همه ما باورهای نهادینه شدهای داریم که تحت تاثیر نحوه تربیت، تجربیات زندگی، فرهنگ، مذهب، حرفه، دوستان و خانواده ما شکل گرفته است. مهم نیست که باورهایمان چه اندازه منطقی باشند، آنها برایمان ارزشمند و مقدس هستند. فرض کنید باور عمیقی در وجودتان است که خوردن کوکی شکلاتی تنها راه دستیابی به صلح جهانی است. عجیب به نظر میآید ولی این باور شماست و نمیتوانید آن را تغییر دهید و به حدی تحت تاثیر آن هستید که در همه تجمعهای طرفداران کوکی شکلاتی شرکت میکنید. نظریه پردازان تاثیر کوکی بر صلح جهانی مدعی میشوند باید به همه مردم کوکی شکلاتی خورانده شود زیرا تنها راه صلح و سعادت بشر همین است. نتیجه برایتان دلچسب است: دستیابی به صلح جهانی، اما مشکلی وجود دارد، به زور خوراندن کوکی به مردم، شما را آزرده میکند ولی ذهنتان فقط بر نتیجه متمرکز میشود که همان صلح جهانی است ولی ذهنتان فقط بر نتیجه متمرکز میشود که همان صلح جهانی است. از این رو استدلال به زور خوراندن کوکی به مردم به نظرتان چندان هم غیر منطقی نمیآید. چنین خطای ذهنی را «سوگیری اعتقادی» (Belief Bias) یا سوگیری «اعتقادگرایی» مینامند. سوگیری اعتقادی در سادهترین شکل آن یعنی تن دادن به هر تصمیم یا برنامهای که به باورهای شما نزدیک باشد و در شکل پیچیدهتر آن، پذیرفتن استدلالهای غیر منطقی است که نتایجی منطبق بر باورهایمان به همراه داشته باشد. واقعیت این است که اغلب ما هر امری را که به باورهایمان نزدیکتر باشد، به عنوان حقیقت قبول میکنیم و چندان تحت تاثیر منطق و عقلانیت نیستیم. سوگیری اعتقادی باعث میشود به جای اینکه با استدلال صحیح به نتیجه منطقی برسیم، با ارزیابی نتیجه و سنجیدن آن با باورهای خودمان، به درستی یا نادرستی یک استدلال برسیم. اگر نتیجه برایمان مطلوب باشد استدلال صحیح است؛ نه تنها آن را باور میکنیم، بلکه به نظرمان منطقی نیز میآید. مطلوبیت نتیجه نیز به چند عامل بستگی دارد، یا موضوعی برایمان بار احساسی زیادی دارد که چشمانمان را به روی منطقی بودن استدلالها میبندیم. برای مثال شما علاقه زیادی به بچهها دارید، یک روز بچهای را در سبد پشت در خانهتان میگذارند و ناگهان شما تصمیم میگیرید بچه ناشناس را به فرزندی قبول کنید. این تصمیم ناگهانی جز اینکه احساسات شما را درگیر کرده است هیچ توجیه منطقی دیگری ندارد. از سوی دیگر ناآگاهی نسبت به یک موضوع میتواند قدرت ذهن را در تحلیل منطقی کاهش میدهد. یعنی هر امری به عقاید ما نزدیکتر باشد، باور پذیر و حقیقت محض و هر امری خلاف باورهای ذهنیمان باشد، دروغ و باور ناپذیر است. اگر مخالف مهاجران خارجی در کشور هستیم و آگاهی کافی در این حوزه نداریم، آماری را که نشان دهنده بی ارتباط بودن مهاجران با آمار بالای جرم و جنایت است، باور نمیکنیم. حال اگر سیاستمداری پیشنهاد کند تنها راه ممانعت از ورود مهاجران به کشور این است که در مرزهای ورودی آنها را از کودکانشان جدا کنیم تا شاید مهاجرت غیر قانونی کاهش پیدا کند، شاید نتوانید واکنش منطقی از خود نشان دهید. آنچه شما میشنوید فقط یک جمله است: «کاهش مهاجرت غیر قانونی» و همین کافی است که هر عمل منتهی به آن نتیجه را نیز بپذیرید. مشکل از اینجا شروع میشود که تمرکز بیش از اندازه بر نتیجه دلخواه، قدرت ما را برای نقد استدلالهای غیر منطقی یا زیر سوال بردن انگیزه افراد کم میکند. این یعنی در هنگام رویارویی با هر امر غیر عقلانی و غیر منطقی همچنان آن را قبول میکنیم فقط به این دلیل که نتیجه نهایی آن به باورمان نزدیکتر است. افراد تحت تاثیر این سوگیری در تله باورهای ذهنیشان گرفتار میشوند زیرا جهان پیرامونشان را فقط با معیار باورهای خود میسنجند. این خطای ذهنی بسیار شایع و متداول است و به حدی طبیعی جلوه میکند که تشخیص آن بسیار دشوار میشود. در نوع افراطی سوگیری اعتقادی افراد حتی اعتقادی به آزادی اراده ندارند و تنها نتیجه برایشان مهم است، مانند همان روایت فرضی به زور خوراندن کوکی شکلاتی به مردم.
سوگیری اعتقادی و استدلال قیاسی
سوگیری اعتقادی را میتوان خطایی در استدلالهای قیاسی نیز دانست. در استدلالهای قیاسی نیز دانست. استدلال قیاسی یعنی استدلالی از کل به جزء؛ به عبارت سادهتر، در استدلال قیاسی ما پیش فرضهایی (گزارههایی) داریم که بسیار کلی هستند ولی نتایج جزئی از آن میگیریم. برای یک نتیجه گیری درست هم باید گزارهها صحیح باشند و هم استدلال به کار رفته منطقی باشد، در غیر این صورت استدلال به خطا میرود. برای مثال وقتی میگوییم همه پرندهها پرواز میکنند، کبوتر هم پرواز میکند پس کبوتر یک پرنده است، این نوعی استدلال قیاسی صحیح و معتبر است و نتیجهای که از گزارههای آن گرفته شده، نتیجه منطقی است ولی اگر به جای کبوتر بگوییم پروانه، استدلالمان به بیراهه میرود. در سوگیری اعتقادی، مغز از این نوع استدلالهای پر خطا که در آن دانش و باور شخصی به صورت احکام پیش فرض بر منطق اولویت داده میشود بسیار استفاده میکند. البته در این مثال خاص، ذهن در دام این استدلال غیر منطقی گرفتار نمیشود زیرا در ناخودآگاه خود دانشی دارد که پروانه پرنده نیست و استدلال مردود میشود. ولی ذهن همیشه بی نقص عمل نمیکند و در سنجش اطلاعات نیز هرگز بی طرف نبوده است. ذهن مملو از اطلاعات اشتباه، باورهای غلط و دانش تاریخ گذشته است که آن را به معیار پر خطایی برای درستی مفاهیم تبدیل کرده است. اگر در ذهن ما، پروانه به عنوان یک پرنده شناخته میشد، این استدلال دیگر استدلال اشتباهی نبود. باورش سخت است ولی ما بی اختیار هر آنچه خود میدانیم را حقیقت و هر آنچه نمیدانیم را مردود تلقی میکنیم و هزاران سال است که همه امور دنیا را با همین ترازوی نامعتبر باورهای شخصیمان سنجیدهایم.
سوگیری تایید و سوگیری اعتقادی
سوگیری تایید (Confirmation Bias) و سوگیری اعتقادی هر دو شما را وادار میکنند آنچه خودتان میخواهید را بشنوید و ببینید و در واقعیت برایتان یک اتاق پژواک (echo chamber) خلق میکنند.
سوگیری اعتقادی و تمایل انسان برای قبول استدلالهایی که نتیجه دلخواهمان را رقم بزند، بسیار به سوگیری تاییدی نزدیک است. سوگیری اعتقادی واکنش ما نسبت به استدلالهای ارائه شده و سوگیری تاییدی تعبیر ما از اطلاعات را تحت تاثیر قرار میدهد. در سوگیری تاییدی ما تنها اطلاعاتی را که باورهایمان را تایید کند قبول میکنیم و اگر اطلاعات دیگری موجود باشد که با باورهای ما در تضاد باشد، به طور کل نادیده میگیریم یا به گونه دیگری تعبیر میکنیم. سوگیری اعتقادی با چگونگی ارزیابی استدلالها مربوط است و درستی و نادرستی یک استدلال با نظام ارزشی خودمان مقایسه میشود. سوگیری تاییدی با رشد و گسترش رسانههای اجتماعی بسیار تشدید شد ولی سوگیری اعتقادی هزاران سال است که استدلال انسانها را به بیراهه کشانده است.
سوگیری اعتقادی و عوامل موثر بر آن
همه افراد تا حدی تحت تاثیر سوگیری اعتقادی قرار دارند. عواملی مانند سن و باورهای مذهبی و سیاسی در تشدید این سوگیری بسیار موثر هستند. تحقیقات نشان داده است که شاخص منطق در افراد مسن بسیار کمتر از افراد جوان است و به همین دلیل باورها و اعتقادات در این افراد به گونهای قدرتمند ظاهر میشوند که به طور کل قدرت منطق را در استدلالهایشان ضعیف میکند. هرچه سن بالاتر و انباشت تجربه و ایدئولوژی در افراد بیشتر باشد، سوگیری اعتقادی در آنها قویتر میشود. بعضی افراد مسن به افرادی نتیجه گرا تبدیل میشوند که هر عملکرد غیر منطقی برای رسیدن به نتیجه مطلوبشان به نظر منطقی و قابل توجیه میآید. شاید همین گرایش در افراد مسن مانع اصلی آنها برای تجربه ماجراجویی و نگرانیهای روز افزون آنها از عدم قطعیت است که بعضی از سالمندان را به افرادی انعطاف ناپذیر و غیر منطقی تبدیل کرده است.
علاوه بر سن، باورهای مذهبی و سیاسی نیز تاثیر زیادی بر سوگیری اعتقادی دارد. بسیاری از ما با افرادی رو به رو شدهایم که تصمیماتی بی نهایت غیر منطقی اتخاذ کردهاند فقط برای اینکه نتیجه آن با باور مذهبی و سیاسیشان منطبق بوده است. مخالفان واکسیناسیون از همین گروه هستند. آنها اعتراضات گستردهای علیه واکسن کرونا به راه انداختند زیرا آنها مخالف هر نوع واکسیناسیون هستند.
نتایج به دست آمده در مجموعهای از تحقیقات در سالهای 2012 و 2013 بر روی ارتباط باورهای مذهبی و سوگیری اعتقادی نشان میدهد که افراد مذهبی نسبت به افراد کمتر مذهبی قادر نیستند بر سوگیری اعتقادی خود غلبه کنند. افراد مذهبی سوالاتی در حوزه استدلال قیاسی را با سرعت بیشتر، تحلیلهای کمتر و در نتیجه با اشتباهات بیشتری پاسخ میدهند. به عبارت دیگر افراد مذهبی عملکرد تحلیلی ضعیفی در استدلالهای قیاسی از خود نشان میدهند.
تحقیق اوانز و هولمز (2005) نشان میدهد که حتی زمان پردازش اطلاعات نیز میتواند افراد را بیشتر در تله سوگیری اعتقادیشان گرفتار کند. اگر افراد زمان کمی برای ارزیابی سوالهای استدلالی داشته باشند، پاسخهای آنها تحت تاثیر سوگیری اعتقادیشان قرار میگیرد در حالی که اگر به آنها زمان بیشتری داده شود، پاسخهایشان منطقیتر میشود.
سوگیری اعتقادی و پیامدهای آن در جامعه
داستان سوگیری اعتقادی، داستان استدلالهای ساده و بی ضرر پرنده بودن پروانه نیست. این سوگیری میتواند بخش بزرگی از جامعه را تحت تاثیر اخبار جعلی، تبلیغات دروغین و وعدههای پوچ سیاسی قرار دهد. سیاستمداران، بازاریابان و حتی تولید کنندگان از تاثیرپذیری مردم از باورهایشان، نهایت سوء استفاده را میکنند. وقتی مردم دنیا را با لنز باورها و ایدئولوژیشان مینگرند و قضاوت میکنند، هر سیاست و هر ایدئولوژی و حتی هر کالایی میتواند با الهام از باورها و اعتقادات مردم به سرانجام مطلوبی برای ذینفعان آن برسد.
زمانی که دونالد ترامپ در اوج همه گیری ویروس کرونا مدعی شد که تزریق مواد ضد عفونی کننده میتواند مانع از گسترش ویروس شود، در کمال ناباوری گروهی از مردم حرفهای او را قبول و از آن استقبال کردند. مخاطب ترامپ آن قشری از مردم بود که به دلایل ملی گرایانه افراطی حاضر نبودند ضعف آمریکا را در کنترل این ویروس قبول کنند. آنها تغییرات اساسی در سیاستهای اجرایی از جمله اعمال محدودیتها را نوعی توهین به باورها و آرمانهیا ملی گرایانه خودشان دانسته و آن را قبول ضعفهای این کشور و ناتوانی مردمش در مقابله با ویروس کرونا تلقی میکردند. مخاطب ترامپ همواره همین مردم و هدف او جلب حمایت همین گروه از مردم بوده است.
حتی در حوزه بازاریابی و فروش نیز آگاهی از این سوگیری میتواند تاثیرگذاری تبلیغات و جذب خریداران را افزایش دهد. برای مثال تبلیغات حاوی اطلاعات غلط اگر با باورهای مردم همخوانی داشته باشد، در نهایت مورد توجه آنها قرار میگیرد. شما ممکن است به قرصهای لاغری اعتقادی نداشته باشید ولی کاهش وزن و لاغر بودن هدف مهم زندگیتان بوده است، از این رو در نهایت تحت تاثیر تبلیغات به مصرف این قرصها رو میآورید.
یکی از استراتژیهای افراد تحت تاثیر سوگیری اعتقادی برای توجیه رفتارشان این است که دلایل نامفهوم و غیر منطقی ارائه میکنند و مخاطب خود را به «کم هوشی» یا «ناآگاهی» و «بی سوادی» متهم میکنند. چنین رفتاری را در میان صاحبان قدرت بسیار میتوان مشاهده کرد. آنها مردم را عامی و نادان میدانند فقط به این دلیل که درکی از باورهای صاحبان قدرت ندارند. این باورها برای مردم غیر قابل درک و برای خودشان مقدس و نقد ناپذیر است. حال یا مردم ایدئولوژیهای تحمیل شده را میپذیرند یا با نقد منطقی روند اعمال قدرت را تعدیل میکنند.
در نهایت این منطق است که میتواند ما را از تله سوگیری اعتقادگرایی برهاند. اینکه خود را انسان منطقی بدانیم کافی نیست، باید بتوانیم واکنشهای احساسی را کنترل کنیم. باید بدانیم که لزوماً همیشه حق با ما یا با دیگرانی که مورد اعتماد ما هستند، نیست. هر امر به ظاهر منطقی میتواند به شکلی بدیهی، غیر منطقیترین امر ممکن باشد که از زاویه دید یک نفر منطقی به نظر میرسد. اگر هنوز در تعجب هستید که چگونه افراد میتوانند تحت تاثیر تکنیکهای فروش سریع یک فروشنده یا وعدههای توخالی یک کاندیدای انتخابی قرار بگیرند یا چگونه جامعهای میتواند به قوانین و سیاستهای زیان آور اعمال شده از مراکز قدرت تن بدهد، بهتر است تاثیر سوگیری اعتقادی را دست کم نگیرید. این سوگیری منطق و عقلانیت را قربانی برافراشتن پرچم باور میکند. پرچمی که به ظاهر ارزشمند ولی در واقعیت پوسیده و نخ نما شده است و گاهی باید آن را بر زمین گذاشت و راه عقلانیت را طی کرد.
دیدگاه تان را بنویسید