وحشتهای روزمره جهان مدرن زیر نظم و آرامش ظاهری آن پنهان است و در واقع حلشدن در روزمرگی، وحشتهای نظم مسلط را پوشانده است. وحشتهای مدرن روزمره، در جنگ و قحطی و گرسنگی و بینظمی رخ نمیدهند، بلکه دقیقا زاییده نظمی هستند که همواره وجود دارد و به عبارتی همهچیز را کنترل میکند. اینکه همهچیز تحت کنترل است، اگرچه در ظاهر آرامش بههمراه دارد اما وجه دیگرش وحشتی است که در آن نهفته است. وحشت تحتکنترلبودن، وحشتی است که میتواند آنقدر درونی باشد که حتی حس هم نشود. جنگ، تبعید و گرسنگی، وحشتهای آشکار این جهاناند اما وحشتِ پنهان، وحشت نظمی است که همیشه و همهجا وجود دارد و همهچیز را کنترل میکند.
کلم مارتینی در دو نمایشنامه «مکالمههایم با سگ وحشی همسایه» و «بالا روی بام» روایتی از وحشتهای نهفته در روزمرگی مدرن به دست داده است. روایت او نشان میدهد که جزئیات پیشپاافتاده نظم عادی زندگی میتوانند به کابوسهای خواب و بیداری بدل شوند.
این دو نمایشنامه، روایتی است از روی دیگر خشونتی که مختص جهان مدرن است. خشونت نهفته در روایتهای مارتینی در این دو اثر، از جنس خشونتهای کشتار و شکنجه آشکار نیست، بلکه زاییده شرایطی است که در آن همهچیز سر جای خودش قرار دارد و چیزی خارج از کنترل وجود ندارد. در هر دو نمایشنامه مارتینی، برشی از زندگی روزمره چند همسایه را میبینیم که بر سر چیزهای کوچک روزمره مشغول جنگ و جدالاند و البته جنگ و جدال میان آنها کنترلشده و تابع نظم زندگیهای مدرن است.
در «مکالمههایم با سگ وحشی همسایه»، با شخصیتهایی روبهرو هستیم که میتوان آنها را شخصیتهایی نمونهنما در نظر گرفت. رابرت استاد فلسفه است که همراه با دخترش زندگی میکند و در همسایگی آنها مردی با نام تایلر حضور دارد که تنها زندگی میکند. رابرت نوعی نگاه «تحلیلگر بیمارگونه» دارد و دختر نوجوانش هم دچار نوعی بلوغ زودرس است. تایلر خود و خانهاش را با انواع و اقسام تجهیزات امنیتی مدرن محصور کرده و برای محکمکاری سگی از نژاد وحشی را هم در محوطه خانهاش قرار داده است. خانه او اگرچه به شدیدترین وجهی تحت کنترل است، اما او مدام دچار وحشت بیامنی است. او میترسد یک جای کارش بلنگد و کسی یا چیزی بتواند از موانع امنیتی خانهاش عبور کند و به او برسد. تایلر از حرکت پرندهها هم میترسد.
آنچه رابطه دو همسایه را بحرانی کرده، سگ پیتبول تایلر است؛ سگی که اگرچه با زنجیر بسته شده اما رابرت از بودنش احساس ترس میکند. پیتبول اگرچه برای تایلر حس امنیتی کاذب بههمراه دارد اما مایه وحشت رابرت است. در روایت مارتینی، خود پیتبول هم دارای شخصیت است. او هم از اینکه با زنجیر بسته شده و مدام دچار حملههای وحشتناک عصبی میشود، تحت فشار است. در ماجرای نمایش، رابرت برای اینکه بتواند تایلر را راضی کند تا به خواستههای او تن دهد، سراغ سگش میرود و با او وارد مذاکره میشود. به این ترتیب بخشی از روایت نمایش از منظر سگ شکل میگیرد. او میخواهد از وضعیتی که به آن دچار است، خلاص شود و به رابرت میگوید یا آزادش کند یا با گوشت سمی او را بکشد. سگ به رابرت میگوید: «تو از این اوضاع راضی هستی؟ دوست داری همینجوری بمونه؟ یه کاری بکن. یه کاری بکن! یا آزادم کن... یا من رو بکش. اگه آزادم کنی، بهت قول شرف میدم که برم. شاید هم خطرناک باشه –گمونم کلمه پیتبول هم همچین خالی از خطر نیست- ولی کاری نکردن... کاری نکردن هم خطرناکه، یهجورِ دیگه خطرناکه».
در نمایشنامه دیگر مارتینی، «بالا روی بام»، با زوجی روبهروییم که اگرچه جدا از هم زندگی میکنند اما هنوز بهطور رسمی از هم جدا نشدهاند. آنها درگیر رابطهای پیچیدهاند که امکان بازگشت به زندگی سابقشان را از بین برده است.
بحرانهای این دو نمایشنامه و جنگ و دعوای آدمهایی که در همسایگی هم زندگی میکنند، تصویری کوچک اما واقعی از جهان بزرگتری است که اگرچه با قوانین و نظم مدرن کنترل میشود اما در درونش پر است از خشونت، ترس و اضطراب. یک سوی این جهان جنگها و خشونتهای آشکاری است که دقیقا زاییده توحش سرمایهداری است و روی دیگرش خشونت و سرکوب پنهانی است که با قواعد جهان مدرن زاییده شدهاند. قواعدی که در ظاهر وضعیتی امن را خلق کرده اما در دورنش بیشترین حس ناامنی را به آدمهایی که درگیر نظم روزمرهاند تحمیل کرده است.
هر دو نمایشنامه مارتینی در ژانر کمدی سیاه قرار میگیرند. در بخشی از مقدمه مارگارت بارد و بارتلی بارد که بسیاری از نمایشنامههای مارتینی را به روی صحنه بردهاند، درباره روایتهای مارتینی در این نمایشنامهها میخوانیم: «جنگ و جدال پرهیجان همسایهها... بدل به نمونهای کوچ از جنگ و جدالهای بزرگتر در جهان میشود و پرسشهای مهمی درباره ماهیت خشونت و نژادپرستی و حقوق بشر به میان میآورد، با شخصیتهایی که باید انتخاب کنند آیا میخواهند مسئولیت زندگی کنونی خود را بپذیرند یا صرفا مخلوقاتی باشند که رویدادهای گذشته به آنها شکل داده است. مارتینی با شم زبانی قوی خود به این همسایهها زندگی میبخشد. دیالوگهای مارتینی بامزه و باظرافت و پر از هیجاناند و در دهان شخصیتهای جذابش خوب مینشیند. هم عناصر عینیای که او در نمایشنامههایش به خدمت میگیرد هم گفتارهای شخصیتهایش نمادها و نشانههایی از درونمایههای متنهایش هستند. نمادها قدرت زیادی دارند که اغلب درست فهمیده نمیشود. نمایشنامههای مارتینی نیشونوشهای اینگونه بدفهمیها را به جان میخرند».
مکالمههایم با سگ وحشی همسایه بالا روی بام
کلم مارتینی
ترجمه پژمان طهرانیان
نشر بیدگل
دیدگاه تان را بنویسید