[لیلا مهداد] از ٢٠سال پیش گلمصنوعیفروشها اینجا بودند؛ بازار تهران، پاساژ شیرازی، کمی آن طرفتر از بازار پلهنوروزخان. پیراهنفروشها که رفتند، گلتزیینیها آمدند و شدند ساکن پاساژ. ٢٠ سال، ریسه گلها و برگها از نردههای طبقات آویزانشدند و تمام روز تاب خوردند. درختچهها از نردهها فاصلهگرفتند و کنار درهای ورودی مغازهها ایستادند و از مشتریها دل بردند. مغازهها تنبهتن هم دادند، در سهطبقه جاخوش کردند و لببهلب پر شدند از رز، لاله سوخته و حسنیوسف. نیلوفرهای آبی روی شاخهای که از سقف آویزانبود، پیچیدند و به زنبقها فخر فروختند. گلهای داوودی خجالتی، کنار دَخل جایی برای خودشان باز کردند. یاس بنفش و کاملیا هم بودند تا پاساژ شیرازی باغی بزرگ شود در سهطبقه. حالا از آن باغ بزرگ، جز چند باغچه کوچک چیزی باقی نمانده. برگههای سفید روی شیشه باغهای قبلی خبر از کوچ همیشگی باغبانانی میدهد که دل از گل و گلدانها بریده و خانهنشین شدهاند؛ باغبانان رنجور گلهای مصنوعی. از گلفروشهای قدیمی پاساژ حالا بعضی راننده اسنپ و تپسی شدهاند و برای امرار معاش خیابانهای تهران را بالا و پایین میروند و بعضی پیکموتوری.
آنها که از ناچاری ماندند
«تنها ما نبستهایم. یک پاساژ بسته. دو پاساژ هم در شوش بستهاند. وقتی نمیتوان جنس تهیه کرد، چرا تعطیل نکنیم؟ آنهایی که هنوز کار میکنند از سرناچاری است.» یکسالی از خانهنشینی آقای عزیزی میگذرد. او چشم به آیندهای دوخته که کاملا برایش مبهم است، اما چارهای جز این نمیبیند؛ نشستن و امید بستن به روزهای بهتر. «ببینیم خدا چه میخواهد. اینهایی که هنوز ادامه میدهند از امثال من خرید میکردند. برای آنها فرقی ندارد، قدیم کارتن مادر را میخریدند ٥میلیون تومان و حالا دوجین را میخرند ٥میلیون. فقط کار کمی برایشان سخت شده، همین.» نقشهبرداری را در دانشگاه که تمام کرد، خدمت نرفت و شد گلفروش. سهسالی شاگردی کرد و چموخم کار را آموخت. مغازهای اجاره کرد و بعد آمد پاساژ شیرازی و مغازه خرید. «از سال ٨٢ کار در این صنف را شروع کردم. شاگردی کردم، مغازه اجاره کردم و صاحب مغازه شدم و حالا هم بستم. جنس وارد نمیشود و تولید داخل آنقدر بیکیفیت است که مشتری نمیپسندد.»
از چهار، پنجسال پیش دکور خانهها، گلدانهای مصنوعی را نپسندید و کمتر کسی گذرش به پاساژ شیرازی افتاد برای دستچینکردن شاخه گلهای سفید و سرخ و بعد هم گرانشدن دلار و سختشدن واردات گلهای مصنوعی که از چین به ایران میآیند. «وقتی سلیقهها تغییر کرد، رفتیم سراغ دکور ساختمانهای بزرگ و تالارهای عروسی. دست مشتریهایمان به دهانشان میرسید و کاسبی بد نبود. چمنهای متری و قالبی خوب فروش میرفتند.»
گلفروشها یکسالی را با تهمانده انبارهایشان سرکردند به امید برگشت دوباره رونق به بازار. جنسهای انبارها ته کشیدند و ممنوعیت واردات پابرجا ماند تا خیلیها کرکره مغازهها را پایینبکشند و خانهنشین شوند. صاحبمغازهها خانهنشین شدند، از سود سپردهها روزگار گذراندند و مستاجرها رفتند سراغ اسنپ و تپسی و پیکموتوری. گذر سرنوشت شاگردمغازهها هم به شوش و بقیه بازارها افتاد تا شانسشان را جای دیگری امتحانکنند. «یکسال قبل به آینده امید داشتیم. منتظر بودیم ببینیم آخرش چه میشود، اما هیچ نشد. خرجمان به دخلمان نمیآمد. خیلیها از بازار رفتند. «مقیمی» و «خانیزاده» از قدیمیها بودند که خانهنشین شدند. آنهایی که ماندند به زحمت به تعداد انگشتان یکدست میرسند.»
شوق کاسبی، «عزیزی» را در فصل دانشگاه و کتاب و درس به پاساژ میکشاند. همیشه رویای کاسبی داشت، اما به عشق پدر دانشگاه را تمام کرد. «خانهنشینی برای کاسب درد دارد، اما چارهای نیست. اقتصاد مریض است و نمیتوان کاری را شروع کرد. گاهیاوقات دست به کاری نزدن سود بیشتری از شروع کار جدید دارد. بیشتر کسبه خانهنشین از جیب میخورند. سه شاگرد داشتم که ماهی ٢میلیون از مغازه روزی میبردند. کار که تعطیل شد، رفتند شوش و فروشنده جزء شدند برای یکمیلیونو٥٠٠هزار تومان. بیشتر شاگردها که سرمایهای نداشتند، فروشنده مغازههای دیگر شدند. بعضیها هم با موتور کار میکنند.»
تلاش برای ادامه
تا همین یکسال پیش، مغازهها و سالنهای پاساژ پر بودند از گل و درختچه؛ گلخانهای بدون عطر و بوی گل. حالا درختچهها رفتهاند و خبری از گلدانهای بزرگ و کوچک نیست. همهچیز رنگ خاک گرفته و بوی نای خبر از کسادی میدهد. «بعد از سالها نمیشود خانهنشین شد. عمرمان را سر این کار گذاشتهایم. نمیتوانیم به سادگی رها کنیم. چارهای جز جنگیدن برای ادامه نداریم. باید طاقت بیاوریم تا واردات آزاد شود. هرکدام از این مغازهها سفره کوچکیاند برای نان دادن به چند خانواده، نمیشود به سادگی کَند و رفت.» آقای روغنی جوان بود و هنوز مدرسه میرفت که گذرش به بازار گل افتاد و شد ویزیتور یکی از تجار قدیمی؛ سال ٦٥. «روغنی»، جوان دیروز حالا یکی از قدیمیهای بازار گلهای تزیینی است؛ جوانی که بعد از چهارسال بالا و پایین رفتن و یاد گرفتن راه و رسم تجارت، اعزام به خدمت شد. کارت پایان خدمتش که رسید، پاسپورت گرفت و شد مسافر دوبی. «قدیمها گلها در باکس نمیآمدند تهران. نایلونهای بزرگی بودند پر از گل که آدرسهای دوبی رویشان نوشته میشد. آدرسها را برداشتم و رفتم دوبی. هفت، هشت ایرانیالاصل هستند در بازار مرشد که کار گلهای دوبی را در دست دارند؛ بازاری در میدان جمالالناصر. ٩٠درصد تجار آنجا دفتر دارند.»
رابطه ایران و چین که خوب شد، کسادی به بازار گلفروشهای دوبی زد. دفتر ایرانیها در چین رونق گرفت و شدند بلدراه تجار ایرانی. سالی دو بار نمایشگاه بینالمللی «گوانجو» تجار گلهای تزیینی ایران را در چین دورهم جمع کرد. «سال ٩١ رابطه ایران و چین خوب شد. ایرانیهایی که آنجا دفتر زده بودند، مترجم میدادند و نزدیک دفترشان هتل میگرفتند. نمایشگاه «گوانجو» هر سال برج دوم و هشتم برپا میشد. چین کشور بزرگی است، اما هر صنفش را محدود به شهر و منطقهای کرده. بهعنوان مثال بوتههای کوچک در شهر «تیانجه» درست میشوند و گلهای باکسی، حسنیوسفها و لمسیها در «داندونگ».»
آخرین سفارشها در گمرک ماندهاند و امید پشت ویترین نشستن را میکشند؛ سفارشهایی که یکسال پیش در کارگاههای چین تولید شدند، بیخبر از اینکه ممنوعیت اجازه ورود به آنها نخواهد داد. «برج سوم پارسال واردات گلهای تزیینی ممنوع شد و این درحالی است که تولید داخل تنها جوابگوی نیمدرصد نیاز بازار است. گفتند کالای تزیینی است و ارزبری دارد. از طریق اتحادیه خیلی تلاش کردیم، اما راه بهجایی نبردیم. نامه دادند خانه اصناف، اما مودبانه بیرونمان کردند.»
ممنوع شدن واردات قصه امروز و دیروز نیست. در دولتهای محمود احمدینژاد هم واردات گلهای تزیینی ممنوع شد و عدهای برای تولید وسوسه شدند، اما به خاک سیاه نشستند. «دوره احمدینژاد بعد از ٦ماه ممنوعیت، واردات آزاد شد و تولیدکنندگان به خاک سیاه نشستند. دستگاههایشان شدند آهنپاره و حتی ضایعاتیها هم نخریدند. اتحادیه اعلام کرده ٣٠هزار نفر به شکل مستقیم و غیرمستقیم در سطح کشور در این شغل فعالاند، البته کسادی این روزها ٨٠درصدشان را بیکار کرده است.»
دلالها پای کار آمدند
به کاسبها شبیه نیست. پلههای پاساژ را بالا و پایین میکند. به مغازهها سر میزند و قیمت میگیرد. گلدانهای کوچک را دست میگیرد و وارسی میکند تا نوبت به گلدان بعدی برسد. بازار که از رونق افتاد، رفتوآمدش به پاساژ شیرازی شروع شد. میان گلفروشها گشت و گلها و گلدانهایشان را زیر قیمت خرید.
این گلها چند؟
- گلدانی ٢٢هزار تومان.
١٥هزار تومان بدهی برمیدارم.
- خدا شاهد است، خودم ١٤ تومان خریدم. با یوان دوهزار تومانی. الان بخواهم بیاورم حدود ٤٠-٣٠هزار تومان برایم درمیآید.
١٥هزار تومان بیشتر نمیخرم.
- ضرر میکنم.
پانزده، شانزده گلدان مغازه درون جعبه میروند و در نایلون مشکی بزرگی مینشینند تا برای موتورسواری آماده شوند. بقیه گلدانها را هم پیک قرار است از انبار پامنار ببرد برایش. گلدانهایی که شاید راهی انبارها میشوند برای روزی که گلهای وارداتی کیمیا میشوند.
«مرتضی» حرفهای دلال را که میشنود با حسرت به نایلونی که از مغازه بیرون میرود، نگاه میکند. «تمام کودک و جوانیام در این مغازه گذشت. ببین به چه حال و روزی افتادهایم. ما هم داریم جمع میکنیم. گمرک بسته است و بار نمیآید.» مترو که پایش به پانزده خرداد رسید، تکفروشی در پاساژ شیرازی باب شد تا علاوه بر مغازهداران شهرهای مختلف که خرید عمده میکردند، زنان و دختران در پاساژ دنبال گلهای خوش آبورنگ باشند.«فروش آنقدر خوب بود که تکفروشی نداشتیم. مترو که راهافتاد، تکفروشی مد شد و هنوز هم ادامه دارد اما از رونق افتاده است. در سالهای اخیر سفارش عمده شهرستانها چراغ مغازه را روشن نگه داشته اما آن هم دیگر نمیصرفد.»
در سالهای رونق بازار سه، چهار مغازه پول میگذاشتند و یکی میرفت چین یا امارات برای خرید. آن روزها رقابت حریف رفاقت نمیشد. کاسب شدن رسم و رسومی داشت. شاگردی کلاس درس بود برای یاد گرفتن همسایهداری و مشتریمداری. «مردم خوشحال، سراغ گل میآیند. مردم آن روزها خوشحال بودند اما این روزها کسی دل و دماغ خریدن گل ندارد. کسادی معامله فروشندهها را هم اخمو کرده است. دلالها بازار را خراب کردهاند. در بازار دلار و سکه، میلیاردها تومان سرمایه جمع کردهاند و برای آبکشی مجبورند، بیایند سراغ شغلی در بازار. بازار را خراب کردهاند.» جنس قاچاق و خرید از دست، کمک میکنند تا پاساژ شیرازی نفسهای آخرش را به تعویق بیندازد. «جنس قاچاقی میآید اما ما از دست نمیخریم. در دوبی با یک ایرانی طرفیم که آن را از چین میآورد و سوار لنج میکند و از جنوب میفرستد برایمان. آنها بلد کارند اما با وجوداین، بازار مرده و تعطیل است. ما هم داریم جمع میکنیم. میرویم اسنپ، تپسی. مگر بقیه چهکار میکنند ما هم مثل آنها.»
«ما تنها نیستیم، بیشتر صنوف حالشان خوب نیست.» معینی کاسبی را با دنیای چوب شروع کرد. از دلاوران. ورشکست که شد وانت خرید و بار برد و آورد اما چرخش نچرخید تا به سفارش آشنایی پا در دنیای آهنها گذاشت و شد یکی از آهنفروشهای راسته شادآباد اما دوباره به نقطه صفر رسید و به سفارش آشنایی دیگر آمد تا شانسش را در بازار گل امتحان کند.«آهنفروشی کار مَردی است. بالا بکشد، حسابی بالا میکشد، زمین هم میزند مردانه زمین میخورید اما بازار گل لِک و لِک است. فعلا بخور و نمیر روزگارمان میگذرد تا ببینیم پیشانینویسمان به کجا میبردمان.»
«معین» جنس مغازهاش را از دست جور میکند شاید واردات آزاد شود و رونق گذرش به بازار بیفتد. مغازههایی که کرکرهشان را پایین کشیدند تهمانده انبارشان را به همکارانشان میفروشند، شاید چند روزی بیشتر دوام بیاورند. «از دست میخریم. بعضیها از قبل جنس داشتند و گمرک مانده بود. از آنها میگیریم. قبلا از چین و تایلند جنس میآمد اما به مرور قیمتها بالا رفت، تعرفهها گران شد و پاساژ خالی شد. همه صنوف حالشان بد است. آجیلفروشها از آهنگران آمدند شاید بفروشند. نقرهفروشیها، صرافیها و آینهشمعدانیها رفتند و جایشان را ساندویچیها و خشکباریها گرفتهاند. از مترو که بالا میآیید، همه شدند آجیلفروش و فستفودی. وضع بازار همین است. حال همه بد است.»
هزاران نفر خانهنشین میشوند
یکسال پیش، گلهای تزیینی در گروه کالاهای ممنوع برای واردات قرار گرفت؛ تصمیمی که وزارت صنعت و معدن و تجارت گرفت و حالا بعد از گذشت یکسال از این تصمیمگیری چراغ بازار گلهای تزیینی پاساژ شیراز خاموش شده است. اکبر شاهرخی، رئیس اتحادیه فروشندگان گلوگیاه و گلهای تزیینی دراینباره به «شهروند» میگوید: «واردات گلهای تزیینی ممنوع است و این درحالی است تولید داخل نداریم و حداقل تولید داخلی هم توان رقابت با تولیدات خارجی را ندارد.»
ترخیص نشدن دوساله بار مشکل دیگر این تجار است. اجناسی که شاید بتواند تا مدتی مغازههای باقیمانده را سرپا نگه دارد. «دوسالی است جنسشان در گمرک خاک میخورد و اجازه ترخیص ندارند. -یکشنبه سیزدهم بهمن- با تعدادی از فعالان این صنف جلسه داشتیم و از این وضعیت گلهمند بودند. متاسفانه در این دوسال تجار با وجود شرایط بد بازار باید حق شارژ کانتینرهای گمرک را هم پرداخت کنند.» شاهرخی با اشاره به اینکه تجار پاساژ شیرازی و شوش که در این صنف فعالند با دلار شخصی اجناسشان را وارد کردهاند میگوید: «قبل از ممنوعیت واردات این سفارشها انجام گرفته بود و وقتی وارد گمرک شدند واردات ممنوع بود. در گذشته کالا که وارد میشد تاجر ثبتسفارش میکرد و کالا ترخیص میشد. مقدار موجودی گمرک رقم بالایی نیست اما در شرایط فعلی بازار میتواند کمککننده باشد.» رئیس اتحادیه فروشندگان گلوگیاه و گلهای تزیینی با تأکید بر این موضوع که کل واردات گلهای تزیینی در یکسال چیزی حدود ١٠میلیون دلار میشود، ادامه میدهد: «١٠میلیوندلار رقم بالایی نیست و این درحالی است که ١٢٠مغازه تنها در پاساژ شیرازی فعال بودند و هر مغازه محل نانآوری حداقل چهار نفر بود. با این ممنوعیت هزاران نفر بیکار میشوند. برای حل مشکل این صنف، تجار با رئیس اتاق صنعت و معدن تهران جلسهای داشتند اما پاسخ نهایی این بود؛ طبق قانون ممنوع است و نمیشود کاری کرد.» شاهرخی قدرت اتحادیه را در حدی نمیبیند که بتوان برای این مشکل راهحلی بیابد. «قدرت ما آنقدر نیست، دولت باید کاری برای آنها انجام دهد. وقتی از تعطیلی صنفی حرف میزنیم یعنی مرگ مشاغلی دیگری که عمرشان به این صنوف بسته است. در صنف گلهای تزیینی، انباردارها، وانتیها، گروه سازنده گلدانها، تزیینکنندهها و ... فعالند که همگی بیکار میشوند. ایجاد اشتغال هزینه بالایی برای دولت دارد و این درحالی است که ما مشاغل موجود را تعطیل میکنیم.»
مالیات مشکل دیگر صنف گلهای تزیینی است و بیمهری اداره مالیات مشکل بیکار شدن را برایشان دوچندان کرده است. «دو،سه سالی است که بازار گلهای تزیینی کساد شده است. بالا رفتن نرخ دلار و تحریمها به این مسأله دامن زده تا جایی که خیلی از کسبه کار را تعطیل کردهاند اما با وجود این، تخفیف یا همکاری از سوی اداره مالیات دیده نمیشود.»
دیدگاه تان را بنویسید