شرق- سارا آقابابایان: پایهریزی انقلاب نتفلیکس در صنعت سرگرمی برآیند دستگذاشتنش روی یک تقاضای بکرمانده سریالبینان چهارگوشه جهان بود؛ این آرزو که بهجای حسرت و انتظار هفتهبههفته برای تماشای یک اپیزود سریال محبوبشان بر صفحه تلویزیون در یک دور تمام قسمتها را پشت سر هم تماشا کنند. تحقق این امکان بر بستر اینترنت که سرویس استریمینگ یا ویاودی نامیده شد، نتفلیکس را از یک شرکت خرید پستی دیویدی ساده به رسانهای تبدیل کرد که امروز جزء سه غول سرگرمی دنیاست. توانمندی نتفلیکس در گسترش کارش از جنبه سرمایهگذاری در تولیدات اختصاصی و بارگذاری آن در پلتفرم خود بود؛ شیوهای که تولید، توزیع و پخش را یککاسه کرده و محصولش را مستقیم از تولید به مصرفکننده میرساند، سازوکاری که نقطه عطفش سریال خانه پوشالی بود که عصر طلایی سریالهای تلویزیونی را کلید زد.
با وجود این جهش بزرگ، مرز تفاوت بین مقتضیات سریالسازی و فیلمسازی همچنان پابرجاست، گذشته از فاصله مرتبه زیباییشناسی سینما که همچنان جناح هنرمندانه و نخبهگرایش را حفظ کرده و مؤلفه بیانگری شخصی مؤلف در آن نقش دارد. ولی در حیطه سریال به مناسبت ذات پاپ و تودهگرای آن باجدهی به مخاطب نه انتخابی و اختیاری بلکه امری الزامی است که این امر به نوبه خود میزان پایبندی یک سریال به اسلوب فیلمنامهنویسی و ساخت را مذاکرهناپذیر کرده و به همان اندازه تحلیل و نقد یک سریال را چون بر اساس فرمولهای امتحانپسداده تعریف شده، سادهتر از آثار سینمایی قرار میدهد. اصالت جذب مخاطب عام در سریالسازی مستلزم روایت خطی یک قصه سرراست با حفظ ریتم و تزریق مداوم گرههای داستانی است که بهمنظور تأمین این پیشزمینههای بدیهی نویسنده (اغلب اوقات تیم نویسندگان) باید توازن گسترش شخصیتها و موقعیتهای خوشایند را در مدتزمان طولانی یک سریال حفظ کنند.
مینیسریال گامبی وزیر، محصول تازه نتفلیکس نمونه مناسبی برای تشریح این سازوکارهاست. عوامل جاذب مخاطب در قصه این سریال فراواناند؛ پیش از همه کهنالگوی جاودانه اوجگیری یک قهرمان یکهوتنها. دختر یتیمی به نام بث هارمن که با استعداد نبوغآمیزش در شطرنج از نوانخانه به یک سلبریتی در رسانهها تبدیل میشود. کاراکتری که مانند تمام قهرمانان مدرن (از اولیورتوئست تا هری پاتر و اسپایدرمن) یتیم و بیپدرو مادر است، عقده کمبود محبت با خوی ویژه نوابغ که جمعستیز و خودویرانگرند، تمام ملزومات کسب ترحم و سمپاتی تماشاگر را دارد و ناگفته پیداست ساخت یک سریال از زندگی چنین شخصیتی در عالم داستانپردازی شرطبندی روی اسب برنده تلقی میشود. بهویژه که گرتهبرداری این سریال از زندگینامه افسانهوار «بابی فیشر» اسطوره شطرنج، ارزشافزودهای است که جزئیاتش مخاطبان پیگیر دنیای شطرنج را به وجد خواهد آورد، پرداخت ریزبینانهای که حتی به نحوه جابهجایی مهرهها در رقابتهای حرفهای دقت داشته است. هرچند در این خوانش تاریخی با وجود توجه به بسیاری از نکات ریز آن مقطع تاریخی، قهرمان اصلی زنانه ترسیم شده؛ روایت زنانهای که طعم همسرایی با موج فمینیسم فعال در هالیوود را به خود گرفته که بازتاب مطالبه استقلال، برتریجویی و واکنشی به وضع موجود و قدرت مستقر مردانه است. بهعبارتدیگر طرح یک تاریخ کاذب برای رسیدن یک زن شطرنجباز به قهرمانی جهان در دوران جنگ سرد، درحالیکه در واقعیت آن زمان دههها تا عرضاندام زنان در حوزه شطرنج فاصله بوده، از منظر فمینیستی روحیهبخشی و تجربهکردن اموری است که به شکل سنتی به مردان واگذار شده است. خوشبختانه این سویه فمینیستی در سریال گامبی وزیر با وجود تأیید جاهطلبیها، انتخابها، فردگرایی و خلاف عرف عملکردن بث، در حد یک درونمایه سالم و بیخطر میماند؛ چراکه این مبارزه شخصی تبدیل به جبههگیری جنسیتی نشده و تصویری که از مردان قصه ارائه میشود، هیولاوار نیست بلکه بالعکس مردانی که سرراه بث قرار میگیرند که اغلب رقبای وی هستند، پس از چندی از سر دوستی وارد شده و به مددکارانش تبدیل میشوند؛ بهنحویکه کل ماجرا مانند قصه شاه پریان فاقد آنتاگونیست است.
اما ورای تمام این نکات بزرگترین امتیاز این سریال و ریشه سیل تحسین و تمجیدی که نثارش شده را نه درون متنش بلکه باید در فرامتنش جستوجو کرد، عامل زمانبندی پخش. در روزهای که قرنطینه فرساینده ایام پاندمی و تعویق مدام اکران آثار سینمایی شاخص منجر به قحطی بزرگی در عرصه محصولات تصویری شده و مخاطبان پیگیر فیلمبین را کلافه کرده، دور از ذهن نیست که سطح توقع سختگیرترین تماشاگر نیز تا حدی تنزل یافته باشد که با تسامح یک مینیسریال را به صرف سرگرمکنندگی و قابلیت تماشای یکسره داشتن ستایش کند. برای درک کتمانناپذیربودن این گزاره کافی است تصور کنیم این سریال سال گذشته در همین مقطع زمانی پخش شده بود، تصورش ساده خواهد بود که بسیاری از ستایشگران امروزش در بحبوحه پربار پخش آثاری چون انگل، جوکر، مرد ایرلندی و...حتی فرصت نمیکردند این سریال را سروقت ببینند چه برسد به اینکه تا حد بهترینها برکشیده شود. ولی شرایط امروز موجب شده در تشریح نکات مثبتی چون استاندارد بالا که در حقیقت در مقیاس تولیدات نتفلیکس امر معمول است یا قصهگویی سرگرمکننده که بازهم ویژگی متمایزکنندهای نیست، اغراق شود و در مقابل از ضعفها چشمپوشی شود که مهمترینش عارضه عمومی سریالهایی است که سازندگان گوشهچشمی به دنبالهسازی بر آنها داشته و نطفههایی داخل داستان میکارند تا با گرهافکنی امکان گسترش داستان را در آتیه به بهانه گرهگشایی از آنها حفظ کنند. این طمعورزی در صورت عدم رعایت توازن به تشتت و ازدسترفتن انسجام میانجامد و حتی سریالهای پرسروصدایی که امید بسیاری به آنها میرفت مانند وینیل (محصول اچبیاو) یا تابو (محصول بیبیسی) از همین ناحیه ضربه خوردند و بایگانی شدند. البته در گامبی وزیر وضعیت بهتر است ولی خردهپیرنگها در قسمتهای پنج و شش ریتم را دچار افت کرده و در مواردی چون ماجراهای جاسوسی در شوروی بدون اینکه کارکردی پیدا کنند، ابتر باقی میمانند تا تنها قسمت هفتم و آخر ماجرا را بیهوده فشرده کنند.
اگرچه اقبال عمومی به فصل اول سریال فصلهای بعدی را تضمین کرده اما نویسندگان گامبی وزیر جهت ادامه قصه با توجه به پایان خوش این فصل کار سادهای نخواهند داشت؛ چراکه پایان فعلی پرونده چالشهای درونی (کنارآمدن با تنهایی) و غلبه بر معضلات شخصی (اعتیاد به الکل و قرص) و چالشهای حرفهای (قهرمانی جهان) را یکجا بسته؛ آنهم در نبردی حساس برای قهرمانی جهان در برابر شطرنجباز روس در قلب شوروی که با مناعت طبع شکست را میپذیرد. درحالیکه در کوران جنگ سرد پشتپرده آهنین حکومت شوروی ورزشکاران حکم سفیران کمونیسم را داشتند که پیروزی در برابر یک حریف آمریکایی مسئله عقیدتی مرگ و زندگی بود، مسابقه نهایی میتوانست با یک تساوی مرضیالطرفین تمام شود تا هم منظر واقعبینانه داستان حفظ شود؛ چراکه تساوی در مسابقات شطرنج امری معمول است که حتی یک بار در این سریال رخ نمیدهد و چالشی هم برای فصل بعدی سریال باقی بماند. باوجود تمام این نواقص و فارغ از تبلیغات و تحسینهای اغراقآمیز، چنانکه گفته شد در برهوت این روزهای عالم سینما گامبی وزیر همین که معجونی از قصه راکی و سیندرلا را با لطافتی مضاعف حکایت میکند، غنیمت است.
دیدگاه تان را بنویسید