۵۵آنلاین :
شكوفه حبيبزاده: او را با قراردادهای نفتی میشناسند؛ چه آن زمان که قراردادهای بایبک را طراحی کرد، چه آن زمان که در دور دوم حضور زنگنه در وزارت نفت، رئیس کمیته بازنگری قراردادهای نفتی شد. زندگی مهدی حسینی، پر از خاطرات تاریخی است. شاید کمتر کسی را بتوان یافت که مانند او از ماجراهای قراردادهای بینالمللی ایران خبر داشته باشد؛ او که هم در جریان قراردادهای حوزههای صنعتی بود، هم روزگاری را نیز در عرصه نفت گذراند و بیشترین شناخت او نیز با نفت بود. ترجیح حسینی بر کارشناسماندن و دوری از فعالیتهای سیاسی، چهره کمتر شناختهشدهای را در جامعه از او برجای گذاشت. این در حالی است که حضور پررنگی را در بزنگاههای تاریخی پس از انقلاب تجربه کرده و یکی از مردان جوان، اما پرتلاش انقلابی محسوب میشد. حضور او در مذاکرات نفتی و فولادی برای حلوفصل دعاوی که با فسخ قراردادهای دوره پهلوی علیه ایران رقم خورده بود، اعتمادی را در بین مسئولان به او ایجاد کرد که میتوان با مذاکره، از جرائم گسترده بینالمللی رها شد. خاطرات او را به سختی میتوان جمعآوری کرد. تقریبا از هر عرصه حقوقی بینالمللی انقلاب، اطلاعاتی دارد که کمتر شنیده شده و دانستن آن میتواند نگاه تازهای به دورههای تاریخی ارائه دهد. اختلافنظر او با حاکم شارجه و همینطور مدیرعامل کرسنت، از او مخالفی جدی با قرارداد گازی معروف ساخت. هرچند که حسینی از مدافعان سرسخت صادرات گاز محسوب میشود، اما هرگونه همکاری با شرکت کرسنت را برنمیتابید و به همین دلیل، مخالفت عیان خود را با امضای آن هم ثبت کرد. پيشتر در روزنامه «شرق» برخي خاطرات او درباره فعاليتهايش در عرصه فولاد و نفت به چاپ رسيد و حالا در اينجا بنا داريم بخش ديگري از اين گفتوگو را پيشروي مخاطبان قرار دهيم. خواندن این گفتوگو، پشتپرده برخی از مذاکراتی را رو میکند که بیش از پیش، اهمیت اعتمادسازی در مذاکره را علنی میکند. بخشي از فعاليت شما در عرصه قراردادهای بینالمللی به ثبت رسيده است. چه شد كه اين عرصه را در حوزه نفت هم دنبال كرديد؟ من پيشتر در زمينه قراردادهاي بينالمللي در حوزه قراردادهاي معدني و فولاد ايران كار كرده بودم. در دورهاي تصمیم گرفتم به طرح کنگان بروم. تا سال 66 در کنگان ماندم و 60، 70 درصد کار پیش رفت تا اينكه مدیریت عوض شد. سال 66 آقای آقازاده مرا بهعنوان مشاور وزیر دعوت كرد. به ایشان گفتم مشاور وزير به درد من نمیخورد. جوان هستم و میخواهم کار کنم. آقای کاظمپوراردبیلی معاون بینالمللی شده بود. ایشان گفت دو معاونت دارم که یکی آقای هدايتزاده است و مسئول فروش نفت است. معاونت ديگر مشارکت خارج از کشور و قراردادهای بینالمللی است. اگر میخواهی کار کنی بیا اینجا. بعد از انقلاب قبل از شما کسی آنجا بود؟ یک نفر بود که آقای کاظمپور نمیپسندید. کاری انجام شده بود؟ خیلی نه. از من دعوت کردند و قبول کردم و معاون آقای کاظمپور در امور مشارکتهای خارجی و قراردادهای بینالمللی شدم. به این صورت به شرکت ملی نفت رفتم. در دوره من، در بخش مشارکتهای خارجی، مسئله سرمایهگذاریها در هند را داشتیم که باید حل میشد. آفریقای جنوبی یکی از گرفتاریهای ما بود. آنجا مشکلات سیاسی داشتیم. وزارت خارجه کلی به ما فشار میآورد که از آفریقای جنوبی به علت حکومت آپارتاید خارج شویم، ما هم نمیرفتیم. سهام و سرمایهگذاری داشتیم که باید مسئلهاش حل میشد. سهام ما به پول آفریقای جنوبی بود و پول آنها هم افت کرده بود و سهم ما به صورت دلار، 70، 80 هزار دلار شده بود و مجمع تشکیل داده بودند تا ما را بیرون کنند. از آنجا که ارتباطمان را قطع کرده بودیم، به یکسری تعهداتمان عمل نکرده بودیم و به همین دلیل هم بدهکار شدیم. حجم زیادی بدهی داشتیم. با آفریقای جنوبی در وین مذاکره کردیم. سهام اندکی را که باقی مانده بود حدود هفت، هشت میلیون دلار فروختیم. سنگال با ما قطع رابطه سیاسی کرده بود و میخواست بیرونمان کند. آنجا در پمپبنزینها و 50 درصد توزیع گاز با شل شریک بودیم. من در یک سال 14 بار به سنگال رفتم، زیرا خط سیاسی به ما گفته بود که از این کشور خارج نشوید؛ نگهداشتن چیزی که میخواهند تو را بیرون کنند و تو هم زوری نداری. ما ماندیم و الان هم هستیم. مسئله هند را هم همینطور حل کردیم. بخش دیگر، میدان مبارک بود که شریک بودیم. این میدان متعلق به جزیره ابوموسی است. ایران و امارات هرکدام ادعا دارند که متعلق به ماست، اما سال 71 میلادی پروتکلی بین ایران و شارجه امضا شده که گفتیم با هم دعوا داریم بهجای خود، اما میدان مشترک را با هم 50-50 شریک باشیم. حاکم شارجه بعد از انقلاب که جنگ شروع شده بود، یکطرفه کار میکرد. اول اینکه کنسرسیوم آمریکایی داشت که بدون هماهنگی با ما به شرکت کرسنت داده بود. شرکت کرسنت هم میگفت طرف قرارداد من حاکم شارجه است و به تلکس ما جواب نمیداد. من هم خیلی پررو بودم، کلی مدرک جمع کردم و نامهای تند به حاکم شارجه فرستادم. یکی از دلایلی که من با کرسنت مخالف بودم، عملکردش در میدان مبارک بود، زیرا از نظر من متقلب بود. به همین دلیل هیچوقت تا وقتی که در شرکت ملی نفت بودم، اجازه ندادم جای دیگری جاپا باز کند. قراردادی که با کرسنت امضا شد، در زمانی رخ داد که من در لندن مأمور بودم. گويا بر سر آزادگان هم با ژاپنيها در ابتدا مذاكره كرديد و چالشي ايجاد شد. موضوع از چه قرار بود؟ خبرها را بهروز دنبال ميكردم و متوجه شدم ژاپنيها براي تمديد قرارداد ميدان الخفجی در منطقه مشترك بين كويت و عربستان، مشغول مذاكره با عربستان هستند. عربستانيها گفتند بايد پنج ميليارد دلار سرمايهگذاري كنيد و باهم به تفاهم نرسيده بودند. آنها هم پس از عدم توافق مستقيم در سطح قائممقام وزیر به ایران آمدند. فکر میکردند تا میآیند ما برایشان آغوش باز میکنیم. مذاكرهكننده ايران من بودم. اعلام كردند ژاپن ميخواهد در زمینه نفت و میدان آزادگان سرمایهگذاری كند. ما هم تازه میدان آزادگان را کشف کرده بودیم. گفتم خوش آمدید اما ما با شما قرارداد نمیبندیم. مذاكرهكننده ژاپني پرسيد، چرا؟ گفتم قبلا ما را در پتروشیمی تنها گذاشتید. دو قرارداد بايبك براي ميدانهاي بلال و سيري را هم در ابتدا با شما مذاکره کردیم و پای قرارداد رسیدیم اما با فشار آمريكا، لحظه امضای قرارداد عقب کشیدید، بنابراين قابل اعتماد نيستيد. گفت پس چهکار کنیم که اعتمادسازی شود؟ ما هم نیازمند پول بودیم. گفتم پنج میلیارد دلار پول میخواهیم. خندید گفت منظورتان 500 میلیون دلار است؟ گفتم نه دقیقا منظورم پنج میلیارد دلار است. خلاصه اینکه مذاکراتمان قطع شد. این پول را به چه عنوان طلب کردید؟ بهعنوان زیرلفظی. گفتم این پول را بدهید تا اعتمادمان جلب شود و با شما مذاکره کنیم. به آقای زنگنه گفتم چنین کاری کردهام. ایشان گفتند ژاپنیها خوب انگلیسی متوجه نمیشوند، مطمئنی که فهمیدند چه گفتی؟ اصلا چنین چیزی را باور نداشت. آقای خاتمی هم گفته بود از ژاپنیها آبی گرم نمیشود. خدمت مرحوم نوربخش رفتیم. ایشان گفت حالا آقای حسینی مذاکره کند و بانک مرکزی هم کمک کند كه انصافا هم كمك كردند و معاون ایشان در تيم ما قرار گرفت. فقط من بودم که به این قضیه اعتقاد داشتم و پاي حرفم ماندم؛ هفت، هشت ماه مذاکرهمان طول کشید. نهایتا در سفری که آقای خاتمی میخواستند به ژاپن بروند، من در لندن مأمور بودم. آقای زنگنه گفته بود تو این کار را دنبال کن و من به ژاپن رفتم. 15روز قبل از آمدن آقای خاتمی به ژاپن، مذاکره با ژاپن را شروع کردم و شبانهروز کار میکردیم. باور نميكنيد در 15روز، فقط 30 ساعت خوابیدیم. آن زمان نهایتا امضا کردیم که حدود سه میلیارد دلار به ما پول بدهند تا شروع به حرفزدن کنیم که در حضور رئیسجمهور و نخستوزير ژاپن امضا شد. به تهران آمدیم و دبه کردیم. البته دبه ما بيمعنا نبود. یک لایه نفتی خیلی خوب و سبك کشف کردیم و گفتیم اين لايه نفتي در مذاكراتمان نبود. آيا اين را هم ميخواهيد؟ خب میخواستند، چون حدود سه میلیارد بشکه هم نفت سبك داشت. گفتیم پس پنج ميليارد دلار ميخواهيم. نهایتا چهار ميليارد و 200ميليون دلار، پول نقد، دلار سبز گرفتیم نه فاینانس. اين پول را به حساب شركت نيكو ريختيم كه كارهاي فاينانس هم انجام دهد. البته بخشی از اين مذاكرات براي من دردناک بود. در طول مذاکرات سه، چهار مورد بود که وقتي به آن ميرسيديم، ژاپنيها ميگفتند اين باشد بعدا مذاكره كنيم. تا مذاکرات نهایی شد و قرار بود هفته بعد امضا کنیم. اینها فکر کردند من یادم رفته است. تمام که شد گفتم تكليف آن چهار موضوع چه ميشود؟ سعي كردند باز هم موضوع را عوض كنند. گفتم الان وقت صحبت درباره اين موارد است. چون موضوع آساني بود، یک روز جمعه قرار گذاشتیم که یکی، دو ساعته صحبت کنیم و تمام شود. مذاکره با ژاپنیها، عذاب الیم است. مثل اروپاییها نیستند که هر بخش را صحبت کنیم و تمام شود. مدام میگفتند برویم و فکر کنیم. یکباره دیدیم ساعت 10شب شده و تازه سر موضوع اول هستیم و تازه گفتند نقطه سر خط؛ یعنی رسیدیم اول کار. شاید کمتر کسی به اندازه من با شرکتهای آمریکایی و اروپایی مذاکره کرده باشد. یکی از اصول این است که زمان مذاکره آرام باشید اما من آن زمان خیلی عصبانی شدم و تمام کاغذهای روی میز را پاره کردم و از اتاقم بیرونشان کردم. قیافه من آنقدر عصبانی شده بود که ترسیدند و سریع بیرون رفتند. بعد از آن متوجه شدم که کارم اشتباه بوده و تماس گرفتم گفتم معذرت میخواهم و نباید عصبانی میشدم، برگردید. گفتند دیروقت است، بماند برای فردا. به خاطر این موضوع، ناراحتی قلبی پیدا کردم و روز بعد در بیمارستان بستری شدم که بعدها به سکته منجر شد اما وقتی کمی بهتر شدم، ژاپنیها تماس گرفتند و گفتند چهکار کنیم؟ گفتم بیایید در بیمارستان نفت بخش CCU مذاکره کنیم. خلاصه دوستان آمدند و دور تخت، صندلی گذاشتند و مذاکره شروع شد. آنجا بیشتر از یک ساعت صحبت نکردیم و چهار مورد هم حل شد. ژاپنيها به دليل تحريم، آزادگان را ترك كردند؟ آنها برای تحریم نرفتند. عمده تقصیر گردن خود ماست. ما بیرونشان کردیم. آن زمان من در وزارتخانه نبودم. سال 2005 میلادی (سال 84) قرارداد را امضا کردیم. یک سال هم وقت گذاشتیم چون منطقه هورالهویزه پر از مین بود. قرار بود ما مینروبی کنیم. در یک سال، قیمت نفت بهسرعت بالا رفت. زمانیکه قرارداد را امضا کردیم، نفت حدود 20 دلار در هر بشكه بود و یکباره به 70، 80 دلار رسید. در این صورت خدمات و سرویس نفت، دو، سه ماه بعد بالا میرود. مثلا یک دکل نفتی دريايي وقتی 40، 50 هزار دلار اجاره میکردیم، هزينه آن به 150هزار دلار رسید. ژاپنیها نزد من آمدند و گفتند شما که میدانید نفت گران شده، هزينههاي ما هم افزايش يافته است. ما قرارداد فاز یک را بسته بودیم که 160 هزار بشکه تولید بود و آن را با رقم یک میلیارد دلار منعقد كرده بوديم. فاز دو را کمتر از یک میلیارد دلار قرارداد بستيم که جمعا به دو میلیارد دلار برسد و درمجموع 260 هزار بشکه نفت توليد كنند. گفتند الان هزینهها را برآورد کردهایم و از یک میلیارد به يك ميليارد و 900 ميليون بشكه رسيده است. چهکار کنیم؟ اینجا ما باید منطقی میبودیم و واقعیت بازار را درک ميكرديم. گفتم اجازه دهید بررسی کنیم. کارشناسان گفتند يك ميليارد و 900 ميليون بشكه که گفتهاند زیاد است، اما يك ميليارد و 600 ميليون بشكه منطقی است؛ یعنی هزینهها 60 درصد افزایش داشت. آخرین مذاکره من با ژاپنیها این بود که گفتم ما يك ميليارد و 900 ميليون بشكه را قبول نداریم و حدود يك ميليارد و 600ميليون بشكه را قبول داریم. در ريسك 600ميليون بشكه اضافه، سه گروه درگير بودند. بالاخره همهمان ریسک را قبول كرده بوديم. اعلام كرديم 200 ميليون دلار را ايران تقبل ميكند، 200 ميليون دلار را دولت ژاپن و 200 ميليون دلار را هم شركت پيمانكار ژاپني بپذيرد. ژاپنیها گفتند ما باید بررسی کنیم. تا اینجای قضیه من بودم. این هنر است که شما مسائل را حل کنید. روز تحلیف آقای احمدینژاد، تصادفا روز بازنشستگی من هم بود. نفر بعدي من، اين مشكل را حل نكرد. از طرفي، مينروبيها زمان برد و با استانداردهاي ژاپن همخواني نداشت. از سويي، آن چهار میلیارد و 200 میلیون دلار كه از ژاپنيها گرفتيم، کمتر از یک درصد بهره داشت که سررسیدش رسید. آن زمان مدیرعامل شرکت نيكو اين پول را نداشت و از شركت اينپكس ژاپن خواست كه از بانك جيبيك فرصت بگیرد. شرکت طرف ژاپني هم گفته بود اين موضوع به من ربطی ندارد و به بانک مربوط است. اینطور که من گزارشها را خواندم، آنها را براي مذاكره با بانك راهي كرديم، اما موفق نشده بودند كه در اين زمينه، بانك را براي گرفتن فرصت راضي كنند. یکی از دلایلی که این شرکت از ایران رفت یا گفتند برود، این بود که نتوانسته بود وام را استمهال کند. در حقیقت ما هُلشان دادیم که بروند، چون قبل از تحریمها رفتند. آنها اگر ميماندند، در مدت 40 ماه به 150 هزار بشکه و در مدت 52 ماه به 260 هزار بشکه از میدان مشترک میرسیدند. الان کجاییم؟ عراقیها به 260 هزار بشکه از میدان مجنون رسیدهاند و ما در همان 40، 50 هزار بشکه درجا ميزنيم. این از هنرهای ماست که جرئت نداریم با پیمانکار مسئلهمان را حل کنیم، البته عدهاي هم اذيت ميكنند. عین این جریان هم در فاز 11 و 13 اتفاق افتاد. قرارداد فاز 11 را من در سال 83 با توتال امضا کردم. شاید باور نکنید رقم قرارداد برای میدان بزرگی که دو، سه فاز داشت، یک میلیارد و 260 میلیون دلار بود که سقفش را يك ميليارد و 400 ميليون دلار گذاشتیم. آن میزان الان شده پنج میلیارد دلار. در این سالها قطر بازي را برده. احتمالا او هم گفته گران شده، واقعا من آنها را چلانده بودم. اینجا واقعا هنر مدیریت است که اقداماتي کند که کار انجام شود. هم پول وارد مملکت نشد، هم رکود ایجاد شد. عین همین قضیه با شل اتفاق افتاد. من با شرکت شل، فاز 13 را امضا كردم. هر دو اینها قرار بود به LNG و صادرات گاز وصل شوند. قرار بود دو كارخانه بزرگ LNG را توتال بسازد و با ما شریک شود و صادرات LNG به بازارهاي آسياي دور داشته باشيم كه به سرانجام نرسيد. قرار بود ما سه كارخانه LNG بسازيم كه يكي از آنها ايرانالانجي بود كه هنوز عايديای براي كشور نداشته است. اول دولت آقای روحانی جلساتی تشکیل شد که گفتند سه میلیارد دلار در ايرانالانجي خرج شده است. پنج سال گذشته و هنوز خبري از آن نيست. در فاز 14 هم قرار بود با همكاري آفريقاي جنوبي، GTL ساخته شود كه آقاي نعمتزاده در بخش پتروشيمي آن را دنبال ميكرد. از لغو آن خوشحالم، زيرا حتی قطر که GTL میساخت، هزینهها به 20 میلیارد رسید و قطر هم آن را حذف کرد. الان هم با GTL موافق نیستم، چون محصولاتی بسیار گرانقیمت توليد ميكند که بازار و سود خوبي ندارد.
با اینهمه فعالیت، از خودتان راضی هستید؟ کسی من را در مملکت نمیشناسد، چون کار سیاسی نکردم و وارد حزب نشدم. زمان رقابت آقای خاتمی و ناطق، آقای واعظی به من گفت برای آقای ناطق امضا جمع میکنیم. من آن زمان در پتروشیمی بودم. گفتم من امضا نمیدهم و وارد کار سیاسی نمیشوم. ایشان گفت بله، گفتهاند که تو چپ هستی. یکی دیگر به من گفت شنیدهام تو جزء حزب راست هستی. گفتم مهم نیست. امضا نکردم، چون نمیخواستم وارد کار سیاسی شوم. اعتقاداتم مربوط به گروه و دستهای نبود. کارهایی که در تيم ما انجام شد شاید کمتر کسی در این مملکت کرده باشد. واقعا با تمام وجودم میگویم از عملكردمان راضی هستم.
منبع : شرق
دیدگاه تان را بنویسید