قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی
در گفتگویی که چندماه قبل داشت با تاکید براینکه مهندس بازرگان موافق مبارزه با آمریکا نبود، گفت: آقای مهندس مهدی بازرگان تا پاریس می رود و به امام می گوید الان که حکومت پهلوی این آزادی را داده اند و ما در انتخابات شرکت می کنیم، یک فراکسیون اقلیت تشکیل می دهیم و این فراکسیون را تبدیل به اکثریت می کنیم و نخست وزیر تعیین می کنیم و زمانی که قدرت را گرفتیم اختیارات شاه را کم می کنیم پس بگذارید شاه باشد و با آمریکا هم مبارزه نکنیم.
وی افزود: خود آقای بازرگان هم در کتاب تکاپوی زندگی این مطلب را گفته است. آیا این نگاه با انقلاب اسلامی یکی است؟ در جبهه ملی حتی بعد از اینکه دکتر سنجابی با امام ملاقات می کند زمانی که به ایران می آید دستگیر می شود. سرلشکر ناصر مقدم رئیس ساواک یک ملاقات با شاه برای او ترتیب می دهد و شاه به او می گوید که شما بیا و نخست وزیری را قبول کن، آقای سنجابی می گوید من با آیت الله خمینی پیمان بسته ام، اگر ایشان قبول کنند من نخست وزیر می شوم.
تبریزی ادامه: اینها اصلا معتقد به سرنگونی شاه نبودند. اینها می گفتند که شاه باشد و سلطنت کند اما حکومت نکند. موضوع دوم این بود که اینها(جبهه ملی و نهضت آزادی) معتقد بودند بدون امریکا ما نمی توانیم کار کنیم و ما باید سیاست صبر و انتظار را داشته باشیم. امریکا در اینجا منافع و موقعیت دارد و ما در برابر کمونیسم و انگلیس باید از امریکا اطاعت کنیم و فقط ببینیم که دموکرات ها به سر کار می آیند یا جمهوری خواهان. کجای این دیدگاه با انقلاب اسلامی یکی است؟ اگر بگوییم انقلاب ایران، بله، هیچ سابقه ای ندارد اما اگر بخواهیم تحلیل کنیم، یک بخش مبارزه با رژیم و یک بخش مبارزه با شاه است.
این پژوهشگر تاریخی با بیان اینکه اعضای سازمان مجاهدین خلق از وابستگان به نهضت آزادی و جبهه ملی بودند، گفت: بعد از اینکه فشار ساواک در سال ۴۳ زیاد می شود و اعضای نهضت ملی و مهندس بازرگان به زندان می روند، اینها راه حل را درایران فقط مبارزه مسلحانه می بینند.
وی گفت: اینها به مبارزه مسلحانه معتقد بودند و انتقاد اینها به جبهه ملی و نهضت آزادی این بود که چرا با شاه مبارزه نمی کنید. اینها برای مبارزه یک مبانی تدوین می کنند. چون مذهبی بودند و اهل نماز و عبادت و دین بودند (آن طیف اولیه شان آدمهای مذهبی بودند غیر از نیک روش که از اول مارکسیست بود)، اما نقطه و آغاز خطای اینها این بود که می گفتند درست است که ما مذهبی هستیم اما در اسلام روش مبارزه نداریم و ما باید روش مبارزه را از مارکسیست ها بگیریم. در اینجا می آیند و کتاب شناخت مائو را ترجمه می کنند، (تلفیقی از آیات قرآن و تفکر مارکسیستی)، این یک نوع دوگانگی در اندیشه و عملشان به وجود می آورد.
تبریزی گفتک تا سال ۴۷ اینها مقدمات کار را انجام میدهند و در سال ۴۷ که هسته مطالعاتی تشکیل میدهند، منابع مطالعاتشان برای مارکسیست ها یا آمریکای لاتین و یا سوسیالیست های اروپا بود. به تدریج تفکر مارکسیستی در درون اینها شکل می گیرد، به همان نسبت مسائل اعتقادی آنها کاسته می شود، اواخر سال ۴۸ مساله هسته های مطالعاتی را گسترده تر می کنند و زن ها را هم می آورند اما هنوز پاکی و عفاف در بینشان وجود دارد و خانم هایی را هم که انتخاب می کنند از خانواده های خود اعضا هستند. در این موقعیت تعدادی هم به فلسطین، لبنان و اردن می روند و مشغول آموزش می شوند. به تدریج نوعی تسامح و تساهل در سازمان شکل می گیرد.
وی تصریح کردک سال ۵۰ هم قرار است جشن ۲ هزار و ۵۰۰ ساله باشد و اینها می خواستند عملیات انجام دهند. مساله نیاز به اسلحه شکل گرفته بود، یکی از اعضای حزب توده را که قبلا از کردستان اسلحه می آورد می شناسند و به او می گویند تا برایشان اسلحه بیاورد، غافل از اینکه آن شخص به ساواک وصل بود و می گوید به شرطی می آورم که به خانه های تیمی تحویل دهم. بنابراین با هماهنگی ساواک خانه ها مشخص شد و بچه ها (هسته اولیه بجز چند نفر) دستگیر و محکوم به اعدام می شوند، اما مسعود رجوی به دلیل همکاری هایی که می کند و از سوی دیگر وساطت های برادرش کاظم رجوی اعدام نمی شود. برادرش همکار ساواک بود، او یک مرحله تخفیف می گیرد و به زندان ابد می رود. آنهایی هم که بیرون بودند و با این مجموعه دستگیر نشدند فعالیتشان را ادامه می دهند تا دوباره شکل بگیرند اما اینبار دیگر سازمان آن سازمان قبلی از نظر اسلامی و دیانت نیست.
دیدگاه تان را بنویسید