شرق: مردی که فرزندش را بهخاطر فقر و معلولیت او به قتل رسانده است، پس از هفت روز جزئیات قتل را فاش کرد.به گزارش خبرنگار ما، ساعت 5 صبح چهارشنبه، 21 اسفند، مرد جوانی با مراجعه به کلانتری 153 شهرک ولیعصر، راز جنایتی هفتروزه را برملا کرد. مرد جوان وقتی مقابل افسر نگهبان کلانتری قرار گرفت، به قتل یک کودک خردسال اعتراف کرد و گفت: پسر سهسالهام را کشتهام.این مرد جوان که خود را در برابر اتهام قتل قرار داده بود، قبل از آنکه افسر نگهبان سؤالی در مورد جزئیات اظهاراتش بپرسد تا صحت موضوع را بررسی کند، محل جسد را که در صندوق عقب خودرواش بود به مأمور کلانتری نشان داد.لحظاتی بعد مرد جوان در صندوق عقب خودروی تیبای سفیدش را بالا زد و مأموران کلانتری با جسد کودک روبهرو شدند که بر اثر گذشت زمان دچار فساد نعشی شده بود.بهاینترتیب مأموران کلانتری که خود را در برابر یک پرونده قتل خانوادگی میدیدند، بلافاصله موضوع را به بازپرس کشیک قتل پایتخت اطلاع دادند و ساعتی بعد بازپرس شعبه دهم دادسرای امور جنایی تهران و تیم بررسی صحنه قتل در محل حاضر شدند. آثار کبودی روی گردن و بدن کودک خردسال به چشم میخورد و طبق اظهارات متخصصان پزشکی قانونی، پسر سهساله بر اثر خفگی ناشی از فشار به عناصر حیاتی گردن جان خود را از دست داده بود و این موضوع با اظهارات پدرش مطابقت داشت.
بنابراین مأموران پدر مقتول را دستگیر کردند و برای ادامه تحقیقات به سراغ خودروی تیبای سفیدرنگ رفتند که جسد ابوالفضل در آن کشف شده بود.با اعتراف به قتل مرد جوان، به دستور بازپرس دشتبان، او به اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت منتقل شد و در بازجوییها جزئیات این قتل را شرح داد.
گفتوگو با متهم
چرا پسرت را کشتی؟
ابوالفضل زمانی که به دنیا آمد، معلولیت جسمی و بیماری کلیوی و داخلی داشت. بعد از تولد او تا چندوقت وضعیت مالی خوبی نداشتیم، برای همین او را به بهزیستی فرستادم. اما بعد از دو سال ابوالفضل را به خانه آوردیم. اما او خیلی اذیت میکرد. نمیدانستم با اذیتهایش چه کنم و از طرفی هم وضعیت مالیام همچنان خوب نبود تا بتوانم هزینه داروهایش را تأمین کنم.
از چه زمانی تصمیم به قتل گرفتی؟
همان لحظه؛ دقایقی قبل از قتل داخل اتاقی که ابوالفضل بود رفتم و او شروع کرد به زدن سرش به دیوار، عصبانی شدم و او را کتک زدم. دستم را روی گلویش گذاشتم که دیدم به سختی نفس میکشد و بعد از آن هم فوت کرد.
همسرت از ماجرا باخبر بود؟
نه. به او گفتم ابوالفضل حالش بد است و او را باید به بیمارستان ببرم. تا همسرم خواست حاضر شود، من بچه را از خانه بیرون بردم.
در این یک هفته همسرت نمیخواست بچه را ببیند؟
به همسرم گفته بودم بهخاطر بیماری کرونا، اجازه نمیدهند کسی به بیمارستان برود و برای سلامتی تو هم خوب نیست. من دو هفته قبل از این ماجرا بچه را از مادرش جدا کرده بودم و در یک اتاق نگهداری میکردم. میخواستم او را ادب کنم تا دست از این کارها بردارد.
قصد داشتی با جسد چه کنی؟
نمیدانم. جسد را داخل صندوق عقب ماشینم گذاشتم. این اتفاق ساعت 11 چهارشنبه هفته قبل رخ داد و در تمام این مدت جسد داخل ماشینم بود. میخواستم جسد بچهام را جایی دفن کنم، اما نمیتوانستم. در نهایت از عذاب وجدان تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم
دیدگاه تان را بنویسید