بگوید.احسان به من گفت که به من علاقه دارد و از من خواست سوار موتورش شوم تا من را به خواهرش معرفی کند و بعد به خواستگاری ام بیاید. من هم از روی سادگی اغفال شدم و با او رفتم.اما او من را به خانه دایی اش برد و آنجا با زور و کتک من را وادار به برقراری رابطه کرد.»
ملیکا در ادامه گفت:«بعد از آزار و اذیت در خانه دایی اش،من را به خانه دوستش برد و آنجا باز هم هر دو نفر یعنی احسان و دوستش من را کتک زده و به مرا آزار دادند.»
اتهام سیاه را قبول ندارم
بعد از اینکه شاکی شکایت خود را مطرح کرد، نوبت به احسان رسید که در برابر اتهامات از خود دفاع کند.او گفت:«اتهام را قبول ندارم. من شش ماهی بود با ملیکا دوست بودم. او همیشه از بدرفتاری اعضای خانواده اش با من درددل می کرد. روز حادثه با من تماس گرفت و از من خواست دنبالش بروم. بعد با خواست خودش به خانه دایی من آمد که آنجا با هم قلیان کشیدیم و با رضایت ملیکا، با هم رابطه برقرار کردیم. بعد به خانه دوستم رفتیم.من برای خرید بیرون از خانه رفتم و وقتی برگشتم دیدم که او با دوستم در اتاق خلوت کرده بود. بعد هم او را به خانه شان برگرداندم. اما او از من شکایت کرد و زندان افتادم.»
من با ملیکا نزدیکی نکردم
بعد از اینکه قضات دادگاه دفاعیات احسان را شنیدند،حالا نوبت دوست او بود که به عنوان متهم ردیف دوم در جایگاه دفاع قرار بگیرد.
متهم در دفاع از خود گفت:«ملیکا بچه محل ما بود. شماره من را از یکی از دوستانم گرفته بود و از صبح تا شب صد بار به من زنگ می زد. او می گفت یک نفر را به من معرفی کن چون قصد ازدواج دارم. من هم احسان را معرفی کردم تا دیگر با من تماس نگیرد. تا اینکه شب حادثه احسان به من زنگ زد و گفت می خواهد با ملیکا به خانه مان بیاید. من هم آنها را به خانه دوستم بردم. احسان چند دقیقه برای خرید بیرون از خانه رفت و وقتی برگشت به گمان اینکه من با ملیکا رابطه برقرار کردم با من درگیر شد.اما من این اتهام را قبول ندارم و هیچ ارتباطی با ملیکا نداشتم.»
قضات دادگاه بعد از شنیدن اظهارات شاکی و متهمان برای صدور رای وارد شور شدند.
بیچاره دختر مردم
یک دخترتک تنها اونجا باشه شما بهش دست نزنین همین ،، دوست احسان نقشه کشیدن براش باید توان بدی داداش گل البته ۸۰درصد خانم مقصر چرا به خانواره توضیح نداد شاید به قتل میرسید
خانواده هاباید اگاه بشن چطور به پسرودخترشونرفتار کنند اگه مشکلی تو ابن زمینه میبینند بایه مشاور مشورت کنند کنارفرزنداشون باشن نه مقابلشون از یه طرفی هم نمی دونم چرا این دخترا اعتماد به نفسشون پایینه اینقدر زود اعتماد می کنند
مسلمانه شک نکن
...