دولت آمریکا اخیرا از برنامه جدید خود برای 25 هزار نظامی آمریکایی مستقر در آلمان رونمایی کرد که بیتردید مهمترین و جنجالیترین بخش آن، تصمیم به خروج 9هزارو 500 نفر از این نظامیان از آلمان است؛ تنبیهی علیه برلین به دلیل عدم صرف هزینههای دفاعی کافی. همان انتقاد و تهدیدی که دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا از ابتدای رویکارآمدن در قبال دیگر متحدان ایالات متحده در ناتو روی آن مانور میداد. در واقعیت اما این اقدام دولت ترامپ، بیش از آنکه هشداری به آلمان و اروپا باشد، ناشی از عدم درک وضعیت نظامیان آمریکایی در اروپاست و بر سه فرضیه غلط استوار است: اول، حضور نظامیان آمریکایی در آلمان تنها به سود کشور میزبان است؛ دوم، ایالات متحده و آلمان درک مشترکی از تهدیدها دارند و سوم، بحث درباره هزینههای دفاعی در نهایت به تعهد دودرصدی کشورهای عضو ناتو ختم میشود. بنابراین دولت بعدی در واشنگتن در صورت تمایل به حفظ قدرت ایالات متحده در اروپا باید در جهت جبران این خطاها بکوشد. چارچوب و اساس ایجاد پایگاه در خارج از خاک آمریکا که در سال 1943 و از سوی برنامهریزان ارتش ایالات متحده شکل گرفته، بر اصل حفظ هژمونی آمریکا در دو اقیانوس آرام و اطلس استوار است. امکان بمبارانهای استراتژیک بلندمدت و توسعه تسلیحات اتمی برنامهریزان نظامی آمریکا را متقاعد کرد که دشمنان آینده به خاک آمریکا حمله خواهند کرد تا مانع از ایجاد بسیج نظامی گسترده از سوی این کشور شوند.
پایگاههای نظامی در خارج از خاک آمریکا این امکان را به ایالات متحده میدهد تا حمله و واکنش خود را از هر کشوری اجرا کند و در زمان صلح هم توان محافظت از آن را داشته باشد. همانطور که «رابرت لووت» معاون وقت وزیر جنگ ایالات متحده در یادداشتی برای رهبران ارشد آمریکا نوشت «نمیتوانم بیش از اندازه بر اهمیت این مسئله اساسی تأکید کنم. این موضوع به اندازهای مهم و حیاتی است که بهسادگی میتوان آن را درک کرد». «هری ترومن»، رئیسجمهوری وقت ایالات متحده هم تا آنجا پیش رفت که از «ژوزف استالین» رهبر شوروی درباره حق ایجاد پایگاه در جزایر کوریل سؤال کرد و طبیعی بود که این سؤال با واکنش منفی شوروی روبهرو شود. «ملوین لفتر» مورخ آمریکایی میگوید: «برنامه دولت آمریکا برای ایجاد پایگاه در جزایر کوریل به دلیل دشمنی با اتحاد جماهیر شوروی نبود بلکه این اقدام دولت ترومن نشاندهنده اهداف گسترده امنیتی ایالات متحده بود که پس از پایان جنگ جهانی دوم طرحریزی شده بود و ایجاد پایگاه در خارج از خاک آمریکا یکی از مهمترین بخشهای آن بهشمار میآمد». این تفسیر گسترده از امنیت آمریکا امروز با دهها هزار سرباز آمریکایی مستقر در 80 کشور در سراسر جهان ادامه دارد. پایگاه هوایی رامشتاین در آلمان، مرکز لجستیک اصلی تمام عملیاتهای آمریکا در خاورمیانه، آفریقای شمالی و جنوب آسیا به شمار میآید. این پایگاه همچنین یک ایستگاه برای تمام ارتباطات با هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی است که مقر اصلی آنها در ایالت نواداست. اختیارات گسترده آمریکا در این پایگاه حتی صدای اعتراض سیاستمداران و نخبگان آلمانی را هم بلند کرده و آنها بارها به انتقاد از دولت آنگلا مرکل پرداختهاند. همچنین هردو مقر فرماندهی ایالات متحده در آفریقا و فرماندهی اروپا در اشتوتگارت آلمان است و شاید از همه مهمتر، مرکز پزشکی منطقهای «لند اشتال» باشد که در دوران جنگ افغانستان و عراق یکی از مهمترین مراکز برای درمان هزاران سرباز زخمی از جنگ ایالات متحده در عراق و افغانستان بود. با وجود اهمیت حضور در این پایگاه از منظر منافع ملی و ضرورت حیاتی حضور نیروهای آمریکایی در آلمان، مقامات دولت ترامپ بدون توجه به مزایای آشکار پایگاههای آمریکا در آلمان برای امنیت ملی آمریکا، همچنان در توجیه تصمیم خود پاسخ میدهند که «دفاع از آلمان و اروپا وظیفه ایالات متحده نیست و ما نباید هزینه آن را بپردازیم». از طرفی اما آلمانیها هم نگاه مثبتی به حضور گسترده آمریکا در کشورشان ندارند؛ چراکه با این عقیده چندان موافق نیستند که روسیه تهدیدی نظامی برای آلمان و اروپا محسوب میشود. اختلافنظر میان آلمان و آمریکا درباره روسیه به امروز و این سالها محدود نمیشود. در دوران جنگ سرد هم اختلافنظر زیادی بین رهبران آلمان غربی و آمریکا درباره شیوه مقابله با تهدید شوروی وجود داشت اما تفاوت در این بود که آن سالها این تصور مشترک میان دو کشور وجود داشت که شوروی، تهدید نظامی جدی است. اما شکلگیری ناتو اولین ابزار مهم آلمان غربی بود تا با استفاده از «بازدارندگی» آن مانع از حمله بالقوه شوروی شود. زیرا رهبران آلمان بهخوبی میدانستند که بروز جنگ در اروپا، آلمان غربی را به ویرانه تبدیل خواهد کرد. با فشار آلمان غربی بود که سیاست تنشزدایی با شوروی پیش گرفته شد و در نهایت به تعدیل رویکرد مسکو نسبت به غرب منجر شد. از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آلمان دوباره متحد باز هم به دنبال بهبود رابطه با روسیه بود و این امر نگرانیها در واشنگتن را برانگیخت. خلاف آمریکا، سیاستگذاران آلمانی در تمام طیفهای سیاسی این کشور به مدت 20 سال باور نداشتند که سیاست امنیتی اروپا میتواند بازتعریف شود. نخبگان آلمانی هرگز به این تصورات دور از ذهن که رئیسجمهوری روسیه میخواست سواحل بالتیک را تحت سیطره خود درآورد یا به لهستان حمله کند، اهمیت ندادند؛ اما تنش نظامی در روابط روسیه و اوکراین و تصرف کریمه از سوی مسکو که مقدمهای بود از تمایل روسیه به عملیکردن آن تمایلات دور از ذهن، با واکنش سختگیرانه آلمان روبهرو شد اما برلین به دلایل مختلف نمیخواهد روسیه را به دشمن خود تبدیل کند. آلمان سال گذشته بودجه دفاعی خود را به 5.6 میلیارد دلار افزایش داد که بیشترین میزان رشد پس از پایان جنگ جهانی دوم محسوب میشود. بااینحال رویکرد آلمان نسبت به روسیه تقریبا بدون تغییر میماند. آلمان در رابطه خود با روسیه از دیپلماسی حمایت میکند و تنش و درگیری هم در این رویکرد تغییر چندانی ایجاد نمیکند.نخبگان در برلین نمیخواهند از تعهدات آلمان در ناتو شانه خالی کنند اما رویکرد ترامپ باعث شده تا نگرانیهای موجود در رابطه با ایجاد یک تعارض تمامعیار محتملتر از هر زمان دیگر باشد. خروج ترامپ از توافقهای کنترل تسلیحاتی و معاهدات بینالمللی زنگ خطر را به صدا درآورده است. این روزها اتحاد با واشنگتن بیش از آنکه یک دارایی و سرمایه باشد، یک مسئولیت پردردسر است. بحث در مورد اندازه مناسب برای ارتش آمریکا و ضرورت بازنگری خلاقانه در استراتژیها، بحثی بیارزش نیست اما ایجاد توازن را نمیتوان با عقبنشینی کامل یکی دانست. اولویت پایگاههای آمریکا در اروپا حمایت از امنیت ملی ایالات متحده است و بدون وجود آنها اجرای طرحهای ارتش آمریکا دشوار و انجام برخی عملیاتها غیرممکن خواهد بود و ثبات در اروپا با چالش روبهرو میشود. تعهدات فعلی نیروهای آمریکایی در آلمان و سراسر اروپا تقریبا به اندازه حداقل مورد نیاز برای حفظ انسجام و اطمینان از برقراری ثبات در اروپاست و کاهش تعداد نظامیان در آلمان بهشدت مخرب خواهد بود و حرکت آنها بهسوی لهستان، اقدامی غیرمعمول و پرهزینه است. سیاستگذاران در واشنگتن بهدرستی در مورد میزان ناچیز سرمایهگذاری دفاعی در اروپا و عدم پایبندی اکثریت اعضای ناتو به تعهدات نظامیشان نگران هستند. حتی اگر حضور ایالات متحده در اروپا به سود منافع آمریکا باشد، واشنگتن خواستار شرکای بالقوه در منطقه است. اما در این میان واشنگتن باید تفاوتها در درک تهدیدها را مورد توجه قرار دهد و بحث پیرامون همبستگی و قابلیتهای اتحاد را بهدرستی تنظیم کند، نه لفاظی صرف درباره لزوم تخصیص دو درصد از هزینههای تولید ناخالص داخلی کشورهای عضو ناتو به هزینههای دفاعی. دولت بعدی آمریکا نیاز به تغییر این رویکرد دولت ترامپ دارد و باید بر قابلیتهایی تمرکز کند که بتواند یک استراتژی واقعی مرتبط با آلمان، ناتو و روسیه را پیش ببرد. با انجام این کار، بهجای اتکا به معیارهای دوران جنگ سرد، فضایی متناسب با دوران معاصر برای طرح مباحثات سازنده و بازتعریف ناتو برای دهه پیشرو ایجاد میشود.
منبع: شرق- مایکل جان ویلیامز-استاد روابط بینالملل دانشگاه نیویورک
دیدگاه تان را بنویسید