احسان محمدی – دل و دماغی نیست وگرنه میشود از حواشی هر انتخابات کتابی در آورد که دستکم بماند برای ثبت در تاریخ که چطور ما وسط بدترین لحظهها هم میتوانیم بهانه بسازیم برای خندیدن به خود، به دیگری و همین انگار میشود یک جان اضافه برای جان به در بردن از مهلکهها!
- طرف تا دیروز فرق پنسیلوانیا و پنیسیلین رو نمیدونست حالا تحلیلگر آراء الکترال پنسیلوانیا شده!
- طرف فرق بیرجند و بجنورد رو نمیدونه بعد شده کارشناس انتخابات آمریکا در حوزه آرا کارولینای جنوبی و ویرجینا!
- این چند روز اینقد ایالتهای آمریکا رو نگاه کردم که بعد از انتخابات میتونم برم اونجا مسافرکشی!
- تا هفته پیش کارشناس مسائل بورس بود و آموزش فیبوناچی در تحلیل تکنیکال بورس میداد، حالا شده کارشناس مسائل آمریکا و انتخابات و رای الکترال! انشالله کارولینای جنوبی بزنه به اون کمرتون!
فضای مجازی پر است از این واکنشها، از گیف و ویدئو تا دابسمش و فایل صوتی و ... هر کس دارد به شکلی حرفش را میزند. با همه انکارهای رسمی، مردم میدانند که انتخابات آمریکا در مینهسوتا و نوادا و ویسکانسین روی قیمت پیاز و سیبزمینی و کمیاب شدن کره و پوشک هم اثر میگذارد. دلار به زبان اول جهان تبدیل شده، حتی اگر منصفانه نباشد باز هم حقیقت دارد.
اما آیا تحلیل انتخابات-به معنی حرف زدن در مورد آن- حق انحصاری یک عده است و دیگران فقط باید «گوش» باشند؟ یعنی هیچ نگویند و صرفاً حرف متخصصان این حوزه را بشنوند؟ اگر کسی حرفی زد با طعنه و متلک دهانش را ببندیم؟
قرنها روال بر همین بود که عدهای اهل سواد و مطالعه بودند، میخواندند و بعد عصاره آن را به اطرافیان مشتاق منتقل میکردند. چند دهه قبل مردم در قهوهخانهها جمع میشدند و یک نفر که سواد داشت، اخبار را از روزنامه میخواند، بقیه گوش می دادند و بعد میرفتند سراغ گاو و گوسفند یا مزرعه و باغ یا بقالی و کسب و کارشان. رادیو که آمد هم قصه همین بود. وسع همه به خرید آن نمیرسید، کسانی در آن جعبه اخبار و تحلیلها را میخواندند و بقیه گوش میدادند!
اینترنت دنیا را عوض کرد و بعد شبکههای اجتماعی دنیا را از «تک صدایی» به سوی «همه صدایی» بُرد. قطعاً این شیوه هم بیضرر و تبعات نیست اما بهرحال هر عصری قصههای خودش را دارد، حالا به جای یک پیر دانا و حکیم عارف که همه چیز را میداند و زبان است و بقیه باید گوش باشند و مطیع، شهر شلوغی است که هر کس گوشهای بساطش را از کلمه و موسیقی تا عکس و ویدئو پهن کرده و مشتریان خودش را دارد.
کاریکاتور: محمدرضا میر شاه ولد
حق انتخاب یکی از آرزوهای دیرین بشر بود و حالا دستکم در حوزه خبر بهره بردن از این حق به لطف ماهواره و روزنامه و کتاب و رادیو و شبکههای اجتماعی مهیا شده. فیلتر و سانسور هست، غلبه یک صدا بر صدای دیگر به لطف ضرب و زور یا رنگ و جلوهگری هست، اما اگر کسی اندکی هوش داشته باشد میتواند کالای خوب را هم پیدا کند و فرق بین تحلیلگری که با مهارت و زیرکی نگاه درست را بیان میکند و آن که با رندی و شیادی دروغ میپراکند یا صرفاً محض شوخی و سرگرمی مزهای میپراند را بفهمد.
این دیکتاتور همیشه فعال درونمان را کمی رام کنیم. دیگران هم حق دارند حرفشان را در شبکههای اجتماعی بزنند. این که دیگر تلویزیون یا رسانههای رسمی نیست که شاکی باشیم چرا فقط یک عده با یک نگرش خاص حق و فرصت بیان نظراتشان را دارند. ببینیم و بشنویم و اگر نمیپسندیم بگذریم. برای اثبات خوب بودن، برحق بودن نظر یا کارشناس بودنمان لازم نیست دهان دیگران را ببندیم، کافی است حرف، نگاه و تحلیل درست را ارائه دهیم.
دیدگاه تان را بنویسید