شیوا حقیزاده
نویسنده و کنشگر اجتماعی
روز معمار است، و طبق عادت همیشگی این روز را به تمام مهندسین معمار که سرشار از ذوق، سلیقه و هنرمند هستند تبریک میگوییم، جالب اینجاست حتی به کسانی که تنها اسم معمار را یدک میکشند و هیچیک از صفات معماران را ندارند هم این تبریک گفتهمیشود.
معماران قدیم، عجیب هنرمندانی بودند. هدف آنها فقط اضافهکردن ساختمانهای بیشتر به شهر نبود آنها روح خود را در کالبد مصالح دمیدند تا زندگی در تکتک ساختههایشان جریان داشتهباشد، و ما درست از زمانی که این خانهها را رهاکردیم و پناه آوردیم به خانههای کوچک امروزیمان، که صرفا جهت بهینهسازی از زمینها، بدون هیچگونه صحن و ایوان و اصول معماری به دست معماران معروف به “بساز بنداز” ساختهشد، شوروشوق زندگیکردن را از دست دادیم. هرگاه وارد خانههایی که هنر را با شگرفترین گونه ممکن با فرهنگ و اقلیم هر شهر آمیخته، میشوم، قبل از ورود به راهروهای سرپوشیده منتهی به حیاط بیرونی بنا، با خودم عهد میبندم که چشمانم را حتی از دیدن جزئیترین زیباییهای معماری، و آنهمه شکوه که درعین ظرافت به نمایش گذاشته شدهاست محروم نکنم. به همهجا سرک میکشم ناخودآگاه انگار به دنبال افرادی که متعلق به آن خانهها باشند میگردم به این امید که شاید هنوز حضور داشتهباشند، آدمهایی که میدانم دیگر نیستند، آدمهایی که با رفتنشان زندگیهای شلوغ و پرسروصدا، صافی و یکرنگی، و هرچه صفات خوب آدمیت بود را بردهاند.
ناامید از پیداکردن آدمهای دوستداشتنی، باافسوس به حیاط اندرونی میروم که پُر است از درختان نارنج، درختان پرباری که خیلی از نارنجهایش خودشان را به زمین رسانده بودند، با اینکه هیچکس در آنجا ساکن نبود اما درخت طبق عادت دیرینهاش سر خود را به سمت زمین فرود آوردهبود، چرا که او بخشندگی و تواضع را از صاحبخانهاش به ارث برده بود. جالب اینجاست با وجود خالی بودن بناها از ساکنانش همچنان روح و زندگی را میشود درونشان احساس کرد.
اکنون ما در خانههایی بهظاهر مجلل، پر از زرقوبرق ساکنیم، خانههایی که دیوارهای اضافهاش را برداشتیم با این گمان که تشریفات را کمتر و آدمهای خانه را بههم نزدیکتر کنیم، درنهایت چه شد؟! با برداشتن دیوارها حرمتها نیز برداشتهشد، اعتمادها از بین رفت، صداقت و یکرنگی بین اهلِ خانه، عشق و مهربانی، همهوهمه زیر آوار همان دیوارها مدفون شدند. اکنون خانهها شدهاند خوابگاه، رستوران، سینما با وجود ساکنانی که از هر غریبهای با یکدیگر غریبهترند…!
و ای کاش معمارانی متولد شوند که بسازند خانههایی را بر پایهی محبت و صمیمیت، دوستی و مهربانی، عشق و احترام تا بپذیرد در خود زنان و مردان عاشقی را که به دنیا بیاورند فرزندانی که حاصل عشقشان است که شاید آن کودکان، دوستداشتن، مهربانی و انسانیت را از نو ترویج دهند.
روزمان مبارک دوستان معمارم! که کیفیت را فدای کمیت کردیم، که بهجای خانهمهر، خوابگاههایی سر به فلک کشیده به سردی سیمان و سنگ ساختیم، که بهجای بازارهایی که اعتبار و احترام در آن حرف اول را میزد، مراکز خرید برای دیدن و حسرت خوردن ساختیم، هتل را ساختیم مشابه همین خانههای کوچک و چهبسا تاریکتر تا در پسِ خستگی ناشی از روزمرگیها پناهگاهمان باشند، که نه تنها با حضور در آنجا حالمان خوب نمیشود بلکه عاجزتر و افسردهترمان میکند.
روزمان مبارک دوستان معمارم! که بهجای ترویج هنر و معماری، استخدام شدیم و هر روزه به ما حکم میشود چه چیزی باید بسازیم، خطاهایی میکنیم که نمیشود گفت آی مردم چشمانتان را ببندید که نبینید، چرا که حاصل دستانمان در خاک دفن نمیشود بلکه از خاک متولد میشود قد میکشد و ماندگار میماند، افسوس که همسو شدیم با کسانی که هنر، معماری، آرامش را فدای کثرت ثروت و ساخت برندهایشان کردند.
پس روز معمار مبارک تمام معمارانی که تنها هدفشان هنراست و معماری ولاغیر…
دیدگاه تان را بنویسید