همچنین این تحلیلها نیز مطرح شده است:
- خیلی از کسبوکارها بهدلیل تحریم و مشکل تامین مواد اولیه با افت تولید مواجه خواهند بود؛ اما بورس بیاعتنا به این واقعیتهای بیرونی همچنان میتازد.
- در شرایطی که تولیدکننده در بهترین حالت ۲۰ درصد سود سالانه کسب میکند، چند برابر شدن شاخص بورس قطعا توجیه ندارد و تنها انگیزه تولید را از بین میبرد.
برخی از این تحلیلها از سوی کارشناسان و تحصیلکردههای رشته اقتصاد ارائه میشود و بالطبع در ذهن عموم مردم نیز سوالاتی را ایجاد میکند. برای روشن شدن عیار این تحلیلها بد نیست از یک مثال ساده شروع کنیم: فرض کنید عید امسال دو برادر هرکدام یک پراید به قیمت ۶۰ میلیون تومان میخرند و شروع به مسافرکشی میکنند. هرکدام (بعد از کسر هزینهها) ماهی ۲ میلیون تومان کسب درآمد میکنند. یکی از دو برادر به همان شیوه سنتی پراید را به نام خودش میزند و مسافرکشی میکند؛ اما دومی که با بورس آشناست، از همان ابتدا شرکتی تاسیس میکند، پرایدش را به تملک شرکت درمیآورد و شرکت را وارد بورس میکند. بعد از چهارماه، هر دو نفر ۸ میلیون تومان درآمد ساختهاند. در این فاصله قیمت پراید هم به ۱۰۰ میلیون تومان رسیده است. اگر به برادر اول نگاه کنیم، ظاهرا طی چهار ماه فقط ۱۳درصد بازده کسب کرده (۸ تقسیم بر ۶۰)، اما اگر به برادر دومی نگاه کنیم، ارزش سهامش از ۶۰ میلیون به ۱۰۸ میلیون تومان رسیده؛ یعنی ۸۰درصد بازدهی! برادر اول نمادی از «بخش واقعی اقتصاد» است که ظاهرا در این مدت، اتفاق ویژهای برای وی نیفتاده و رشد قابل ملاحظهای را تجربه نکرده، اما برادر دوم که تمثیلی از بورس است، در یک بازه چهارماهه ۸۰درصد بازدهی داشته است.
هدف از این مثال روشن کردن خطای مشترک و بدیهی همه تحلیلهای فوق است و آن اینکه، در شرایط فعلی اقتصاد کشور آنچه باید مورد توجه و معیار قضاوت قرار گیرد، متغیرهای اسمی است نه متغیرهای حقیقی. معیار قرار دادن متغیرهای حقیقی (مثل رشد اقتصادی) برای توضیح بازدهی متغیرهای اسمی (مثل بازده بورس) شاید در اقتصادهای باثبات و با تورم پایین معقول باشد؛ اما در شرایط فعلی اقتصاد ایران قیاس معالفارق است. به عبارت دیگر، اگر در اقتصاد آمریکا شاخص بورس بهطور ناگهانی رشد قابلتوجهی داشته باشد، همه انتظار دارند که در بخش واقعی اقتصاد (یا در انتظارات آتی مربوط به آن) اتفاق فوقالعادهای افتاده باشد که توجیهکننده بازدهی بورس باشد. اما در شرایط فعلی اقتصاد ایران گره زدن بازده بورس بهعنوان یک متغیر اسمی به تغییرات متغیرهای حقیقی مثل رشد اقتصادی یا تغییر مقداری در تولید شرکتها خطایی فاحش است. آنچه پیشران اصلی رشد بورس بوده و هست، تغییر در انتظارات مردم در مورد متغیرهای اسمی اقتصاد همچون نرخ ارز و قیمت کالاها و داراییهاست که به عقیده نگارنده، بهدلیل تجربه حداقل دو شوک ارزی و رنج حاصل از ذوب شدن ثروت شخصی افراد در طی یک دهه گذشته، این بار بسیار سریعتر از دفعات قبل رخ داده است. اینکه آیا انتظارات شکلگرفته کنونی در اذهان مردم منطبق بر واقعیت است و به درستی آینده را پیشبینی میکند یا نه، باید منتظر ماند و دید؛ اما آنچه همه میدانیم این است که یک کارکرد مهم بازار، تجمیع و پالایش اطلاعات و تحلیلهای میلیونها نفری است که حاضر شدهاند سرمایه شخصیشان را پای تحلیلشان خرج کنند.
نکته دیگر اینکه، اگر برادر اولی بعد از چرتکه انداختن و مقایسه بازده خودش با بازده برادر، تصمیم بگیرد مسافرکشی را تعطیل کند و به جای آن، سهمی در شرکت برادرش در بورس بخرد، اگرچه یک اتفاق تلخ اقتصادی است، اما نمیتوان انگشت اتهام را به سمت بورس نشانه رفت. بورس صرفا منعکسکننده سیاستهایی است که منجر به رشد ۶۰ درصدی قیمت پراید در چهار ماه شده و موجب شده بازده حاصل از تغییر در متغیرهای اسمی (رشد قیمت پراید) به مراتب بالاتر از بازده حاصل از متغیرهای واقعی (فعالیت مسافرکشی) باشد. ارجحیت دلالی- که در واقع ارتزاق از تغییر متغیرهای اسمی اقتصاد است- بر تولید که انتفاع از بازده بخش واقعی اقتصاد است، مشکلی است که دهههاست گریبانگیر اقتصاد ماست. اگر ما این تصویر نخراشیده و عریان از اقتصاد ایران را که در آینه بورس نقش بسته است، نمیپسندیم باید بیندیشیم که:
آیینه چون نقش تو بنمود راست، خود شکن آیینه شکستن خطاست
* علی ابراهیمنژاد، عضو هیات علمی دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف است.
دیدگاه تان را بنویسید