[ داگلاس استیفسون-ترجمه مسلم تقوی ] دوازدهم آوریل ١٩٥٥ درخشانترین روز در تاریخ درمان عمومی و توسعه واکسن بود؛ زمانی که خبر کشف واکسن فلج اطفال به وسیله «جوناس سالک» پزشک آمریکایی به اطلاع عموم رسید. سالک محترمترین دانشمند پزشکی قرن بیستم معجزهای خلق کرد و با بخشندگی بینظیری این کشف خود را در اختیار عموم گذاشت تا فلج اطفال ریشهکن شود. او هرگز حق ثبت اختراع برای این واکسن را نپذیرفت و به ثروتی عظیم نه گفت.
به گفته سالک «مگر میتوان روی خورشید حق ثبت گذاشت؟» او به خوبی دریافته بود که واکسن و دیگر درمانها باید به قیمتی پایین و قابل ابتیاع در اختیار همه مردم جهان قرار بگیرد و هیچ موسسهای نباید این خدمات را خصوصیسازی کند.
امروز در تضادی صریح با این رویکرد سوءاستفادهگری «ابر داروسازان» اغلب به تعداد زیادی از مردم و درمان عمومی صدمه میزند. ٤٠ سال خصوصیسازی داروسازی و الیگارشی حاکم بر اقتصاد، جامعه را در برابر بحرانهایی مانند کووید-١٩ ضعیف و بیچاره کرده است. طبیعتا سودی در پیشگیری نیست و سالهاست که داروسازان به جای ساخت واکسن انرژیشان را معطوف به ساخت داروهای پرسود درمانی کردهاند؛ انگیزهای که زمانی علم برای خدمت به جامعه داشت سالهاست که از بین رفته است و دیگر نمونهای مانند دکتر سالک تکرار نشده است. دیگر داروهای پیشگیرانه در جلسه هیأتمدیره داروسازان ایدههای مطلوبی نیستند. دولتها که به عنوان مدافعان بهداشت و درمان عمومی شناخته میشوند با سیاستهای ریاضتی در صرف بودجه خدمات عمومی راه را بر جامعه تنگتر کردهاند. این سیاستها از یک سو یارانه را کاهش میدهد و از سوی دیگر مالیات همان شرکتهای غولآسا را کمتر میکند تا چرخ اقتصاد بهتر بچرخد.
با از بین رفتن قدرت مازاد برای جنگیدن با بیماریهایی همچون کووید-١٩، فضای اقتصادی برای داروسازان و حتی شرکتهای بیمه امنتر میشود. این شرکتها مثل بقیه شرکتها به دنبال سود بیشتر هستند ولی مسأله اینجاست که سود بیشتر شرکتهایی که در حوزه درمان مشارکت میکنند در تضاد کامل با منافع جمعی هستند. شرکتهای دارویی بزرگ درست مثل بیمههای درمانی بزرگ رفتار سرمایهدارانهای را به ارث بردهاند که همیشه به دنبال خلق کالاهای جدید برای نیازهای جدید باشند؛ آنها همه خط و مرزها را کنار میزنند تا همه چیز را به کالا و سود بیشتر تبدیل کنند.
این در شرایطی است که کووید-١٩ به روشنی مشخص کرده وقتی جامعهای با بیماری دستوپنجه نرم میکند، نرخ رشد اقتصادی و بقیه شاخصها پایین میآید و عملا جامعه بیمار نمیتواند مشارکت اقتصادی خوبی داشته باشد. از سوی دیگر هزینه درمان حتی در بیماریهای همهگیری با نرخ ضعیفتر هم برای دولت به صرفه نیست.
در این روزها که سیاستهای اقتصادی دولتهای بزرگ مردم را سرخورده و ناامید کرده است راهحلی جز ملیشدن صنایع دارویی نیست. حالا بحران صنایع دارویی خصوصی به اندازه بحران زیستمحیطی دارد تبدیل به بحرانی حیاتی میشود. این شرکتها باید به جای خدمتکردن به یکدرصد جامعه به کلی در خدمت عموم قرار بگیرند و از همه ابزارهایشان در زمینه پیشگیری چنین مخاطراتی استفاده کنند.
اعتیاد به سودهای بزرگ به این معنی است که تبدیل بیشتر محصولات دارویی به تملک عمومی کار ساده و سریعی نیست. آنطور که «جرالد پوزنر» نویسنده کتاب «دارو: طمع، دروغ و مسمومکردن آمریکا» میگوید: «شرکتهای داروسازی کووید-١٩ را بهعنوان فرصتی تکرارنشدنی میبینند؛ همه آنها در رقابتی بزرگ هستند. از نگاه آنها بحران کنونی مثل یک فروش گیشهای رکورد شکن است.»
داروها و واکسن کووید-١٩ مثل محصولی که هزینه ساخت چندانی نخواهد داشت ولی به دلیل نیاز شدید جامعه و تبلیغاتی جهانی که برای آنها مجانی تمام شده است، بهترین تجربه فروش عمرشان خواهد بود. به گفته پوزنر: «هر چه همهگیری بدتر شود، سود نهایی آنها بیشتر خواهد شد.» از سوی دیگر حالا ابرداروسازها بیش از همیشه از بودجههای دولتی برخوردار هستند. اینگونه است که بیشترین سودآوری از بزرگترین همهگیری قرن نصیب غولهای داروسازی میشود.
دیدگاه تان را بنویسید