این ماجرا از حدود یک سال قبل کلید خورد و پدر مردی جوان در تماس با پلیس از ناپدید شدن او خبر داد. این مرد به مأموران گفت: پسرم از دیروز که برای رفتن به محل کارش از خانه خارج شد دیگر برنگشته و خبری از او نداریم.
بعد از این شکایت تحقیقات آغاز شد اما ساعتی بعد خواهر مرد گمشده با پلیس تماس گرفت و گفت: مردی ناشناس با من تماس گرفت و مدعی شد برادرم را گروگان گرفتهاند و برای آزادی اش از ما 500 میلیون تومان پول خواست.
در حالی که ردیابیها برای شناسایی آدم ربایان ادامه داشت چهار روز بعد ایمان - مرد ربوده شده- به خانه برگشت. وی که وضعیت جسمی خوبی نداشت همراه پدرش به اداره پلیس رفت و گفت: از خانه خارج شدم تا به محل کارم بروم که ناگهان یک خودروی ون راهم را سد کرد و سه نفر با دستبند و بیسیم از آن پیاده شدند بعد مرا به زور سوار خودرو کردند. آنها خودشان را مأموران امنیتی معرفی کرده و مدعی شدند حکم جلب من را دارند. حدود یک ساعتی خودرو در خیابانها میچرخید و آنها مرا به زیر صندلی انداخته بودند تا اینکه مقابل در خانهای پیاده شدیم آنها از فردی دستور میگرفتند و با او تلفنی در ارتباط بودند. از آنجا که مطمئن بودم خلافی نکردهام و در کارهای سیاسی و امنیتی نیز نبودم فکر میکردم مرا اشتباه گرفتهاند. اما آنها دو روز مرا گرسنه و تشنه و با چشم بند و دستبند نگه داشتند و می گفتند رئیس باید بیاید و از تو بازجویی کند. من نه چهره آنها را دیدم نه صدای گفتوگوهایشان را میشنیدم چون وقتی میخواستند با هم حرف بزنند صدای تلویزیون را زیاد یا هود آشپزخانه را روشن میکردند.
بعد از چند روز مطمئن شدم آنها مأمور نیستند چرا که لیست اموال خودم و پدرم را از من گرفتند و مدام درباره وضعیت مالی ما میپرسیدند اما یک شب دوباره مرا سوار خودرو کردند و بعد از چند ساعت به خانه دیگری رسیدیم. آنجا به من گفتند رئیسشان با پدر من اختلاف مالی دارد و اگر پدرم اموالش را به آنها بدهد من را آزاد میکنند. دو روز هم در آن خانه بودیم. بعد از دو روز دوباره من را سوار ماشین کردند چشمهایم را بسته بودند آنها من را در جایی پیاده کردند و مبلغی پول در جیبم گذاشتند و بعد گفتند تا 1000 بشمار و بعد چشمانت را باز کن و برو. من هم آنقدر ترسیدهبودم که همین کار را کردم. وقتی چشم باز کردم نمیدانستم کجا هستم به هر سختی بود خودم را به خانه رساندم و فهمیدم آنها با خانوادهام تماس گرفته و درخواست پول کردهاند.
بدین ترتیب تحقیقات برای شناسایی متهمان و انگیزه آنها از این کار ادامه یافت تا اینکه کارآگاهان دریافتند شماره تلفنی که آدم ربایان با آن تماس گرفتهاند متعلق به مردی در یکی از شهرهای مرکزی کشور است. بلافاصله صاحب خط بازداشت شد و گفت: دو سال قبل تلفن را به یکی از دوستانم در تهران دادم و از ماجرای آدم ربایی خبرندارم. بنابراین دوست متهم شناسایی و بازداشت شد وی در بازجوییها ضمن اعتراف به آدم ربایی گفت: زن جوانی ما را اجیر کرد تا شوهرش را برباییم.
با اعترافات این مرد کارآگاهان به سراغ مونا رفتند و او را بهعنوان طراح این نقشه بازداشت کردند. وی که باورش نمیشد آنقدر زود لو رفته باشد گفت: شوهرم مرد بسیار خسیسی بود و به من و بچهها پول نمیداد. او با پدرش کار میکرد و شرایط مالی خیلی خوبی دارند اما خسیس بود. حتی اجازه نمی داد خودم هم به سر کار بروم. وقتی دیدم نمیتوانم خواستههای خودم و بچهها را برآورده کنم پنهانی به سرکاری رفتم اما شوهرم فهمید و کلی مرا کتک زد. من هم برای اینکه از او انتقام بگیرم این نقشه را طراحی کردم. من سه مرد را اجیر کردم و گفتم اگر این کار را به نتیجه برسانید پول خوبی به شما میدهم. اما قرارمان این بود که شوهرم را اذیت نکنند تا اینکه چند روز بعد متوجه شدم شوهرم را در وضعیت بدی نگه داشتهاند و آزارش دادهاند به همین خاطر گفتم رهایش کنند. آدم ربایان که مخالف بودند حتی مرا تهدید کردند اگر به آنها پول ندهم مرا به پلیس لو میدهند با این حال من خطر دستگیری و زندان را بهجان خریدم تا پدر بچه هایم آسیبی نبیند.
متهم گفت: من فکر میکردم پدرشوهرم به خاطر رهایی پسرش این پول را بدهد اما او قبول نکرد و کار به اینجا رسید.
بعد از اعترافات این زن دو متهم دیگر نیز دستگیر شدند و پس از صدور کیفرخواست برای او و همدستانش پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و متهمان بزودی محاکمه خواهند شد.
دیدگاه تان را بنویسید