ارسال به دیگران پرینت

زنان به عراق می‌روند تا نان و سبزی بفروشند

کولبری زمستان یا تابستان ندارد، هروقت نیازهای معیشتی وجود داشته باشد کولبران دل به میدان خطر می‌زنند، زمستان خطر کولبری را بیشتر می‌کند، «ارکان» می‌گوید: «من تابستان‌ها و پاییز کولبری کرده‌ام اما الان در پاوه خیلی برف آمده و شرایط برای کولبری سخت شده است. خودم یک بار زمستان کولبری کرده‌ام اما مرگبارترین تجربه زندگی‌ام بود، وقتی رفتم به خودم گفتم زنده برنمی‌گردم.»

زنان به عراق می‌روند تا نان و سبزی بفروشند

کولبری زمستان یا تابستان ندارد، هروقت نیازهای معیشتی وجود داشته باشد کولبران دل به میدان خطر می‌زنند، زمستان خطر کولبری را بیشتر می‌کند، «ارکان» می‌گوید: «من تابستان‌ها و پاییز کولبری کرده‌ام اما الان در پاوه خیلی برف آمده و شرایط برای کولبری سخت شده است. خودم یک بار زمستان کولبری کرده‌ام اما مرگبارترین تجربه زندگی‌ام بود، وقتی رفتم به خودم گفتم زنده برنمی‌گردم.»

بستگی دارد چند کیلوگرم بار حمل کنند، هرچه بیشتر باشد درآمدشان بالاتر می‌رود، از ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان میانگین درآمدی است که هر کوله‌بر بعد از حدود شش ساعت پیاده‌روی کسب می‌کند، اما باید آماده عبور از مسیرهای صعب‌العبور و مواجه با خطر سقوط، روی مین قدم برداشتن و تیراندازی باشد؛ با این وجود چرا در مرزهای غربی مشور همچنان کولبری می‌کنند؟

سیگار، چای، پارچه یا تلویزیون، بارِ کول می‌کنند و از راه‌های صعب‌العبور می‌گذرند؛ روزیِ آن‌ها از مسیر مرز است و معیشت‌شان با تیراندازی، سقوط و مین گره خورده است، «کسی که کولبری می‌رود اصلاً نباید فکر برگشتن باشد، یا روی مین می‌روی یا از کوه سقوط می‌کنی یا احتمال دارد به ‌طرفت تیراندازی کنند، این سه خطر برای هر کولبری وجود دارد. گاهی کوله‌برها وقتی در کمین مرزبانی گیر می‌افتند مجبور می‌شوند راه‌شان را عوض کنند و ممکن است روی مین بروند، تعداد زیادی دیدم‌ام که عضو بدشان همین‌طوری قطع شده است.»، «محمود» ۲۷ سال دارد، آرماتوربندی بلد است اما وقتی کار نداشته باشد سراغ کولبری می‌رود، می‌گوید: «اگر ماهی یک میلیون تومان درآمد داشتم خدا شاهد است هیچ‌وقت کولبری نمی‌کردم.»

روایت «محمود» قصه‌ی پر غصه نان و جان است؛ «پول نداریم، از نداشتن شغل و کار مناسب هست که دست به کولبری می‌زنیم، اگر کسی یک شغل مناسب داشته باشد هیچ وقت راضی به کولبری نیست. این‌جا کولبرها زن و بچه دارند، مستاجر هستند، هیچ شغلی هم ندارند، حتی اگر خطرناک هم باشد مجبور هستند کولبری کنند. یک بار در مسیر برگشت متوجه شدم چند نفری ایستاده‌اند و گریه می‌کنند، نزدیک که شدم دیدم یکی از دوستان‌شان از ارتفاع سقوط کرده و سرش به‌شدت آسیب دیده است. وقتی آن لحظه را دیدم به خودم گفتم دیگر کولبری نمی‌کنم اما مجدد به‌خاطر بی‌پولی بار را روی کولم گذاشتم و دوباره کولبر شدم.»

از قطع نخاع شدن تا کولبری با پای مصنوعی

«ارکان» روایتی مشابه با «محمود» دارد، می‌گوید: «اگر کار داشته باشم چرا باید کولبری کنم که معلوم نیست بروی و سالم برگردی، یک لحظه پای‌ات سر بخورد تمام است، سقوط می‌کنی، هر بار می‌روم از خدا می‌خواهم سالم برگردم، همه‌اش فکر می‌کنم نکند اتفاقی برایم بیفتند و دیگر نتوانم برای زن و بچه‌ام کاری انجام دهم. اگر اتفاق برای من بیفتد چه کسی می‌خواهد خرج و روزی خانواده من را بدهد؟ از هر کولبری سوال کنید وقتی برای کولبری می‌وری چه احساسی داری به شما می‌گوید فقط به این فکر می‌کنم که سالم برگردم. کسی هم که سالم برگردد از ترس و استرسی که تحمل می‌کند دیگر یک روان راحت ندارد، به‌لحاظ روحی بهم می‌ریزد.»

«ارکان» ۳۵ ساله است، ازدواج کرده و یک پسر دارد، می‌گوید: «از سر بیکاری و نداری به این کار تن می‌دهم، وقتی کارخانه و کاری نباشد مجبور هستم کولبری کنم، به‌خودمان می‌گوییم جان‌مان گرفته شود بهتر است تا به ما بگویند نتوانست نانی برای زن و بچه‌اش سر سفره بیاورد، کولبر محتاج است، خرج خانواده دارد و مجبور است برای یک لقمه نان کولبری کند، اما مرزبان‌ها گاهی تیراندازی می‌کنند و کولبرها زخمی می‌شوند.»

او که مانند «محمود» بنایی و آرماتوربندی بلد است نگران است روزی در مسیر کولبری پایش روی مین‌های باقی مانده از زمان جنگ برود: «بخشی از راه مین گذاری است اما یک مسیر را از قبل مشخص کرده‌اند که باید از آنجا عبور کنیم، حتی مواقعی که از طرف مرزبانی شلیک می‌شود به ما می‌گویند در همان مسیر حرکت کنید چراکه ممکن است با خارج شدن از مسیر روی مین برویم،  الان کسی را می‌شناسم با وجود این‌که پایش در همین کولبری قطع شده اما مجدد با پای مصنوعی کولبری می‌کند. ما کولبرهایی داریم که قطع نخاع شده‌اند طوری‌که خرج و مخارج زندگی‌شان را کمک‌های مردمی می‌دهند.»

کولبری زمستان یا تابستان ندارد، هروقت نیازهای معیشتی وجود داشته باشد کولبران دل به میدان خطر می‌زنند، زمستان خطر کولبری را بیشتر می‌کند، «ارکان» می‌گوید: «من تابستان‌ها و پاییز کولبری کرده‌ام اما الان در پاوه خیلی برف آمده و شرایط برای کولبری سخت شده است. خودم یک بار زمستان کولبری کرده‌ام اما مرگبارترین تجربه زندگی‌ام بود، وقتی رفتم به خودم گفتم زنده برنمی‌گردم.»

زنان هم کولبری می‌کنند

«ارکان» از کولبری و عبور زنان از مرز برای کسب روزی می‌گوید: «چند آبادی پایین‌تر از ما، زنانی هستند که نان محلی درست می‌کنند و به آبادی‌های سمت عراق می‌برند تا بفروشند، برای این کار چند ساعتی در راه هستند.»

حرف‌های «ارکان» را «بهمن» هم تایید می‌کند، او که خودش بارها کولبری کرده می‌گوید: «در پاوه و مریوان زنانی هستند که مجبورند کولبری کنند، آن‌ها مجبور هستند برای تامین خرج و مخارج زندگی‌شان دست به این کار بزنند. الان در همین برف هم عده‌ای کولبری می‌کنند، چیزی مانند زنجیر به کفش‌شان می‌بندند تا در برف سر نخورند، باید از نزدیک ببینید این کولبران با چه سختی نان برای خانه و زندگی‌شان تامین می‌کنند. حتی الان خیلی از کارگرها برای کار کردن به سلیمانیه عراق می‌روند چون از ایران پول بیشتری می‌گیرند.»

«حیدر» هم درباره کارِ زنانِ کُرد در مرز می‌گوید: «زن‌ها هم کولبری می‌کنند، از طرفی دیده‌ام زنان برخی روستاها سبزی سرخ می‌کنند و می‌برند در عراق آن‌ها را می‌فروشند، موقع برگشت هم کالایی با خودشان به ایران می‌آورند و آن را می‌فروشند.»

کولبری کردم تا برای دخترم گوشی هوشمند برای مدرسه بخرم

«حیدر» خودش ۳۵ ساله است، متاهل و یک دختر دارد، می‌گوید: «موقعی‌که کسی نتواند در شهر خودش کاری داشته باشد تا با خانواده‌اش زندگی کند مجبور است کولبری کند، دختر خودم گوشی هوشمند برای شبکه شاد نداشت تا درس بخواند، گوشی خودم هم از این گوشی‌های ساده بود، مجبور شدم یک هفته بروم کولبری کنم تا بتوانم با آن برای دخترم گوشی هوشمند بخرم تا درس بخواند. بیشتر کولبرها برای خانواده‌های‌شان کولبری می‌کنند، شاید یک فرد مجرد یک میلیون هم برایش کافی باشد اما فردی که زن و بچه دارد باید میان کوه‌ها راه بیفتد.»

شغل اصلی «حیدر» در مریوان گیوه دوزی است، اما گویی گران شدن اجناس و شیوع ویروس کرونا بازار کارش را کساد کرده است، او می‌گوید: «موقعی که کار نباشد تنها راه کولبری کردن است، اما کولبری همه‌اش خطر است، گاهی هم در مسیر به کمین می‌خوریم و مجبور هستیم مدتی در برف و سرما بمانیم، آخرین باری که رفتم مجبور شدم سه ساعت میان برف‌ها منتظر بمانم تا نیروهای مرزبانی بروند، چون اگر ادامه می‌دادیم یا کوله را از ما می‌گرفتند یا ممکن بود تیراندازی کنند. برخی از کولبرها هم از صخره سقوط می‌کنند، دایی خودم از صخره‌های اورامان پایین افتاد، ۳۸ روز در بیمارستان کوثر سنندج در کما بود، بعد از آن هم مدت زیادی روی تخت در خانه بود، اما الان نمی‌تواند کار کند، دستانش از کار افتاده است. برای این‌که هزینه زندگی‌اش تامین شود خانه‌ای داشت که آن را مستاجر داد و خودش به روستا برگشت تا زندگی کند، در کنار اجاره فقط با پول یارانه است که زندگی را می‌گذراند.»

از ترجیح کارگری در عراق تا لیسانسه‌های کولبر

«مسعود» ۴۱ سال دارد، می‌گوید آرماتوربندی بلد است اما مانند دیگرانی که به‌دلیل نبود کار سراغ کولبری می‌روند او هم برای تامین معاش کولبری می‌کند: «وضعیت کار در مریوان خوب نیست، کار من هم به ساخت‌وساز مربوط است و هر موقع ساخت‌وساز کم شود مجبوریم کولبری کنیم، اینجا کارخانه‌ای برای کار کردن وجود ندارد. لیسانسه‌ها هم کولبری می‌کنند، مجبور هستیم، اگر مجبور نبودیم هیچ‌وقت کولبری نمی‌رفتیم، کولبری کار سختی است، ساعت‌ها بار را روی دوش‌ت حمل می‌کنی، خطر تیراندازی وجود دارد، امسال تابستان رفته بودیم کولبری، موقع برگشتن متوجه شدیم به گروه پشت سری ما تیراندازی شده است و دو نفر کشته شده‌اند.»

«مسعود» با اشاره به سختی کولبری از تصمیم برخی افراد برای کار در عراق می‌گوید: «بعضی‌ها اگر پاسپورت یا آشنا داشته باشند می‌روند عراق کارِ کارگری یا بنایی انجام می‌دهند، بعضی‌هاشون دینار می‌گیرند و برخی دیگر که پیش ایرانی‌ها کار می‌کنند پول ایران را می‌گیرند، آن‌ها به‌جای کولبری با این همه خطر ترجیح می‌دهند در عراق کار کنند.»

منبع : اقتصاد آنلاین
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه