عاشقانهای برای خدا...
هیچکس هم نباشد، او هست!
برای خواندن نوشته عاشقانهای برای خدا... باما همراه باشید.
شیوا حقیزاده
نویسنده و فعال اجتماعی
عاشقانهای برای خدا...
اینبار آنقدر خسته بودم که بدون هیچ حرفی رفتم
به گمانم، به درستی راه پیشرو مطمئن بودم و اینکه دیگر برنخواهم گشت.
در میان روزهای خاکستری دست و پا میزدم، سردرگمتر از همیشه، همان روزها بود که من تصمیم گرفتم بروم و تو نیز رهایم کردی تا به دنبال هرآنچه میخواهم بروم.
کودک بودم که همراه مادرم به بازار رفته بودم. احساس میکردم سرعت حرکت مادر کند است و من نمیتوانم همهچیز را ببینم. آهسته چادر مادر را رها کردم و مشتاقانه به اطراف نگاه میکردم، یکلحظه به خودم آمدم که در بین جمعیت و شلوغی بازار ایستادهام، از ترس نیافتن مادرم به هقهق افتادم و اشکهایم سرازیر شدند. بعد از آن بود که حتی در مسافتهای کوتاه و مکانهای خلوت نیز گوشه چادر مادر را رها نکردم.
و حالا پس از سالها برای رسیدن به خواستههایم اینبار تو را رها کردم، به گمانم سرعت همراهی تو، برای رسیدن به خواستههایم آنقدر کند بود که باید رهایت میکردم. برخلاف میل باطنیام پشتم را به تو کردم. شروع به دویدن کردم. آنقدر تند و تند دویدم که تو را نبینم، که صدایت را نشنوم، که مبادا مرا از رفتن باز داری.
بالاخره رسیدم؛ دقیقا به همان نقطهای که میخواستم. حالا من روی پلهای ایستادهام که با برداشتن قدم بعدی وارد مسیری خواهم شد که نهتنها آرزو و خواسته خودم بلکه آرزو و خواسته هرکسیست.
در کمال ناباوری روی همان پله مستاصل ماندم و قدرت برداشتن آخرین قدم را نداشتم، درست در همین نقطه تمام افکار مربوط به تو به ذهن من هجوم آورده بود، صدای افکارم عربده میکشیدند به گونهای که جز تو نمیتوانستم به هیچچیز دیگری فکر کنم، اما من باید تصمیم میگرفتم یا قدم بعدی را بردارم و یا به سمت صدا برگردم و درصدد جبران بربیایم.
از مسیر پیشرو هیچچیز نمیدانستم اما یقین داشتم همیشه پشتم به تو و عشقت میتواند تا ابد گرم بماند، میدانستم تنها در کنار تو، روح و تن من به آرامش خواهد رسید، آنجا بود که فهمیدم انتخاب هرچیز و هرکسی غیر از تو، زشتترین کار ممکن در دنیاست و عشق تو ارزش کنار گذاشتن همهچیز را دارد.
و این عشق، عشق عمیقیست بین من و خدا که هیچ عشق زمینی، یارای مقابله با آن را ندارد. من دریافتهام که بدون عشق و حضور خدا نمیتوانم زندگی را ادامه بدهم.
حالا دیگر شاکی نیستم و به دنبال هیچ خواستهای بدون تو نخواهم رفت. شاید من برای خداجانم جزو بهترینها باشم و همین برایمن کافیست. در واقع من با تمام تلاشم درصدد جستوجوی آرامش برآمدم و دریافتم که خداجانم آن را جز در کنار تو نخواهم یافت.
دیدگاه تان را بنویسید