یادداشت زهرا عابدی
برای اطلاع از یادداشت زهرا عابدی درباره شادی و سرمشق قرار دادن آن برای زندگی با ما در ادامه همراه باشید.
نویسنده : زهرا عابدی
بانوی بهشت، سالهاست در این سرزمین، اندیشههایمان در پیچاپیچ تخیلات واهی ویران شدهاند و دیگر کسی نیست تا بر سر شادی کودکانمان دست نوازش بکشد. دیگر درسهای الفبا تکراریست. کاش حق آزادی، شادی و خنده در حیاط مدرسهها جا خوش میکرد و نقطه پایان غمهایی میشد که برایمان به ارمغان آوردند. کاش فرزندانِ این سرزمین را که روزگارانی تنها در شادی و جشن غوطه میخوردند، اندیشههای پاک و شاد هدایت میکرد.
نون والقلم؛ باید نوشت، چه با نان، چه بینان! | در ستایش تحریرِ آنچه باید اتفاق بیفتد...
کاش سرمشق اول، انسانیت بود که هر زیبایی در زندگی به دنبال آن جریان پیدا میکند. کاش موضوع تمام انشاهای دانشآموزان این بود: "چگونه میشود شادی را به دستبوسی دلت بیاوری؟!"
خودم میدیدم تمام مدادرنگیها دلشان میخواست جمع میشدند و رنگینکمانی برای نورچشمی عشق میکشیدند!
ایکاش مهربانی تمام معلمها در نگاههای امیدوار کودکان سرزمینم قفل میشد تا هر شب به شوق دیدنشان، چشمهایشان را کوک کنند.
بهشت همینجاست!
در کنار شنیدن آهنگهای عاشقانه صدایت که برای لذت یادگیری کودکانمان سرودهای. عشق را نمیدانم، اما چشمهایی میبینم که شوق امید و ایمان به تو، در آن موج میزند.
اما...
میبینی...
آنهایی که نمک صبر و استقامت و قانع بودن امثال تو را خوردهاند؛ نقش تو را در ابراز شادی فرزندان سرزمینمان عذاب جهنمی تلقی میکنند!؟ آری، اینجا نمکدان شکستن به این شکل است که پا روی گلوی احساست میگذارند. کاش کسی در اینجا دلش به حال شادیهای ازدسترفته و بهدستنیامده میسوخت! اگر صورت دانشآموزی با سیلی تو سرخ میشد، بیشک هیچ مسئولی را با تو کاری نبود. کاش ترازوی عدالت این همه نامیزان نبود و میشد به آسانی میزان غم و شادی را در دلها اندازه گرفت!
دیدگاه تان را بنویسید