در نگاه اول به نظر میرسد که اعتراضهای اخیر علیه نژادپرستی در ایالاتمتحده و تشدید دوقطبی در جامعه آمریکا در دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ، میتواند به سود دموکراتها باشد. اوضاع اقتصادی آمریکا درپی شیوع ویروس کرونا مساعد نیست و ناامیدی و خشم جامعه درپی قتل جورج فلوید، بهانههای مناسبی در اختیار دموکراتها قرار داده تا با استفاده از آنها، ترامپ را به باد انتقاد بگیرند؛ اما با نگاهی دقیقتر و نزدیکتر به جامعه آمریکا و مواضع ترامپ در قبال تحولات اخیر میتوان دریافت که این رویدادها آنگونه که مخالفان ترامپ ادعا میکنند، به ضرر رئیسجمهوری ایالاتمتحده نیست. وجود دوقطبی در جامعه آمریکا و نگاه نژادپرستانه، امری پذیرفتهشده در میان اکثر مردم این کشور است و موضعگیری ترامپ علیه معترضان و آسیبزنندگان به اماکن و بناهای هنری و تاریخی میتواند توجه افکار عمومی به سوءمدیریت او در بحران کرونا را کمرنگ کند. تاریخ ایالاتمتحده نشان داده در زمان وقوع بحران، افکار عمومی معمولا از رئیسجمهوری مستقر حمایت میکنند. در آنسو، بایدن و دموکراتها بدون برنامه و استراتژی مشخص، تمام تمرکز خود را متوجه حمله به ترامپ کردهاند تا از این طریق، ناکامی او در انتخابات را رقم بزنند. برای بررسی دقیقتر تحولات اجتماعی و سیاسی در داخل ایالاتمتحده و موقعیت دونالد ترامپ و جو بایدن در میانه این تحولات، گفتوگویی کردهایم با «امیرعلی ابوالفتح»، کارشناس مسائل آمریکا که در ادامه میخوانید.
وضعیت امروز دونالد ترامپ در آستانه انتخابات 2020 تا حدی به سال 2016 شباهت دارد؛ چهار سال قبل کمپینی گسترده علیه ترامپ شکل گرفته بود و رسانهها و نخبگان سیاسی در ایالاتمتحده از پیروزی هیلاری کلینتون حمایت میکردند. آن کمپینها و حمایتها با وجود برتری کلینتون در نظرسنجیها و با اینکه او توانست رأی مردمی بیشتری کسب کند، نتیجه نداد و در کمال شگفتی ترامپ پیروز انتخابات شد. امسال اما کارنامه و عملکرد ترامپ بهخصوص در ماههای اخیر، باعث شکلگیری چنین کمپین گستردهای علیه او شده است. از نظر شما تفاوت موقعیت امروز ترامپ با چهار سال گذشته در چیست و آیا ترامپ با توجه به شرایط داخلی ایالاتمتحده، شانس پیروزی مجدد در انتخابات را دارد؟
در مقام مقایسه، انتخابات 2016 با انتخابات سال 2020 چند تفاوت عمده برای ترامپ و آمریکا دارد؛ اولا در سال 2016 دونالد ترامپ بهعنوان یک فرد خارج از سیستم و خارج از تشکیلات یا بهعنوان اپوزیسیون وارد انتخابات شد. او کسی بود که پیش از حضورش در انتخابات 2016، شخصیتی سیاسی و دولتمرد شناخته نمیشد. شعارها و موضعگیریهای ترامپ نیز ساختار سیاسی حاکم بر ایالات متحده را زیر سؤال میبرد. مبارزه با فساد سیاستمداران حاکم و مبارزه با تشکیلات حاکم بر واشنگتن، حرف شهروندان حاشیهای و سرخورده بود که برای نخستینبار ازسوی ترامپ مطرح شد.
ترامپ برای جنگ با نخبگان حاکم وارد رقابتها شد و بههرحال توانست بهدلیل کاراکتر شخصیتی و شعارهایی که داد، بهسرعت مورد توجه قرار گیرد و سمبل موضع موجود، یعنی خانم هیلاری کلینتون را شکست دهد. در سال 2016 کلینتون نامزد مورد حمایت رئیسجمهور مستقر بود و قبل از اینکه در انتخابات 2016 شرکت کند، هشت سال بانوی اول آمریکا بود، سالها سناتور بود و چهار سال هم وزیر خارجه و بنابراین سمبل نظم موجود محسوب میشد؛ اما اکنون در سال 2020 وضعیت دگرگون شده و آقای ترامپ بهعنوان رئیسجمهور در انتخابات شرکت میکند و نمیتواند از منظر اپوزیسیون و فردی خارج از سیستم وارد گود شود و شعار دهد. البته هنوز هم توییتهای او بهگونهای است که انگار همچنان در جایگاه رهبر اپوزیسیون قرار دارد. بههرحال ترامپ هرقدر هم اینگونه موضعگیری کند، باز هم بار سنگین مسئولیت متوجه خودش است. این تفاوتی آشکار است و آقای ترامپ نمیتواند این بار خودش را فردی خارج از سیستم معرفی کند.
نکته بعدی این است که سال 2016، آمریکا بحران بزرگ مالی و اقتصادی را در هشت سال قبل از آن پشتسر گذاشته بود و بههرحال وضعیت رو به تثبیت قرار داشت. بنابراین ترامپ با شعار بهبود وضعیت اقتصادی به میدان آمد و این شعار هم مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت؛ اما اینبار ترامپ در بحبوحه چند بحران عمیق قرار دارد که کارنامهاش را تحت تأثیر قرار داده است؛ بحران سلامت ناشی از شیوع ویروس کرونا و عملکرد ضعیف دولت در این مورد، بیکاری 40 تا 50 میلیون نفر که آنهم از تبعات شیوع ویروس کروناست و بههرحال همه انتقادها را متوجه دولت مستقر میکند و همچنین بحث بحران هویتی و نژادی که اخیرا پررنگتر شده است. اینها باعث تضعیف وضعیت ترامپ خواهد شد؛ اما به نظر نمیرسد هرکدام از این چالشها به اندازهای اثرگذار باشد که بتوانیم با اطمینانخاطر از شکست ترامپ صحبت کنیم. هنوز هم ترامپ برگهای برندهای در دست دارد و در شرایط فعلی هم میتوان گفت با وجود کاهش موقعیتش در نظرسنجیها درمقایسهبا شش، هفت ماه گذشته، از شانس پیروزی برخوردار است.
در کنار مواردی که اشاره کردید، چالش اخیر بر سر قتل جورج فلوید و اعتراضهای گسترده بعد از آن علیه نژادپرستی نیز نوعی دوقطبی را میان نامزدهای انتخابات در جامعه و بهخصوص در سطح رسانهها شکل داده است؛ بهطوریکه اینگونه تبلیغ میشود که بایدن و دموکراتها، حامی برابری نژاد هستند و ترامپ حامی برتری نژاد سفید. این دوقطبی را چقدر منطبق بر واقعیت میدانید؟
نمیتوانیم بهطور قاطعانه نتیجهگیری کنیم که تمام دموکراتها حامی برابری نژادی هستند و جمهوریخواهان خواهان برتری نژاد سفید.
منظور بیشتر دوقطبی میان بایدن و ترامپ است. غالب رسانهها بایدن را فردی حامی برابری و ترامپ را حامی نژاد سفید تبلیغ و معرفی میکنند.
در مورد بایدن کاملا مشخص است که او طرفدار برابری نژادی است. بایدن هشت سال معاون اولین رئیسجمهور رنگینپوست تاریخ آمریکا بود. حامیان بایدن و اوباما غالبا از ایالتهایی هستند که بهاصطلاح لیبرال محسوب میشوند و در حوزههای نژادی و فرهنگی بسیار تساهل و تسامح دارند. اما آنسوی ماجرا نمیتوان با قاطعیت نتیجه گرفت که ترامپ طرفدار برتری نژاد سفیدپوست است. در مورد او فقط اتهامها و ادعاهایی مطرح شده اما نقدهایی که به مواضع ترامپ صورت میگیرد، مانند نقدهایی که علیه سیاستمداران راست افراطی و نژادپرست مطرح میشود، نیست. نکته مهم این است که ترامپ هنوز نتوانسته مرزی میان تأکید بر برابری نژادی و بحث امنیت ایجاد کند. در قضیه جورج فلوید، ترامپ از منظر مقابله با آشوب و تخریب و درگیریهای خیابانی از گروههایی که شائبه نژادپرستی درباره آنها وجود دارد، حمایت کرد اما معتقدم که نمیتوان ترامپ را فردی نژادپرست دانست. در گذشته مواردی وجود داشته که او در کسبوکار و ساختمانسازی خود حق و حقوق کارگران سیاهپوست را پایمال کرده و از این قبیل. اما این تنها به ترامپ ختم نمیشود. هر تاجری در آن موقعیت چنین کارهایی میکند. دغدغه ترامپ بیش از اینکه بحث نژادی باشد، بحث امنیت است. ترامپ تأکید میکند که با این ناآرامیها از جمله تخریب مجسمههای تاریخی حتی اگر مربوط به شخصیتهای نژادپرست باشد و یا آتشزدن پرچم ملی بهعنوان سمبل یک کشور و ملت، باید مقابله کرد. مخالفان هم این موضعگیری را به پای نژادپرستی ترامپ و علاقه او به سرکوب نژادی گذاشتهاند.
بااینحال این وضعیت به ضرر ترامپ پیش رفته است. دموکراتها قصد دارند تا در رقابتهای انتخاباتی از موضوع نژادپرستی علیه ترامپ استفاده کنند. با وجود آنکه حامیان ترامپ از موضعگیریهای او در بحران ایجادشده درپی قتل جورج فلوید حمایت کردهاند آیا دموکراتها موفق خواهند شد از این حربه برای ضربهزدن به ترامپ و ریزش آرای او به سود خود استفاده کنند؟
درباره سیاهپوستها و در کل، رنگینپوستها، حتی قبل از بحران اخیر تقریبا مشخص بود که این گروه از رأیدهندگان به حزب دموکرات رأی میدهند. درحالحاضر هم فردی نامزد حزب دموکرات است که معاون باراک اوباما بوده، رئیسجمهوری برای اکثریت رنگینپوستها و سیاهپوستها یک قهرمان محسوب میشود. اما از طرف دیگر رویکردی که ترامپ در جریان ناآرامیهای اخیر اتخاذ کرد، بهویژه تمرکز بر بحث مقابله با تخریب و آشوب و تلاش برای حفظ منابع بخش خصوصی که از این اتفاقات متأثر شده بود، امکان داشت تحولات داخلی آمریکا را وارد فاز درگیری مسلحانه و جنگ داخلی کند. اتفاقا میتواند باعث تقویت موقعیتش شود، اولا باید واقعیت جامعه آمریکا را درنظر بگیریم که در آن رویکرد نژادپرستانه چندان هم قبیح و ناپسند نیست و بخش عمدهای از جامعه آن را پذیرفتهاند. بنابراین وقتی در زمان بروز ناامنی، رئیسجمهوری خودش را مدافع امنیت ملی معرفی و شعار نظم و امنیت بدهد، میتواند در بین گروههایی که تعصبات حزبی ندارند و حتی در میان بخشی از دموکراتها، تعدادی را به سوی خود جذب کند. انسانها در شرایط بحران و زمان وقوع ناامنی، بین ارزشهای انسانی و امنیت، معمولا طرف امنیت را میگیرند.
با توجه به اینکه تکلیف اکثریت سیاهپوستان روشن بود و از قبل هم تصمیم نداشتند به نامزد حزب جمهوریخواه رأی بدهند پس بهدرستی میتوان نتیجه گرفت که در پی اعتراضهای اخیر در پایگاه رأی بایدن تغییر چندانی ایجاد نمیشود. ولی در طرف مقابل، رأیدهندگان مردد و رأیدهندگان غیرمتعصب ممکن است نگاه مثبتتری نسبت به ترامپ داشته باشند. به هر حال قابل درک است که بسیاری از مردم آمریکا موافق آتشزدن پرچم کشور خود یا تخریب یک اثر هنری مربوط به تاریخ آمریکا نیستند. از این جهت تصور میکنم که موضوع فلوید چندان باعث تغییر ترکیب انتخاباتی در آمریکا نشود.
با وجود نکات منفی قابل توجه ترامپ و چالشهایی که در دوران ریاستجمهوری خود برای ایالاتمتحده ایجاد کرده، اما رقیب او هم در ماههای اخیر بارها مورد نقد رسانهها قرار گرفته است. بسیاری از تحلیلگران حوزه امنیت ملی و سیاست خارجی آمریکا اعتقاد دارند که بایدن نه تنها فاقد برنامه و استراتژی مشخص است بلکه میتوان با مراجعه به سابقه موضعگیریهای او درباره مسائل مهم امنیت ملی به این برداشت رسید که بایدن درباره مهمترین موضوعات این حوزه معمولا طرف تصمیم اشتباه را گرفته و اگر جایگاه رئیسجمهور را داشت، آن تصمیم اشتباه را عملی میکرد.
منظورتان جنگ عراق است؟
بایدن مخالف جنگ اول خلیجفارس و حمله به عراق درپی تهاجم صدام به کویت بود، درصورتیکه آن عملیات یکی از کوتاهترین و موفقترین عملیاتهای نظامی آمریکا محسوب میشود. سپس بایدن خلاف موضعگیری خود درباره جنگ اول عراق، از حمله نظامی دولت جورج بوش به عراق در سال 2003 حمایت کرد. جنگی فرسایشی و بدون برنامهریزی که تلفات و هزینههای بسیاری برای آمریکا داشت و در نهایت ایالاتمتحده تصمیم به خروج اکثر نظامیان خود از عراق گرفت. بایدن درباره عملیات شکار اسامه بنلادن هم نظر مثبتی نداشت اما این عملیات یکی از معدود دستاوردهای دولت اوباما محسوب میشود.
دیدگاه مشخصی درباره بایدن وجود دارد. شخصیت بایدن به شخصیت نخبهها و روشنفکران سیاسی غرب نزدیکتر است. اما او قرار است با یک نامزد غیرعادی و تهاجمی در انتخابات روبهرو شود. دونالد ترامپ فردی است بسیار تهاجمی و پرخاشگر که هیچ نگرانی از پیامد دروغهایی که میگوید، ندارد. برای مقابله با ترامپ باید فردی به میدان میآمد که توانایی ایستادگی در برابر حملات او را داشته باشد. بایدن هم سنش بالاست و هم شیوع ویروس کرونا و محدودیتها و فاصلهگذاریهای اجتماعی که منجر به تعطیلی کمپینهای انتخاباتی شده، ظاهرا به ضرر او پیش میرود. بعید به نظر میرسد که بایدن بتواند در مناظرهها از پس ترامپ برآید. ترامپ با این استراتژی در سال 2016 بهخوبی توانست حملات خود را به هیلاری کلینتون انجام دهد و او را در جایگاه متهمی قرار داد که باید از خودش دفاع کند.
نکته بعدی این است که دموکراتها در ماههای گذشته عمده برنامه خود را بر حمله به ترامپ متمرکز کردهاند، نه ارائه برنامه مشخص از سوی بایدن. مشخص نیست که حزب دموکرات برای بحران کرونا، بحران بیکاری، بحرانهای متعدد در مباحث نژادی، فرهنگی و درباره بیمه درمانی چه برنامههایی دارند. تعطیلی فعالیتهای انتخاباتی هم به ضرر دموکراتها که در حال حاضر حزب اپوزیسیون محسوب میشوند، تمام شد و اگر هم برنامهای وجود داشته باشد امکان ارائه و بحث درباره آن در میتینگها وجود ندارد.
اما ترامپ این موقعیت و تریبون را دارد که بهعنوان رئیسجمهور مستقر هر روز موضعگیری کند و در کنار آن نگاهی هم به انتخابات داشته باشد و رسانهها هم به او توجه میکنند. شاید هم به این دلیل باشد که دموکراتها وقتی میبینند امکان ارائه برنامه و برگزاری کمپین ندارند، برنامه خود را بر حمله به ترامپ و تخریب او متمرکز کنند؛ اما بعید است که این روش اثربخش باشد. شاید اگر برنی سندرز حضور داشت، شرایط فرق میکرد. سندرز طرح و برنامه داشت؛ اما تیم بایدن بیشتر روی تخریب رقیب سرمایهگذاری کرده است.
پس تصور شما این است که بایدن فقط میتواند قشر نخبگان آمریکایی را با خود همراه کند و با توجه به شرایط و محدودیتهای موجود، افکار عمومی علاقهای به استراتژی بایدن که تخریب ترامپ است، نشان نخواهند داد. دراینمیان قطعا رأیدهندگانی هستند که برای جلوگیری از پیروزی ترامپ به بایدن رأی میدهند.
نظرسنجیها که به سود بایدن است. ظاهرا او با اختلاف 10، 12درصدی از ترامپ جلوتر است؛ اما چندان نمیتوان به نظرسنجیها متکی بود. باید در انتظار برگزاری مناظرهها بمانیم. در همان مناظره اول مشخص خواهد شد که بایدن تحمل فشارها و حملات ترامپ را دارد یا در موضع ضعف قرار خواهد گرفت.
به نظر میرسد ترامپ در این مناظرهها با وجود رسواییهای فراوان در این سه سال، برگههایی برای روکردن داشته باشد. در ماجرای اوکراینگیت تمام رسانهها بر اعمال فشار ترامپ و اطرافیانش بر رئیسجمهور اوکراین برای افشاگری علیه جو بایدن و پسرش متمرکز بودند و کمتر رسانهای به این موضوع پرداخت که در کنار تمام این جنجالها، واقعا بایدن و خانوادهاش در اوکراین چه کردهاند.
بله، از این دست موضوعات زیاد هست؛ اما موضوعاتی مثل اوکراین یا کتابهایی که علیه ترامپ منتشر میشوند، چندان برای مردم عادی اهمیت ندارد.
طبیعتا مخاطب اصلی این کتابها، سیاستمداران و نخبگان هستند.
بله، شهروند عادی آمریکا اهمیتی نمیدهد که ترامپ یا بایدن در اوکراین یا هر جای دیگر چه کردهاند. برای شهروند آمریکایی اقتصاد، مالیات، بیمه و سفر مهم است. بهویژه در این دوران شیوع کرونا که اقتصادها تقریبا فلج شده، مخاطب عام به شعارها و برنامههای رفاهی و اقتصادی توجه میکند.
با همین تغییرات و مطالباتی که اشاره کردید، بسیار دشوار به نظر میرسد که بایدن در صورت پیروزی باز هم بخواهد مانند دوران قبل از ترامپ رویکرد حضور پررنگ واشنگتن در تحولات بینالمللی را در پیش بگیرد. درهرحال ترامپ نماینده جریانی است که خواسته اصلی آنها توجه بیشتر به داخل آمریکا و نوعی انزواگرایی و مداخله کمتر در تحولات جهانی است.
معتقد نیستم که ترامپ یا جریان سیاسی که باعث پیروزی او در انتخابات شدند، انزواگرا باشند. این گروه خواهان سیاست خارجی فعال، اما با اولویتهای متفاوت هستند.
جهانگرایان ازجمله بایدن معتقدند که سیاست خارجی فعال با ترویج صلح، امنیت و رفاه تأمین میشود؛ اما جریان ملیگرا نگاه مثبت به مقولههایی مانند صلح جهانی، ائتلافسازی یا منافع جمعی ندارد؛ بلکه اولویت آنها فقط ایالات متحده است. آنها میخواهند از طریق سیاست خارجی فعال، در درجه اول، منافع آمریکا را تأمین کنند. ترامپ بهعنوان نماینده این طرز فکر میگوید اگر منافع آمریکا اقتضا کرد، ما در سوریه میمانیم؛ در غیراینصورت لزومی برای ماندن نیست. دراینمیان واکنش احتمالی سوریه، روسیه، عربستان یا اسرائیل هم اهمیتی ندارد.
ظهور این تفکر هم به ترامپ محدود نمیشود و از سالها قبل شروع شده است. این مطالبه ابتدا در محافل آکادمیک شروع شده و بهتدریج به لایههای پایین اجتماعی سرایت کرد و تبدیل به یک مطالبه جمعی شد و در نهایت جمهوریخواهان و ترامپ با شمّ سیاسی خود با سوارشدن بر این موج در انتخابات پیروز شدند. پس این مطالبه محصول ترامپ نیست. دولتهای بعدی در آمریکا هم مجبور هستند براساس این خواسته عمل کنند؛ چراکه این نیاز داخلی آمریکا است. حالا ممکن است این خواسته با شیوهها و بیان متفاوتی اجرا شود. آمریکاییها به این نتیجه رسیدند که برای حفظ امپراتوری نیاز به اصلاحات اساسی در سیاست خارجی خود دارند. اگر بخواهند در جایگاه اول بمانند، باید این تغییرات و اصلاحات را انجام دهند؛ چراکه منابع این امپراتوری رو به کاهش است و باید بازبینی انجام شود. اگر آمریکا بخواهد با روشی که در قرن بیستم داشت، رفتار کند، به سرنوشت امپراتوری بریتانیا دچار میشود.
منبع: شرق - آرش فرحزاد
دیدگاه تان را بنویسید