سام قریبیان در گفتوگویی درباره دلایل خداحافظی پدرش از سینما گفته است.
اوایل خردادماه سال گذشته در پستی اینستاگرامی از خداحافظی غیررسمی پدرتان از سینما خبردادید. چه اتفاقی باعث شد که بعد از 6 سال دوری برای بازگشت دوباره ترغیب شوند.
از صحبتهای خودشان نقل قول میکنم. فیلمنامه و نقش رحمت بخشی مؤلفههایی داشت که ایشان را ترغیب کرد تا بازی در «خروج» را به عنوان خداحافظی رسمی از سینما قبول کنند. در این 6 سال پیشنهادهای زیادی داشتند اما نقش و فیلم آن چیزی نبود که ایشان را مجاب کند. بارها به من گفتند که فیلمهای روی پرده را ببین و بر اساس همین عکس و بیلبورد و اسامی بگو جای من بین کدام یک از این فیلمها خالی است؟! همانطور که گفتند اغلب نقشهای ماندگارشان در سینما از جمله فیلمهای «خاک»، «گوزنها»، «سفیر»، «سناتور» و... آدمهای معترضی است که به شخصیت ایشان نزدیکتر است و شاید به همین دلیل نتیجه بهتری گرفته است. «خروج» هم دارای همین شاخصهها بود. شخصیتی معترض و فیلمی خارج از شهر و در جاده و بیابان. این مؤلفهها برای بازیگری که آرمانهایی برای خودش دارد جذاب است.
پدر تا 24 ساعت قبل از نشست خبری تصمیمی برای حضور در این نشست نداشتند هیچ وقت به عنوان بازیگر در نشستهای جشنواره حاضر نشدهاند چون معتقدند فیلم برای کارگردان است و او بهترین گزینه برای گفتن از فیلم است. اما در آن 48 ساعت صحبتهایی مبنی بر شکل گرفتن جریانهای پشت پرده به گوش میرسید که ایشان لازم دیدند به نشست بیایند تا هم برخی مسائل را به زبان صریح بیان کنند و هم اعلام کنند که از این سینما دست شسته است چون غرضورزیها و زد و بندها برایشان قابل تحمل نیست. از جمله ماجرای لغو سیمرغ بهترین بازیگر نوید محمدزاده که در نشست خبری راجع به آن صحبت کردند. فقط جایزه ایشان نبود دو جایزه دیگر هم در این جریان عوض میشد. از همان ایام شاکی بودند که وقتی قرار است خودشان تصمیم بگیرند و جایزه بدهند لزوم هیأت داوران چیست. چرا از اعتبار آدمها هزینه میکنند؟ البته در آن دوره به صورت رسمی اعلام نکردند که دلیل کنارهگیریشان از سینما چه بوده اما مسأله اصلی مشکل مدیریتی سینما بود.
راجع به مسائل پشت پرده شفافتر توضیح دهید.
میگویند فیلم از آرای مردمی خارج شده اما چطور فیلمی که تا این میزان سانس فوقالعاده داشته در لیست فیلمهای موردپسند مخاطبان قرار نمیگیرد. قصدم این نیست که تهمت بزنم. فقط تیتر خبرها را کنار هم میچینم و جواب قانعکنندهای پیدا نمیکنم. در 5 روز اول جشنواره تمام نوشتهها تعریف و تمجید است که البته همه آنها هم لزوماً واقعی نیستند اما آنچه محرز است در این چند روز تمام تعریفها و نقدها جناحی شده است. کسی فیلم را نقد نمیکند. ادبیات، ادبیات نقد نیست. میخواهند «آتابای» را نقد کنند میگویند چرا فیلم به زبان ترکی است. مثل این است که به کلینت ایستوود بگویند چرا فیلم «نامههای ایوجیما» را به زبان ژاپنی ساخته است. طوری نقد کنیم که صاحب اثر از نظرات منتقدان برای بهتر شدن اثر بعدیاش الهام بگیرد نه اینکه قید حضور در سینما را بزند. در همین ایام برآیند پسند یا نقدهای مخالف با «خروج» را که برای پدر میخواندم دائم سؤال میپرسیدند که متن را کی نوشته؟ کدام منتقد؟ گفتم که گذشت آن زمانی که منتقدها شناخته شده بودند و آنها نقد مینوشتند الآن هرکسی برای خودش تریبون دارد و هر چه دلش بخواهد مینویسد بدون هیچ اشرافی نسبت به سینما.
البته حاشیههای ایجاد شده در نشستها را نباید به پای تمام اهالی رسانه گذاشت. خیلی از اهالی رسانه و سینمایینویسها نسبت به این وضعیت نقد دارند. اما آیا فضای نشست روز جمعه در تصمیمگیری آقای قریبیان دخیل بوده است؟
نخیر. ایشان 6 سال پیش این تصمیم را در سکوت و طمأنینه گرفته بود. روز جمعه به نشست آمدند تا به صورت علنی آن را اعلام کنند. تا 24 ساعت قبل از مراسم قصد نداشتند به نشست بیایند اما وقتی دیدند که چطور ناجوانمردانه به فیلم حمله میشود تصمیم گرفتند از این فرصت استفاده کنند و بگویند این سینما و مدیریتی که نتایجاش همین نشستهاست باعث دلزدگی او شده است.
آقای قریبیان گفتند که به بازی در نقشهای معترض علاقه دارند چون خودشان هم معترض هستند. این اعتراض و صراحت لهجه چقدر به نفع یا ضرر ایشان بوده است؟
معترض است چون لطمات زیادی خورده. اعتراض کرده و البته پای ضررش هم ایستاده است. در دهه 60 که قانون تعیین دستمزد برای بازیگران اعمال شد و سقف دستمزد بازیگر نقش اول 250 هزارتومان اعلام شد ایشان به عنوان سوپراستار بالاترین دستمزد را میگرفتند که یک میلیون تومان بود. در همان ایام خیلیها این قانون را دور زدند، در قرارداد رقمی طبق قانون اعلام میشد اما دستمزد دریافتی بالاتر از این رقم بود. پدر مخالف این رویه بود، میگفت قرارداد دروغین امضاء نمیکنم و کسی را هم مجبور نمیکنم چنین دستمزدی بدهد. قیمتم را میگویم و آنها مختار هستند که بپذیرند یا قبول نکنند اما یک بار بابت دستمزد مورد توافق و دلخواهشان 10 ماه ممنوعالکار شدند. دفعه دوم سر فیلم «مرگ پلنگ» بود. ایشان دو برابر زمان مقرر سر فیلم بودند و بالطبع باید دستمزد بیشتری میگرفتند اما ممنوعالکارش کردند. آقای هاشمپور هم همین دردسرها را داشت و قربانی مبارزه با سیستم ستارهسازی شد. چون فیلمهایشان میفروخت بعد از «تاراج» مجبورش کردند که پوستیژ بگذارد. در اولین تجربه کارگردانیاش در «جدال در تاسوکی» به او که حضورش تضمین کننده فروش هر فیلم بود اجازه ندادند در فیلم خودش بازی کند.
در نهایت هم هیأت داوری جشنواره 6 سال پیش که آرای هیأت داوران را تغییر دادند حرفشان این بود که اگر فیلم مشکلی داشته نباید نشانمان میدادند اما حالا که داوری شده نباید مجبورمان کنند که رأیها را عوض کنیم. جالب اینکه نوید محمدزاده تنها کسی بود که رأی متفقالقول و صددرصدی داوران را کسب کرد. پدرم تا آن زمان نه ملاقاتی با ایشان داشت و نه از او بازی در تئاتر و سینما دیده بود. قرار بود با «عصبانی نیستم» به سینما معرفی شود. از اینکه میدید حق جوانی که برای کارش زحمت کشیده پایمال میشود عصبانی بود و اعتراض داشت. میگفت کارگردان و تهیهکننده حق دارد فیلمش را بیرون بکشد اما نمیتواند درباره داوری نشدن بازی بازیگرش تصمیم بگیرد. چنین رفتاری از بازیگران پیشکسوت برای جوانان این عرصه دلگرم کننده است. این دلگرمی را باید از خود سینما گرفت اگر نه امثال نوید محمدزاده هم از این حرفه خداحافظی میکنند. انصافاً نوید هم همیشه لطف داشته و بازیگر قدرشناسی است.
در متن اینستاگرامیتان از احساس آرامش و راحتی آقای قریبیان در چند سال دوری از سینما نوشته بودید اما خیلیها معتقدند ایشان اهل سکون نیستند و دلشان با سینماست.
هنوز هم وقتی فیلم خوب میبینند مثل کودکی ذوقزده چشمانشان برق میزند. ته وجودش عاشق این حرفه است و دلخوری و نگرانیاش هم از همین عشق میآید.
به خاطر همین تعلق خاطر میتوان امیدوار بود که پیشنهاد نقشی مناسب بتواند نظرشان را به بازگشت دوباره به سینما جلب کند.
من هم امیدوارم اما انگار عشقاش به او خیانت کرده است. عشق آقای قریبیان است. از کودکی تصمیم گرفته بازیگر شود و برای بازیگر شدن مبارزه کرده است. از سال 1345 وارد سینما شده؛ 53 سال یک عمر است.
دیدگاه تان را بنویسید