«روایتهایی که از اقدامات جاسوسهای مشهور نقل میشود، معمولاً هیجان یک داستان پیچیده پلیسی را دارد. مجموعهای از اقدامات متهورانه با چاشنی زیرکی و ذکاوت. با وجود این، فکر نمیکنم تا به حال هیچ جاسوسی به اندازه «کلاوس فوکس» توانسته برای علاقهمندان به ماجراهای جاسوسی، اعم از واقعی و داستانی، شگفتانگیز باشد. اعجوبهای با ظاهر مظلوم و خونسرد که در رقابت تسلیحاتی میان دو ابرقدرت شرق و غرب، نقش اصلی را ایفا کرد و در واقع جهان را به چالش رقابت هستهای کشاند.
«هانس بیته»، هموطن کلاوس که برنده جایزه نوبل فیزیک سال ۱۹۶۷ شد، «فوکس» را مردی میداند که مسیر تاریخ را عوض کرد و این ادعا به هیچ وجه گزافه نیست. کلاوس فوکس در مدت ۷۷ سال عمر خود، با فعالیتهای جاسوسیاش، دستکم چهار کشور را صاحب بمب اتمی کرد. خدا میداند که اگر روزی مدارک سری مربوط به وی منتشر شود، آن وقت چه اقدامات خطرناک دیگری به سیاهه فعالیتهای او افزوده خواهد شد اما فعلاً آن چه را دست به نقد وجود دارد، برایتان نقل میکنم تا با این جاسوس عجیب و غریب، اما کمتر شناخته شده، بیشتر آشنا شوید.
تلاش برای انکار ملیت
«کلاوس امیل یولیوس فوکس»، ۲۹ دسامبر سال ۱۹۱۱(۷ دی ۱۲۹۰) در شهر روسلزهایم به دنیا آمد؛ در خانوادهای عجیب و غریب که در آن سابقه خودکشی و اسکیزوفرنی وجود داشت؛ مادر و خواهر کلاوس، به همین دلیل خودکشی کرده بودند! با این حال، این سابقه ژنتیکی باعث نشد تا استعداد وی در زمینه فیزیک نظری مخفی بماند. پدرش که یک کشیش پروتستان بود، در دانشگاه لایپزیگ تدریس میکرد و کلاوس نیز در همین دانشگاه، به تحصیل در رشته فیزیک پرداخت. او بعدها و با روی کار آمدن حزب نازی، به انگلیس رفت و دکترای فیزیک خود را از دانشگاه بریستول گرفت. درست در همین زمان بود که با تشکیلات اسلحهسازی سری انگلیسیها، سر و سری پیدا کرد و توانست اعتماد آنها را جلب کند. اما این اعتماد دوامی نداشت. انگلیسیها او را به کانادا فرستادند و در یک کمپ تحت نظر قرار دادند. شاید اگر تلاش استادش پروفسور بورن، رئیس کارگروه سلاحهای سری در لندن نبود، کلاوس را هرگز به بریتانیا برنمیگرداندند اما او استعدادی داشت که دیگران از آن بیبهره بودند.
ورود به پروژههای سری آمریکا و انگلیس
کلاوس در سال ۱۹۴۰ به انگلیس برگشت و بالاخره در سال ۱۹۴۲ تابعیت انگلیسی گرفت اما بعدها معلوم شد که همچنان دوست داشته است آلمانی بماند! یک سال بعد، شهرت کلاوس فوکس به آمریکا رسید و مقامات این کشور که در کنار کانادا و انگلیس به دنبال ساخت بمب هیدروژنی بودند، کلاوس را به آمریکا دعوت کردند. او به ینگه دنیا رفت و در پروژه فوق سری «منهتن» مشغول به کار شد؛ پروژهای که در نهایت به آزمایش نخستین بمب اتمی انجامید. فوکس به دلیل نقشی که در موفقیت این پروژه داشت، به آزمایشگاه ملی لسآنجلس منتقل شد و در کنار «اوپنهایمر» که از او به عنوان پدر بمب اتمی یاد میکنند، تحقیق را ادامه داد. کلاوس یکی از معدود کسانی بود که تقریباً از تمام جزئیات آزمایشها باخبر بود. با این حال به نظر میرسید که حقوق پروژه تحقیقاتی، جوابگوی نیازهای مالی کلاوس نبود؛ چرا که او بعد از مدتی تردید، تصمیم گرفت برای شوروی که سخت به دنبال اسرار فعالیتهای اتمی آمریکا بود، نقش یک جاسوس بزرگ را بر عهده بگیرد؛ دست و دلبازی روسها باعث ترغیب کلاوس به این کار شد.
کلید خوردن پروژه جاسوسی بزرگ
بین سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۰، کلاوس فوکس به جاسوسی برای روسها مشغول بود. مقامات آمریکایی که از پیشرفت سریع شوروی در زمینه ساخت سلاحهای هستهای شگفتزده شده بودند، احتمال جاسوسی را بالا میدانستند، اما اصلا به ذهنشان نمیرسید که کلاوس، با آن ظاهر مظلومانه و قیافه آرام، به این کار دست زده باشد؛ به علاوه آمریکاییها کلاوس را زیر نظر داشتند اما حرکت مشکوکی از وی ندیده بودند. با این حال، در تمام این مدت، «الکساندر فِکْلیسوف» جاسوس خبره شوروی، با وی در ارتباط بود و نه تنها اسرار ساخت سلاح هستهای را از کلاوس گرفت، بلکه آمار دقیقی از حجم اورانیوم آمریکاییها به دست آورد که تعداد تقریبی بمب اتمی آنها را نشان میداد. آشنایی کلاوس با فکلیسوف، در سفر تحقیقاتی فوکس به انگلیس اتفاق افتاد. بالاخره آمریکاییها در سال ۱۹۵۱ به کلاوس مشکوک شدند. او بازداشت شد اما مدارک علیه وی کافی نبود. با این حال، دادگاه برای او مجازات غیر منتظره ۱۴ سال زندان را در نظر گرفت؛ به این امید که در این مدت مدرک جدیدی پیدا شود اما نشد! ایالات متحده در سال ۱۹۵۹، مجبور شد کلاوس را آزاد کند و او که تابعیت انگلیسی داشت، بلافاصله به بریتانیا رفت و از آنجا، مخفیانه به آلمان شرقی گریخت.
مغازهای که باز ماند!
همه فکر میکردند که ماجرای کلاوس فوکس و جاسوسی او با فرار وی به زادگاهش تمام شدهاست، اما او ولکن ماجرا نبود. مدت کوتاهی پس از ورود به آلمان، روسها دوباره به سراغش رفتند و این بار، کلاوس به آنها مشاوره فنی داد و همزمان برای رفتن به چین و شرکت در بلندپروازیهای هستهای مائو نیز، با سفارت این کشور وارد مذاکره شد. چندی بعد، آمریکاییها خبر ورود او به پکن را شنیدند. کلاوس در طراحی بمب اتمی چین نیز فعالیت کرد. شاید میخواست با این روش، از آمریکاییها انتقام بگیرد ولی احتمالاً پولی که بهدست میآورد، مهمتر از تمام این توهمات بود! او پس از پایان پروژه چینیها، به آلمانشرقی بازگشت و گفت که اصلاً، از اول هم دوست داشته است برای کشورش بمب بسازد! به این ترتیب، مقامات آلمان شرقی، با حمایت شوروی، کلاوس را به عنوان رئیس پروژه تحقیقات اتمی آلمانیها منصوب کردند و وی تا پایان عمر در این سمت ماند. کلاوس فوکس در سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷ خورشیدی) در آلمان درگذشت و در قبرستانی واقع در برلین به خاک سپرده شد.»
دیدگاه تان را بنویسید