ارسال به دیگران پرینت

نیو ریپابلیک:

از فاشیسم تا ترامپیسم؛ اینجا اتفاق دیگری در حال رخ دادن است

از میان بسیاری از تلاش‌ها برای توضیح حملات ترامپ علیه دموکراسی، برخی با پرچسب زدن ملی گرایی به ترامپ ادعا می‌کنند که وی نمایانگر ناهنجاری خارج از سنت‌ها و تاریخ آمریکاست. ادعا شده که ترامپ نمی‌تواند وابستگی به فاشیسم داشته باشد، زیرا چیزی به نام فاشیسم در آمریکا وجود ندارد. به همین دلیل است که ترامپیسم به یک مسیر تاریخی خاص تعلق دارد که آمریکا را از سایر سنت‌های جهانی به ویژه تاریخ فاشیسم و پسا فاشیسم جدا می‌کند.


از فاشیسم تا ترامپیسم؛ اینجا اتفاق دیگری در حال رخ دادن است

فدریکو فینکنشتاین در نیو ریپابلیک نوشت: شباهت‌های ترامپ با دیگر رهبران قدرتمند از موسولینی تا بولسونارو را نمی‌توان نادیده گرفت.

فاشیسم نتیجه ناتوانی جمعی برای تفکر است و بر همین اساس بود که خورخه لوئیس بورخس، نویسنده آرژانتینی در سال ۱۹۳۹، موفقیت آدولف هیتلر را توضیح داد. بورخس از بوینس آیرس گفت که غلبه احساس در فاشیست‌هایی که متعصبانه به کیش رهبران خود اعتقاد داشتند، قابل پیش بینی بود. با این حال آنچه برای بورخس تکان دهنده به نظر می‌رسید این بود که این بی خردی در ضد فاشیسم نیز وجود داشت. این موضوعی غیر منتظره و در عین حال غیرقابل قبول برای بورخس بود.

بورخس به خوانندگان خود هشدار داده که از طریق ایجاد فرقه‌های بدیل درگیر این شکل مسائل نشوند. بحث‌هایی مبنی بر اینکه فاشیسم در اینجا نمی‌تواند اتفاق بیفتد یا اینکه نمی‌تواند نتیجه سنت‌های ملی باشد، زیرا ملت و مردم ذاتاً خوب هستند. آن‌ها کیش فاشیستی فرد قدرتمند را با کیش غیرانتقادی لیبرالیسم جایگزین می‌کنند. بورخس همواره نسبت به قیام لیبرالیسم علیه دیکتاتوری‌ها که با کمک کلیشه‌های ملی گرایانه صورت می‌گرفت، هشدار می‌داد. او از کسانی که به برتری نژادی معتقد بودند سخت انتقاد می‌کرد.

بحث‌های بورخس امروز بیش از پیش ملموس و درست به نظر می‌رسد. از میان بسیاری از تلاش‌ها برای توضیح حملات ترامپ علیه دموکراسی، برخی با پرچسب زدن ملی گرایی به ترامپ ادعا می‌کنند که وی نمایانگر ناهنجاری خارج از سنت‌ها و تاریخ آمریکاست. ادعا شده که ترامپ نمی‌تواند وابستگی به فاشیسم داشته باشد، زیرا چیزی به نام فاشیسم در آمریکا وجود ندارد. به همین دلیل است که ترامپیسم به یک مسیر تاریخی خاص تعلق دارد که آمریکا را از سایر سنت‌های جهانی به ویژه تاریخ فاشیسم و پسا فاشیسم جدا می‌کند. طبق این دیدگاه، آمریکایی‌ها یا خیلی دنبال فاشیسم هستند یا برعکس به آن علاقه‌ای ندارند. بسیاری معتقدند ترامپیسم نمی‌تواند برای دموکراسی خطرناک باشد، زیرا دموکراسی آمریکایی پایدار خواهد ماند. در این دیدگاه، به جای دقت بر اثرات جانبی سنت‌های نژادپرستی، پوپولیستی و فاشیستی جهانی و آمریکایی که با روش‌های ضد دموکراتیک پست فاشیستی اصلاح شده، ترامپیسم را می‌توان به راحتی کنار گذاشت.

دو کتاب جدید در مورد افراد قدرتمند و پیروان آن‌ها استدلال‌های جالبی علیه این نظرات ارائه می‌دهند. کتاب "موسولینی تاکنون" نوشته روت بن غیاث و "سیرک دروغگو" اثر کارل هافمن ماهیت اقتدارگرایی ترامپ را بررسی و ارتباطات فعلی با سایر رژیم‌های خودکامه را نشان می‌دهد. این کتاب‌ها نشان می‌دهند که چگونه گذشته و افراد قدرتمند عمیقاً در هم تنیده شده‌اند. در حالی که بن غیاث با خواندن تاریخ در مورد مردان قدرتمند از شیوه‌های رهبران به ارائه تاریخچه‌ای از رفتار آن‌ها می‌پردازد، هافمن برای ما یک روایت از پایین ارائه می‌دهد، او سفری عجیب به دنیای حامیان ترامپ دارد. از هر طرف که نگاه کنید، الگوی متمایزی در این دو کتاب پدیدار می‌شود.

بن غیاث بین سه دوره اصلی در تاریخ رهبران قدرتمند تمایز قائل می‌شود: فاشیسم دهه ۱۹۳۰، دیکتاتوری‌های دوران جنگ سرد و تجدید حیات پوپولیست‌های راست‌گرا مانند ویکتور اوربان، رودریگو دوترته و ترامپ در دوران فعلی. دوره اول که با فاشیسم مشخص می‌شود شامل نابودی دموکراسی و تأیید حاکمیت رهبران توتالیتر است و نتیجه کلی آن هم چیزی نیست جز جنگ و نسل کشی!

پس از سال ۱۹۴۵، از ان جایی که فاشیسم محبوبیت خود را از دست داده بود رهبران قدرتمند مجبور شدند راهی تازه بیابند. در حالی که آدولف هیتلر و بنیتو موسولینی نمونه‌های اصلی دوره فاشیسم هستند، فرانسیسکو فرانکو و آگوستو پینوشه نمونه‌های کاملی از دیکتاتور‌های هستند که نتوانستند به همان اندازه که می‌خواستند فاشیست باشند. فرانکو برای پوشاندن فاشیسم قدیمی خود در شرایط جدید جنگ سرد، حتی انتخابات جعلی‌ای در سال ۱۹۴۷ ترتیب داد تا خود را به عنوان رهبر مادام العمر تأیید کند. دیگر رهبرانی مانند فرانکو، پینوشه، زوئر موبوتو سه سه سه کو و معمر قذافی از طریق کودتا به قدرت رسیدند. آن‌ها اغلب با دفاع از غرب شناخته می‌شدند و معمولاً توسط دموکراسی‌های غربی حمایت می‌شدند، اما در بعضی موارد، مانند مورد قذافی موضعی ضد غرب داشتند.

دوره سوم واقعاً با دوره‌های دیگر متفاوت است به این معنا که رهبرانی، چون ترامپ، جائر بولسونارو، ویکتور اوربان و رودریگو دوترته حداقل تاکنون نتوانسته‌اند دموکراسی را به طور کامل نابود کنند. آن‌ها در دوره‌ای که با پایان جنگ سرد و بحران بعدی لیبرالیسم همراه شده، به قدرت رسیده‌اند، این اشخاص در حقیقت رهبران پست فاشیست هستند که دموکراسی را غیر لیبرالی‌تر کرده و آن را تنزل می‌دهند هرچند که قادر به نابوی کامل‌اش نیستند.

در طول هر سه دوره، رهبران قدرتمند به مولفه‌هایی مثل ملی گرایی شدید، تبلیغات، فساد، ایده آلیسم افراطی و خشونت متکی هستند. در ایتالیای فاشیست، بنیتو موسولینی رژیم خود را بازگشت به دوران امپراتوری روم معرفی می‌کرد. در آلمان نازی، آدولف هیتلر خیالی نژادپرستانه از یک آلمان بدون یهودی‌ها را به تصویر می‌کشید و در آمریکا، تبلیغات ترامپ تحت شعار "آمریکا را دوباره قدرتمند سازید" ترویج می‌گردد.

این تبلیغات از طریق سرکوب خشن تأیید می‌شود. خشونت و سرکوب همواره از سوی این رهبران به عنوان راهی برای ایجاد تحولات متعالی در تاریخ بشریت ارائه می‌شود. هیتلر میلیون‌ها یهودی اروپایی را کشت، زیرا معتقد بود که می‌خواهد دوره تاریخی جدیدی برای نژاد آریایی به وجود آورد. پینوشه با بیان اینکه این اعمال سرکوب گرایانه وی در خدمت نجات تمدن است، هزاران نفر از مخالفان خود را در شیلی شکنجه، زندانی و در نهایت کشت.

کتاب جدید کارل هافمن با عنوان "سیرک دروغگو" سفری عجیب به دنیای ترامپ و حامیانش دارد. او در این کتاب با وفادارترین زائران فرقه ترامپ سر و کار دارد. هافمن با طی ۵۰۰۰ مایل و گذراندن ۱۷۰ ساعت با افرادی صحبت می‌کند که معتقدند ترامپ از بهشت فرستاده شده و توییت‌های او مهمتر از هر چیز دیگری است. در میان این جمعیت، نظریه‌های توطئه مانند پارانویای ضد یهودی در مورد جورج سوروس و نظریه‌های نژادپرستانه و همجنسگرایانه در مورد باراک و میشل اوباما با چیز‌های شیطانی و ذهنیت بسیار اقتدارگرایی در هم آمیخته است.

هافمن با برخی حامیان ترامپ مستقیما ملاقات کرده، افرادی که ترامپ را خدا یا قهرمانی با ابعاد افسانه‌ای می‌بینند. این اعتقادات بخشی از افسانه‌های رهبر آمریکا است که به طور گسترده‌ای در میان افرادی که با او در همه چیز موافق هستند، بیان می‌شود. در این روایت، مخالفان ترامپ نه تنها دشمن مردم بلکه دشمنان خدا نیز محسوب می‌شوند. بینش اصلی هافمن این است که ترامپ با زبانی صحبت می‌کند که پیروانش به وضوح آن را می‌فهمند. آیین سیاسی ترامپ از بالا عمل می‌کند، چرا که ما قادر به مشاهده بازخورد آن در بین حامیان‌اش هستیم.

این روش بعد از ترامپیسم منحصر به فرد نیست. رهبران نیرومند و پیروانی که صادقانه به دروغ خود اعتقاد دارند، در تاریخ بسیار بوده‌اند. آمریکا بسیار شبیه کشور‌های دیگر است: کشوری با یک سنت سیاسی غیر قابل تحمل که خود را برخاسته از الهیات می‌پندارد. تاریخ حاکمیت استبدادی نشان می‌دهد که دموکراسی را نمی‌توان همیشگی دانست و به همین خاطر باید به طور بی پایانی از آن دفاع شود. حتی اگر آمریکا بتواند خود را از شر ترامپ خلاص کند، ما باید همچنان هوشیار باشیم چرا که افرادی که او را به قدرت رساندند همچنان باقی خواهند ماند و همانطور که بن غیاث و هافمن به ما گفتند، ما توانایی مقابله با آن‌ها را نداریم.

 

منبع : انتخاب
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه