فریدون مجلسی . تحلیلگر روابط بینالملل
رئیسجمهور افغانستان اخیرا در کلیپی که موجب رنجش ایرانیان شد، گفته است ایرانیان زبان فارسی را از ما دزدیدهاند و افغانستان را ایران شرقی مینامند. فرمایش او از چند جنبه قابل بحث است. یکی تعمد در به کار بردن واژه دزدیدن که رنجشآور است. به نظر نگارنده این تعمد در پاسخ به برداشتی بود که ایشان از سخنان چند روز پیشتر آقای روحانی درباره استفاده افغانستان از شیوه الکترونیکی در انتخابات کرده و آن اشاره را بهمنزله نگاه اهانتآمیز در نظر گرفته بود. یکی از همکارانشان هم قبلا اشاره کرده بود ایرانیها باید بسیاری چیزها را از افغانستان بیاموزند. البته اشاره به ایران شرقی ابدا موضوعیت ندارد! شاید بهانهگیری است. کشورهای منطقه هرکدام مسئلهدار هستند و تمایلی به شریکشدن در مسائل یکدیگر را ندارند. شاید آقای روحانی در کاربرد مثال محتاطانه و دیپلماتیک رفتار نکرده و زودرنجی برادران افغان را در اینگونه مقایسهها در نظر نگرفته باشند وگرنه تجربه ما از انتخابات افغانستان جایی برای آنگونه بهرخکشیدن باقی نمیگذارد. این برادران دستکمی از خودمان ندارند! از کشور 40میلیونی افغانستان فقط یکمیلیون و 800 هزار نفر در انتخابات شرکت کردهاند که همین رقم اعتبار دموکراتیک آن را زائل میکند. تازه شمارش الکترونیکی آرا که باید یکی، دو ساعته تکلیفش روشن شود، بار قبل 4 یا 5 ماه طول کشیده و عاقبت هم با نوعی سازش سروته قضیه را به هم آوردند و این بار نیز در همین حدود به درازا کشیده و عاقبتش روشن نیست. جاهایی هم بوده که ترتیب شمارش دستی 30 میلیون رأی را سهساعته دادهاند.
بااینحال با تأیید اینکه شمال افغانستان و کل خراسان در واقع خاستگاه زبان فارسی دری است و تمامی فارسیزبانان باید ممنون چنین موهبت و ودیعه ارزندهای باشند و بهرهمندی از آن را قدر بدانند ولی برای تقاضای حق لیسانس یا به قول آمریکاییها کاپیرایت این زبان مشترک بیش از هزار سال دیر شده است. بله نزدیکترین زبان در میان اقوام ایرانیزبانِ فلات ایران، به زبان فارسی کنونی، برگرفته از زبان پارتهای اشکانی است که 200 سال قبل از میلاد حکومتی در دامغان تأسیس کردند و سپس با بیرونکردن یونانیها از تیسفون بیش از چهار قرن در آنجا حکومت کردند و فرهنگ خراسانی خود را به غرب ایران آوردند. ظاهرا طوایف لر و نیز بختیاری (باختریایی) بیش از دوهزار سال پیش همراه آنان از باختریا یا بلخ به این بخش کشورشان کوچ کردند و ماندند. زبانشان هم تقریبا همان فارسی دری بوده و مانده است. بله حق با شماست زبان ایران پیش از اسلام در مناطق غربی پهلوی و در مناطق ماد کردی و در خراسان و شرق ریشههای فارسی کنونی یعنی سکستانی در سیستان و نزدیک به زبانهای سغدی و سکایی و از ریشه پارتی بوده است؛ یعنی زبانی که به اندازه کافی در پهلوی و حتی در تیسفون ساسانی هم اثرگذار بوده است. بله، رستاخیز این زبان پس از اسلام، با شعر حنظله بادغیسی آغاز میشود و رودکی سمرقندی و فرخی سیستانی و شعرای بخارایی انوری، عنصری، عسجدی، دقیقی توسی، فردوسی توسی و سپس ناصرخسرو قبادیانی، خیام نیشابوری و مولانا جلالالدین بلخی و در نثر ابوالفضل بیهقی و بیرونی، کیکاووس ابن قابوس ابن وشمگیر و خواجه نظام الملک توسی آن را پروراندند تا به دست نوابغی چون سعدی، خواجو، حافظ و نظامی به اوج رسانده شد.
باید به اشرفغنی یادآور شد که فارسی، زبان مشترک این منطقه بوده است که بلوچ، پشتون، کرد، گیل، ترک و عرب در این فلات بزرگ با آن سخن گفتهاند و متعلق به همه آنان است. این زبان در هر گوشه این دیار بزرگ صیقل خورده و ارزش بیشتر یافته است. به مکاتبات امیر تیمور کورکانی بنگرید. چه کسی از چه کسی دزدیده؟ سعدی دزدیده؟ نظامی گنجوی دزدیده؟ فردوسی دزدیده؟ بسیاری از آنان هر دو نام فارسی و دری را به کار بردهاند و کسانی چون مولانا و سعدی و حافظ فقط به پارسی اشاره کردهاند. فردوسی که به خود میبالد که: «عجم زنده کردم بدین پارسی» در جای دیگر میفرماید «کجا بیور از پهلوانی شمار* بود بر زبان دری ده هزار» یا ناصرخسرو قبادیانی که با غیرت از زبان دری نام میبرد در آنجا که میگوید: نکوهش مکن چرخ نیلوفری را* برون کن ز سر باد و خیرهسری را / در ادامه میفرماید: من آنم که بر پای خوکان نریزم* مر این قیمتی دُر لفظ دری را / و همین ناصرخسرو در جای دیگر میفرماید: گر تو به تبار فخر داری * من مفخر گوهر و تبارم/ اشعار به پارسی و تازی * برخوان و بدار یادگارم.
یا حافظ که در یکی از زیباترین غزلیاتش با مطلع: نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند * نه هر که آینه سازد سکندری داند / در مصرع پایانی میفرماید: ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه * که لطفِ طبع و سخنگفتن «دری» داند . همین شاعر بزرگ در جای دیگر با پارسی نامیدن این زبان میفرماید: ترکان پارسیگو بخشندگان عمرند * ساقی بده بشارت پیران پارسا را.
اشرفغنی احتمالا از سر غیظ سخنی گفته اما فارسی و دری یکی است! ما با این سخن است که در گفتوگو با افغانستانیها، نیاز به مترجم نداریم. سعدی، حافظ، فردوسی، رودکی، بیهقی، مولانا و خیام مال همه ما هستند. این زبان هم بیش از هزار سال است که زبان ماست. اما از اینکه فردی در جایگاه رئیسجمهور افغانستان و بهعنوان یک پشتون اصیل نسبت به زبان مشترک فارسی چنین تعصبی دارد، خوشحالم و انتظار دارم در دام فارسیستیزی بیگانگان هم نیفتد. در دو یا سه سال پیش دانشجویان دانشکده ادبیات دانشگاه کابل معترض بودند به اینکه چرا در تابلوی فارسی نام دانشگاهشان باید پوهنتون کابل و نام دانشکده باید پوهنزه ادبیات باشد و بهشدت سرکوب شدند. دریغ است زبان فارسی از شهروندان فارسیزبان افغانستان که زبان خودشان است، ربوده شود.
نوشتۀ جالب و عالمانه ای بود. با سپاس از آقای مجلسی
کرزای اشغال