یکبار داشتم یک مونولوگ میخواندم و متوجه نشدم دیدم هنوز یک مسافر پیاده نشده است! محمدرضا علیمردانی، صداپیشه، مجری و بازیگر که مهمان برنامه «پنجشنبه جمعه» رادیوایران بود، اظهارکرد: بهدلیل کرونا نمیتوانیم دوستانمان را که میبینیم در آغوش بگیریم و این دلتنگی ما را بیشتر میکند. وی ادامه داد: یک هفتهای میشود فیلمبرداری «چهلتکه» تمام شده است و از بهزودی پخش آن شروع و ساعت 11 از شبکه نسیم بهجای «دورهمی» پخش میشود.
فضای نوستالوژی و خاطره بازی و مهمان و گفتوگو داریم. اما برنامه با سری قبلی دو تفاوت دارد. اول اینکه ما مهمان حاضر در استودیو نداریم. دوم هم بخشی بهکار اضافه کردهایم که محفل موسیقی است.
با کسانی گپ میزنیم که خواننده هستند و درباره آثار قدیمی صحبت میکنیم که حسنختام هر برنامه میشود. او در پاسخ به اینکه آیا تا بهحال تو را با فرد دیگری اشتباه گرفتهاند، گفت: بله. اما فرد سرشناسی نبوده است که من را شبیهاش بدانند. دوستی یا فامیلی بوده که من را شبیهاش میدانستند و گاهی اصرار میکردند که باهم روبهرویتان کنیم. یکبار برایم عکسی فرستادند و گفتند این شبیه تو هست.
اما خودم هیچ شباهتی ندیدم. دوستانم، همسرم و دخترم گفتند کاملا شبیه نیست. علیمردانی همچنین درباره اینکه آیا تا بهحال به لحظهای رسیده است که بخواهد شغلش را عوض کند، افزود: نه به این فکر کردهام که در کنار کارم کار دیگری هم داشته باشم. انجام هم دادم. پشیمان شدم و رهایش کردم. مدت 8 ماه در محیطی اداری بهصورت ساعتی کار کردم. آرشیوی داشت که آن را به من سپرده بودند. بعد دیدم نمیتوانم وفق پیدا کنم. هر چند که تا بعدازظهر بودم و بعد به کارهای خودم میرسیدم. وی یادآور شد: 2 سال و خوردهای بهصورت جدی مسافر کشی میکردم. گاهی میدیدم مسافر نیست و تمرین میکردم. یکبار داشتم یک مونولوگ میخواندم و متوجه نشدم دیدم هنوز یک مسافر پیاده نشده است. بنده خدا ترسید. گفتم ببخشید من متوجه شما نشدم داشتم تمرین میکردم. کرایه را داد و پیاده شد. هیچ چیزی نگفت. چشمهایش درشت شده بود. علیمردانی عنوان داشت: گاهی در راه چالش درست میکردم. بعد اینها شروع میکردند به گفتوگوکردن و من میدیدم چه شخصیتهایی چه تیپهایی بیرون میزند. میدیدم از هرکسی فاکتوری بیرون میآید که به درد بازیگری میخورد. صداپیشه شخصیت زندهیاد تختی در فیلم سینمایی تختی در پاسخ به اینکه تا بهحال شرایطی پیش آمده است که از خودت بدت بیاید، تصریح کرد: بله. باز این هم مربوط به گذشته میشود.
بهخاطر بیماری صدایم، ناامید میشدم و وقتی جایی میرفتم و حرف میزدم میدیدم واکنشهای خوبی نمیبینم. مسخره و تحقیر میشوم. میآمدم بیرون و غصه میخوردم. از خودم بدم میآمد و میگفتم چرا نمیتوانی غصه نخوری؟ علیمردانی افزود: وقتی کوچولو و بچه 6-7 ساله بودم و تنبیه بدنی میشدم. گاهی تنبیهها سخت بود. اینطور دیکته شده بود که مرد گریه نمیکند. تو که گریه میکنی مرد نیستی. از درد گریه میکردم بعد خودم، خودم را شماتت میکردم که چرا نمیتوانی جلوی خودت را بگیری. تا یکجایی این تنبیهها آسیبهای بدی به من زد. وی در پایان گفت: خدا را شاکرم که خداوند خودش تو را هدایت میکند. یک دیدگاه است. باید بخشنده بود نسبت به کسی که بیش از حد سختگیری کرده است یا به ناحق تو را آزار داده است. او هم تلاش میکرده تو را هدایت کند. همیشه دوست داشتم به سمت کارهای هنری بروم اما همیشه مخالفت میکردند.
دیدگاه تان را بنویسید