فلات ایران به دلایل عدیده تاریخی، اقلیمی و سیاسی، بحران خیز است و در حال حاضر نیز موجودیت و آینده این فلات که زمانی گهواره تمدنها بوده، با انواع و اقسام بحرانهای طبیعی یا مصنوع خود ما به مخاطره افتاده است. شاید تلخترین فراز تراژدی «فلات بحرانی ایران» این باشد که هیچ عزم و اراده و حرکت جدیای برای کاستن از آوار بحرانها دیده نمیشود و هر چه زمان میگذرد، سوگمندانه بر شمار و شدت بحرانها افزوده میشود تا جایی که امروز بسیاری از بحرانها که تا پیش از این در سطح یک «چالش» یا «آسیب» بودند ابعاد یک «ابربحران» را به خود گرفته انند. اما قبل از اینکه به بحث بحرانهای جامعه ایران و ظرفیتهای برونرفت از آنها بپردازیم ذکر این مقدمه ضرورت دارد که موضوع عبور از بحران یا مدیریت بحران، از بحثهای داغ محافل بینالمللی به ویژه رسانهها و مراکز آکادمیک است و با مرور نظریات و یافتههای این محافل میتوان تصویری روشن از جایگاه ایران در بحث مدیریت بحران ارائه کرد.
ماهیت پیچیده و چندلایه بحرانهای عصر جدید
صاحبنظران به تواتر گفتهاند که بحرانها جزء جداییناپذیر زندگی عصر جدید هستند تا جایی که امروز مفهومی به نام «هنر زیست در بحران» در ادبیات سیاسی رایج شده است. با این حال بحرانهای عصر جدید ماهیت چندلایه دارند و مثل حلقه یک زنجیر در هم تنیده شدهاند و تخفیف و کنترل هر بحرانی در گرو مهار بحرانهای دیگر است و برعکس، تشدید و گسترش هر بحرانی به شکل دومینو باعث تعمیق بحرانهای دیگر میشود. اصل دیگری که صاحب نظران علم مدیریت بر آن تأکید دارند در سایه به کارگیری مکانیسمهای درست و عقلانی میتوان آنها را کنترل و مدیریت کرد. اینجاست که پای از بحثهای مهم حکمرانی عصر جدید، یعنی «مدیریت بحران» به میان میآید. در این وادی، امروز نه تنها موفقیت دولتها بلکه مشروعیت نظامهای حکومتی با این عیار (مدیریت بحران) سنجیده میشود. مدیریت بحران امروز جایگاه یک دانش پرکاربرد را پیدا کرده است که در سایه آن یک سیستم حکومتی به صورت هوشمند و سیستماتیک، همه اجزا و ارکان دولت و جامعه و همه داشتهها و استعدادهای بالقوه و بالفعل اعم از ظرفیتهای انسانی، فنی، مالی و انگیزشی را در جهت مهار و کنترل بحران به کار میبندد. دست بر قضا، رسانهها در بحث مواجهه و مدیریت بحران در جایگاه مهمترین نهاد تأثیرگذار ایستادهاند و بار مهمی از پروسه عبور از بحران را بر دوش میکشند. پرونده بحرانهای عصر جدید را نیز رسانهها داغ نگه داشته اند؛ از نقطه رصد و ردیابی علائم ظهور بحران تا آگاهیدهی و برانگیختن حس مشارکت جامعه، مشارکت و مسئولیتپذیری شهروندان و بسیج و هدایت منابع ملی.
در کجای بحث مدیریت بحران قرار داریم؟
در نگاه اغلب محققان، مدیریت بحران یک چرخه چندمرحلهای است. این فرآیند از رصد و پیشگیری شروع میشود و به مقابله، مهار و بازگرداندن محیط بحرانزده به وضعیت عادی منتهی میشود.
در نگاهی آسیبشناسانه به رفتار دولتهای گذشته ایران به بحرانهای مبتلا به کشور، میتوان به چند الگو و مدل دست یافت: رویکرد بیاعتنایی و نفی بحران و رویکرد واقعبینی و پذیرش حقیقت بحران. پیداست که به تبع این دو ریکرد در دورههای مختلف رمامداری کشور، شاهد دو الگوی رفتاری و دو استراتژی کاملاً متفاوت باشیم؛ «استراتژی انفعالی» که گاهی با نوعی نگاه «تقدیرگرا» به بحرانها و معضلات جامعه همراه بوده است و «استراتژی فعال» که سعی کرده با منطق علمی و با تکیه بر قانون علت و معلولی در پی ریشهیابی و چارهجویی برای بحرانها برآید. نظر اغلب محققان این است که بخش عمده تاریخ رمامداری ما در بیاعتنایی، کتمان یا تخفیف و کوچکشماری بحرانها سپری شده است و به تبع همین رویکرد تصمیمگیران کشور زمانی به فکر راه چاره برای چالشها و بحرانها افتادهاند که امواج بحران سراسر جامعه را فراگرفته است. با این پیش درآمد میتوان به این سؤال مهم که آیا ظرفیتهای عبور از بحران در ایران فراهم است یا نه؟ پاسخ داد.
چرا ظرفیتهای عبور از بحران در ایران فرام نیست ؟
قدر مسلم این است که بحث مواجهه با بحران نیازمند لوازم و ملزوماتی است.این لوازم و پیش نیازها به قرار زیر است: اصل واقعبینی و به رسمیت شناختن بحران: همه چیز در بحث مدیریت بحران از ذهنیت و نگاه حکومتگران آغاز میشود. اینکه صاحبان قدرت و تصمیم چه اندازه وجود یک بحران و خطرات آن را لمس و درک کردهاند.شاید مشکل اصلی یا امالمسائل بحث مدیریت بحران در ایران همین باشد که با وجود انباشت و آوار بحرانهای مختلف در جامعه ایران، هنوز در گفتار و نگاه شمار زیادی افراد تصمیمساز شاهد یک سادهانگاری و سادهسازی نسبت به بحرانها هستیم. کمااینکه امروز ظاهرا در اغلب دستگاههای اجرایی از استانداریها تا شهرداریها واحدی به نام پیشگیری و مقابله با بحران دایر شده است. اما حتی در بدیهیترین بحرانها و چالشهای جامعه مثل آلودگی هوا، بیآبی و بیبرقی هیچ حرکت علمی و بنیادینی صورت نمیگیرد. پدیده خطرناکی که امروز تحت عنوان بیحسی یا بیخیالی نسبت به وضعیتهای بحرانی کشور شایع شده است دقیقا نتیجه و بازتاب رفتار نخبگان سیاسی است. تا جایی که تخفیف و نفی برخی بحرانهای بزرگ به صورت یک رویه در نظام خبری و تبلیغی کشور دنبال میشود یا آنکه بسیاری از فعالان در حوزه آسیبها و بحرانهای اجتماعی با سیاهنمایی روبهرو میشوند. از ضرورتهای بارز مدیریت بحران، وجود انسجام، اجماع و یکپارچگی در سطح حکومت، نیروهای سیاسی و جامعه است. متاسفانه افتراق و شکافهایی که به ویژه در مهرومومهای اخیر در هر سطح بروز کرده است راه را برای یک جنبش و حرکت ملی بسته است و در فضای قطببندی شده سیاسی طبیعی است که هر بحران به جای برانگیختن حس یکپارچگی و عزم ملی، به میدان رقابت و کشمکش سیاسی و جناحی تبدیل میشود. امنیتی شدن و سیاستزدگی از عوارض همین چندپارگی ساختار قدرت در صحنه مواجهه با بحرانهاست. شواهد و دادههای مربوط به خروجی تصمیمات دولت و مجلس حاکی از این است که نظام مدیریتی ما با شتاب به سمت «روزمردگی» سیر میکند. این در حالی است که علم مدیریت بحران دشمن روزمرگی است و فقط در حکومتهایی بروز و ظهور میکند که به صفت والای «برنامهریزی و عقلانیت» آراسته هستند. شاید در میان دستورات و تصمیمات مدیران و قانون گذاران چند ماده و تبصره هم در خصوص برخی ابربحرانهای جامعه بشنوید اما این تصمیمها صرفاً در حد مسکنهایی برای کاهش آلام آسیبدیدگان بحران است.
1- تجربه برخی جوامع موفق گویای آن است که پروسه سخت و پیچیده مدیریت بحران بر شانههای چند گروه اجتماعی پیش میرود. اولین تکیهگاه کشورها در بحث مدیریت بحران گروه نخبگان و صاحبان علم و تخصص در حوزههای بحرانزده جامعه است.
گروه دوم تشکلهای مدنی و رسانهها هستند که کار مهم بسیج و آگاهسازی و جلب مشارکت لایههای مختلف جامعه را در صحنه مواجهه با بحران پیش میبرند.
2- مواجهه با ابربحرانها در عصر جدید از عهده دولتها به تنهایی بر نمیآید بنابراین یکی از پایههای علم مدیریت بحران، تکیه بر قدرت دیپلماسی و بهرهمندی از تجارب، دانش فنی و حتی حمایتهای مالی و اقتصادی کشورها و سازمانهای بینالمللی است جامعه ایران متاسفانه تحت تأثیر پدیده تحریم از این امکان و فرصت بینالمللی برای مدیریت بحران بینصیب ماند. در پایان و نتیجه بحث به نظر میآید اگر بخواهیم با نگاهی آسیبشناسانه ظرفیت جامعه و نهاد قدرت در مدیریت بحران را محک بزنیم یقیناً تجربه دوره مواجهه با ابربحران بیولوژیک عصر جدید یعنی کرونا بسیار گویاست. در تجربه کرونا همه آنچه به عنوان خلأها و ضعفها در بهرهگیری از ظرفیت داخلی برای مهار بحران بیان شد، یکجا نمایان شد. کافی است رفتار وزارت و وزیر بهداشت و نیز ستاد کرونا به عنوان دو جایگاه تصمیمساز در بحران ارزیابی شود. همه اصول و مبانی علم مدیریت بحران یکی پس از دیگری توسط این جایگاهها زیر پا گذاشته شده؛ از انکار و نفی اصل بحران، تا عدم تمکین به راهحلها و نظریات اهل علم و نخبگان، تا شکستن اجماع ملی در سطح جامعه و حکومت و بستن باب ورود تجارب و حمایتهای بینالمللی.
دیدگاه تان را بنویسید