چندی پیش پیامی دریافت کردم که گویا یکی از جایزههای سالانه (دوره بیستویکم) انجمن ترویج علم نصیب من شده است که جای بسی تشکر از برگزارکنندگان و داوران این انجمن دارد. پس از دریافت این پیام متوجه شدم که انجمن ترویج علم گویا مؤسسهای غیرانتفاعی تحت نظر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری است و از سال ۱۳۸۱ برای ترویج علم در ایران فعالیت میکند. در مبادله این پیامها بود که از من خواسته شد اگر نمیتوانم در جلسه ۳۰ بهمن برای اعطای جایزه حضور داشته باشم، فیلمی سهدقیقهای از صحبتهای خود تهیه کنم و برای برگزارکنندگان این جلسه بفرستم. بعد از این پیامهای از راه دور بود که به یاد یکی از جلسات سمینارهای ادواری مغزپژوهی بیمارستان شهدای تجریش افتادم (۱۱ دی ۷۶) که دکتر «رضا منصوری» و دکتر «شاپور اعتماد» درباره «علم در ایران» صحبت کردند. بعد از قریب به ۱۴ سال (۸ اردیبهشت ۹۰)، مجددا دکتر «منصوری» درباره «معماری علم در ایران» برای ما سخنرانی کردند. دکتر «منصوری» در فاصله این دو سخنرانی از سال ۸۰ تا ۸۴ معاون پژوهشی دکتر «مصطفی معین» با عنوان وزیر در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بودند. جالب است که امسال نیز انجمن ترویج علم قرار است برای دکتر «مصطفی معین» به خاطر یک عمر تلاش در راه ترویج علم و آگاهی در مراسم اهدای بیستویکمین دوره اهدای جایزه، نکوداشت برگزار کند.
ولی آنچه از فحوای کلام دکتر «منصوری» بعد از این سالها به خاطرم مانده حاوی این نکته مهم و اساسی بود که مضمون آن چنین در ذهنم مانده است: در ایران از کدام علم صحبت میکنیم؟ آیا اصلا در ایران علم مدرن با تمامی ابعاد فلسفی و پدیدارشناسی آن در دانشگاهها و پژوهشگاههای ما مطرح و درک شده است؟ آیا این محدودیتها چنان نیست که به ماهیت آگاهیبخشی آزاد علم و یافتههای تجربی آن خدشه جدی وارد و آن را از محتوا تهی میکند؟ شاید عدهای هنوز بر این باور باشند که علوم طبیعی میدان عمل مستقلتری دارند. ولی تجربه تاریخی در دنیا نشان میدهد که چنین شرایط مطلوبی برای علوم طبیعی نیز وجود ندارد.
به عنوان نمونه به علم تکامل طبیعی داروینی و استفاده از آن در ایدئولوژی و ایدئولوژیککردن آن برای استفاده سیاسی و اقتصادی در دنیا نگاه کنید که چگونه فاجعه جهانی آفریده است. امروزه علم مغزپژوهی که من در آن فعال هستم، با جامعه، فرهنگ، اقتصاد، سیاست، تاریخ و به عبارت عمدهتر با زیستجهان ما سروکار دارد. واقعیت این است که باید نگاه کنیم و ببینیم آیا ما توانستهایم دانشگاه یا مؤسسات پژوهشی علمی داشته باشیم که از مؤسسات دولتی و حکومتی دیگر مستقل عمل کند و هیچگونه شباهتی به ندامتگاه، بازداشتگاه، زندان و... نداشته باشد؟ آیا ما دانشجویان خود را پژوهشگرانی فارغ از محدودیتها بار میآوریم، یا علم دلخواه و ایدئولوژیک خود را به آنها دیکته میکنیم؟ دستاوردهای کنونی در امر علم در طول تجربیات تاریخی بشر در طول قرنها به دست آمده است و اگر به آنها توجه نکنیم درس نخواهیم گرفت و اشتباهات گذشته را تکرار و بازتکرار خواهیم کرد. تجربیات تاریخی در جهان نشان میدهد که علم مدرن هم میتواند خود ایدئولوژی بزاید و هم میتواند در خدمت ایدئولوژی رشد کند و علوم طبیعی هم از این موضوع مهم مستثنا نیستند. متأسفانه ترویج علم آلوده به ایدئولوژی، گاه به نوعی ترویج ایدئولوژی تبدیل میشود که کار علم نیست و ادامه آن برای جامعه خطرناک و ممکن است برای جوامع بشری هم فاجعهآفرین باشد. پس در وهله اول، پیش از اینکه هر علمی را ترویج کنیم ما به نوعی آگاهی و رهایی نیاز داریم که دانش علمی، دانش فلسفی و دانش هنری، یعنی دستاوردهای مهم امروز بشری را از چنگال ایدئولوژی حاکم بر سیاست و اقتصاد و رسانههای آن بیرون آورد.
درست است که امروزه میبینیم ایدئولوژی با قدرت و تسلط گسترده خود توانسته علم را هم کموبیش تحت لوای خود به پیش ببرد و بسیاری از عوارض زیانبار زیستمحیطی علم و فناوری امروز و آزادی رشد توان بالقوه برابریطلبانه نسلهای بشری را محدود کند ولی باید کوشید و آگاهانه تلاش کرد تا راه رهایی را یافت. راه دشواری است ولی به نظر من این باید هدف کسانی باشد که در راه تعمیم دانش در عرصههای علم، فلسفه و هنر فعالیت میکنند. نکته دیگری که در حوزه فعالیت من در مغزپژوهی مشکلساز بوده و هست، باور سختجانی است که عالم محسوس را از عالم عقلانی جدا میپندارد و اعتقاد دارد که محسوسات که از حواس میآیند دچار اشتباه میشوند اما عقل خطا نمیکند، چون از جای اعلای دیگری جدا از دنیای مادی میآید. باور دیگر، جداپنداری هیجانات و عواطف نفسانی از عوالم عقلانی برتر است. در این موارد، یافتههای علم مغزپژوهی جدید به طور مکرر به باطلبودن آنها رسیده است. البته این نظریات دیرپا، ریشه عمیق در فرهنگ بشری دارد و آگاهیبخشیدن به جمع درباره این نظریه اشتباه، کاری است کارستان.
با توجه به سالهای تجربهاندوزی در کار علم مغزپژوهی، در سالهای باقیمانده زندگی، آرزویم این است که همچنان دانشجویی هوشیار بمانم و حاصل کار هرچند ناچیز خود را به هیچ قدرتی جز مردم ارزانی ندارم و بتوانم رابطه پیچیده علمی را که میخواهم مروج آن باشم در رابطه با شرایط خاص جامعه، فرهنگ، تاریخ و سیاست، یعنی زیستجهانی که در آن قرار دارم، مورد ارزیابی قرار دهم و سعی کنم تا نتیجه تلاشم هضم نشود. علم را امر مطلق و مقدس نینگارم و مستقیم یا غیرمستقیم آن را وسیله کسب قدرت و جذب قدرت شدن قرار ندهم یا آن را ابزار فریب خود یا دیگران نکنم. فراموش نکنیم که علم و فلسفه و هنر واقعی در جستوجوی حقیقت است، بازاریاب قدرت سیاسی و اقتصادی نیست.
دیدگاه تان را بنویسید