آرمان ملی - امید کاجیان: با گزارش اخیر یکی از شبکههای تلویزیونی بیرونی دوباره بر سر زبانها افتادهاند. آقازادگی البته که واژه تازهای نیست واژهای که بعدها با گاف پسر محمدرضا عارف به ژن خوب در ادبیات سیاسی کشور تبدیل شد. این چند روز نیز طبق معمول بازهم نمایش زندگیهای لاکچری فرزندان برخی مقامات در ایران یا خارج از ایران است که درمیان مردم و شبکههای اجتماعی دست به دست میچرخد. اما واقعیت این است که سرنوشت همه آقازادهها مثل یکدیگر نیست و نباید مثل آنچه این روزها میگوییم همه آنها را در یک طبقه به عنوان ژن خوب یا خوشبختها قرار داد. نگاهی به آنچه تاکنون گذشته مبین این موضوع است که باید این کلیشه را کنار گذاشت.
مخالفان سیاسی راه پدر
برخلاف تصورات خیلیها در تاریخ چند دهه اخیر کم نبودند فرزندان مقاماتی که به جای استفاده از موقعیت پدرانشان به مخالفان پدر تبدیل شدند و مایه دردسر. سرنوشت برخی از آنها نیز سرنوشتهای خوبی نبود. گاهی اعدام و گاهی مرگ مشکوک. گاهی فرار و گاهی هم طردشدگی.
اتهامات مالی
طی یکسال اخیر هم البته که خیلی از آقازادهها دچار حواشی دیگری شده بودند. حواشیای که آخر عاقبتش خوش نیست. آن هم به واسطه اتهاماتی که بر دوش آنها سنگینی میکند کسانی که روانه زندان و بازداشت شدند یا پا به فرار گذاشتند یا اسراری از آنها افشا شد.
لاکچریهایی که خوشبخت شدند
در این میان فرزندانی هم بودند که هنوز متهم به فسادی نشدهاند اما زندگی خوبی را بهواسطه همراهی با پدر رقم زدهاند. مثلا طبیعی است وقتی مهدی مظاهری، فرزند طهماسب مظاهری رئیس کل سابق بانک مرکزی، در ویدئویی میگوید که فرمانیهنشین بوده است و اعلام میکند: «اگر تو ماشین خوب نداری مشکل بچههای مردمه؟ جهان هرکس چقدر است؟ آیا جهانت به اندازه یک حجره دو در دو است؟ برو دنیا را بگرد؟»
آقازادههای خارجنشین
اما داستان فرزندان مسئولانی که اکنون در خارج از کشور به سر میبرند داستانی متفاوت با آقازادههای لاکچری است که در درون کشور هستند. داستانی که بیانگر صرفا استفاده از نام آقازادگی و ژن خوب نیست، بلکه معانی خاصتری به خود میگیرد معانی مثل همان تفاوت دیدگاه اجتماعی، سیاسی فرهنگی دو نسل با یکدیگر؛ یکی مسئول و دیگری فرزند مسئول. البته با این تفاوت که این اختلاف فرزند و پدری مسئولان هنوز به درجه اختلافات سیاسی عمیق و بغرنج نرسیده است. اما پر از معناست. وقتی یکی از پسران شهردار قم در آمریکا در گفتوگویی با شبکههای فارسیزبان آنور آبی به نوعی از اختلافات با پدر گفت، معلوم میشود که قصه بهسادگی نیست. پسر غلامعلی خوشرو، سفیر سابق ایران در سازمان ملل متحد ساکن انگلیس است. یکی از عجیبترینها البته که در ارتباط با پسر معصومه ابتکار است که اکنون پسرش در آمریکا به قول خود او مشغول به تحصیل است. تحصیلی که کمی به درازا کشیده است. یا زمانی که تصاویری از آقازاده علیآبادی رئیس سابق سازمان تربیت بدنی که سبک زندگی لاکچری در داخل و خارج از کشورش بازتابهای زیادی در شبکههای اجتماعی داخلی و حتی رسانههای خارجی از کشور میکند، بدیهی است آه از نهاد مردم بربیاید و با حسرت به او بنگرند. این درست که هیچیک از این افراد مانند ساشا سبحانی علیه پدرشان حرف نمیزنند اما سبک زندگی و نگاه آنها مشخص است که حتی اگر علیه خانواده سخن نمیگوید اما خیلی هم پایبند به آن رفتار و سبک و سیاق سیستمی و انقلابی نیستند. این روزها البته در مورد نامهای دیگر مسئولان نیز سخن گفته میشود از اسامی جدید این لیست بلندبالا میتوان به قاضی حسن تردست اشاره کرد و ماجرای عکس لورفته دختر و همسرش در آلمان. او یکی از قضات دادگستری بوده که پروندههای مهمی را قضاوت کرده است. پرونده ریحانه جباری از معروفترین پروندههای متعلق به وی بوده که به حکم اعدام منجر شده است. حالا تصاویری از او و خانوادهاش در آلمان با شکل و شمایلی متفاوت منتشر میشود دختر او با پوششی آزاد و بدون حجاب.
اظهارات شکوری یک نشانه است
از سویی به تصاویری از دختر بهرام شکوری در کانادا که در شبکههای اجتماعی نیز دست به دست میشود و واکنشهای زیادی را به دنبال داشته است نیز میتوان اشاره کرد. او رئیس کمیسیون معادن و صنایع معدنی اتاق بازرگانی ایران است اما آنچه شکوری را بر سر زبانها انداخته گفتوگوی او پیرامون دخترش و سبک زندگی اوست: «هر کسی هر طور که بخواهد میتواند زندگی کند و ارتباط دادن زندگی دخترم به من بیمعناست.» او ادعا میکند: «خیلی از دوستانی که در بخش خصوصی هستند خودشان و خانوادهشان مثل من زندگی میکنند.» بخش قابل تاملتر سخنان او از اینجایی شروع میشود که میگوید: «دختر من اعتقادات خاص خودش را دارد. شما در یک کشور زندگی میکنید و نهایتا اگر دوست نداشتید مهاجرت میکنید. این موضوع در اسلام ما هم مطرح شده که گفته اگر جایی دیدید عرصه بر شما تنگ شد میتوانید هجرت کنید، خداوند اسباب روزیتان را جای دیگری فراهم میکند. خیلیها را هم دیدهایم که نتوانستند با قوانین کشور کنار بیایند و مهاجرت کردند.» وقتی از شکوری سوال شد جوانان ایرانی که مایل به مهاجرت هستند اما مثل دختر شما پشتوانه مالی ندارند چه باید کنند، او در جواب گفت: «مهاجرت پشتوانه مالی چندانی نمیخواهد. همه صبر یکسانی ندارند. یک نفر صبر و تحملش کم است و میرود. یک نفر صبرش زیاد است و میماند. یک نفر وضع مالی خوبی دارد زودتر و از مسیر درستش میرود اما کسی که وضع مالیاش بد است سختتر میرود و معلوم نیست به مقصد برسد یا نه.»
مشکل مردم
البته که اگر کلاهمان را قاضی کنیم و منصف باشیم مشکلات مردم از جایی با مسئولان شروع میشود که آزادمنشیهای مقامات و مسئولان و اجازه حق انتخاب فقط به فرزندانشان داده میشود و نه مردم. بنابراین آنچه این روزها حضور فرزندان مسئول در خارج از کشور یا آمریکا و کانادا را آزاردهنده میکند مشکل مردم با تحصیل آنان در خارج یا زندگی آزاد و متفاوت دختران و پسران آنها نیست، چه بسا که این سبک از زندگی شاید آرزو هم باشد. آنچه لمسش برای مردم دشوار است اینکه چگونه فرزند مسئولی در آمریکا زندگی میکند و آن دیگری با شعار ضدیت با غربگرایی دخترش در ایالاتمتحده یا ژاپن. به راستی چرا روشنفکری مسئولان و مقامات برای فرزندانشان امکانپذیر است و نه مردم؟
چرا فرزند مسئول ایرانی رفته؟
یک سوال مهمتر اینکه وقتی فرزند رئیسجمهور حال یا سابق ایران، این کشور را ترک میکند چه معنایی میتواند داشته باشد؟ تصورکنید پدرتان رئیسجمهور ایران است و شما ناامید یا در آرزوی اهدافی دیگر، ایران را ترک کنید. از سویی حضور فرزندان مقامات در خارج از کشور بیانگر نکته مهمتری نیز در این میان است و آن اینکه در واقعیت حتی فرزندان خیلی از مقامات اظهارات پدران و مادران صاحبمنصبشان را نمیتوانند باور کنند. نکتهای که نباید فراموش کنیم اینکه آقازادههای داخلنشین سودشان در همراهی با خط و ربط پدر است اما آقازادههای خارجنشین را باید عمدتا مخالفان این خط و ربط دانست یا حداقل بیتفاوتان نسبت به آن. کسانی که شاید مانند ناامیدند اما به واسطه موقعیت بهتری که دارند خود را به خارج برده و از اینجا رهانیدهاند. ژن خوب آنها شاید مدتهاست که با یک جهش ژنی بد و علیه پدر شده است.
دیدگاه تان را بنویسید