نمایشگاه “رختآویز” مجموعهای از آثار هنری است که به بررسی پوشش، هویت و مفاهیم عمیق اجتماعی میپردازد. در این نمایشگاه، هنرمندان تلاش کردهاند تا لباس را بهعنوان نمادی از فردیت و بیان درونی به تصویر بکشند. در این گفتوگو، الهه علیمحمدی، یکی از هنرمندان حاضر در نمایشگاه از ایدهی اثر خود، روند خلق آن، و تأثیر متریال و روایت در اثرش سخن میگوید.
- عنوان اثرتان در نمایشگاه “رختآویز” چیست و چرا این نام را انتخاب کردید؟
عنوان اثر “مرزهای لغزان” است که با توجه به استیتمنتی که نوشته شده و در واقع آنچه در ذهن داشتم، انتخاب شده است. این استیتمنت در واقع به این موضوع اشاره دارد. متن استیتمنت از این قرار است:
مرزهای لغزان پرسشی بنیادین دربارهی تغییر، عدم قطعیت، و سیالیت هویت انسانی مطرح میکند—پرسشی که از دل دگردیسی بدن و عبور از مرزهای از پیشتعریفشدهی جنسیتی برمیخیزد. در این گذار، بدن به عرصهای برای بازتعریف خود بدل میشود؛ از زن به مرد، از انسان به موجودی دیگر، از آنچه جامعه میشناسد به آنچه هنوز نامگذاری نشده است. این وضعیت میانمرزی، نهتنها چالش هنجارهای تثبیتشدهی هویت را به نمایش میگذارد، بلکه امکانی برای زایش فرمهای نوینِ بودن، زیستن و تجربهکردن فراهم میآورد.
- در نگاه اول، نمایشگاه دربارهی پوشش و بدن است، اما لایههای عمیقتری دارد. شما چگونه این مفاهیم را در اثرتان گنجاندهاید؟
در واقع، این اثر نشاندهندهی لباس افراد است، بهویژه در زمان حاضر که لباس بازتابی از هویت افراد نیز محسوب میشود. جملهی معروف “لباس زیبا نشان آدمیت است” امروزه بیش از گذشته به واقعیت نزدیک شده است. اما اگر قرار بود انسانها هویت اصلی خود را، آنچه که حقیقتاً هستند، بپوشند، در حقیقت نمایش “رختآویز” بازتاب آن میشد.
اگر قرار باشد آنچه در ذهن داریم، آنچه که تصور میکنیم به کمال نزدیک است، آنچه که واقعاً هستیم، تبدیل به پوشش ما شود، در واقع لباسهایی که در این نمایشگاه به نمایش گذاشته شدهاند، همان نمادهای بصری آن خواهند بود. این مفهوم به لایههای عمیقتری از انسان اشاره دارد و چقدر مطلوب میشد که لباسهایی که بر تن داریم، دقیقاً بازتاب آنچه درون ما وجود دارد، باشند.
- “رختآویز” برای شما چه استعارهای دارد؟ آیا به مفهوم تعلیق، فراموشی، نمایش خودخواستهی بدن یا چیزی دیگر اشاره میکند؟
همانطور که اشاره شد، “رختآویز” برای من استعارهای از این مفهوم است که لباسهایی که میپوشیم، باید بازتابی از آنچه که درون ماست باشند.
اگر قرار است ظاهری آراسته داشته باشیم، اما این امر تنها در ظاهر باقی بماند و باطن ما با آن هماهنگ نباشد، به نظر من، حقیقت آنچه که باید باشد، نادیده گرفته شده است. اگر افراد بتوانند آنچه که هستند را بپوشند، و نه صرفاً آنچه که مد یا روند جامعه از آنان انتظار دارد، بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی کاهش مییافت و تغییرات مثبتی در جامعه رخ میداد.
- چه چیزی برایتان مهمتر بود: روند خلق اثر و ایدهپردازی آن یا واکنشی که در مخاطب ایجاد میکند؟
در جریان روند خلق اثر، از ابتدا همواره چالش وجود داشت. وحید آرین، گردانندهی نمایشگاه، همهی هنرمندان را درگیر این چالش کرد که اگر قرار بود لباسی طراحی کنند که هم قابلیت پوشش داشته باشد و هم بازتابی از درونیاتشان باشد، چه چیزی طراحی میکردند؟
بسیاری از هنرمندانی که در این نمایشگاه حضور داشتند، نخستین بار بود که وارد چنین موقعیتی میشدند که لباس طراحی کنند. برخی از آنان نقاش بودند، همانند من، یا مجسمهساز و بهطور کلی در شاخهای دیگر از هنر فعالیت داشتند. بسیاری نیز برای اولین بار با متریال پارچه مواجه میشدند.
همین چالش، سبب شد که بسیاری از هنرمندان دربارهی آنچه که در ذهن خود دارند و اینکه چگونه میتوانند آن را در پوشش بازتاب دهند، بیندیشند. من نیز تصمیم گرفتم نقاشیهایی که دارم را به عینیت تبدیل کنم. اگر قرار بود آن نقاشی، تجسم یک انسان باشد و در قالب یک لباس ظاهر شود، همان لباسی میشد که طراحی کردم.
بهطور طبیعی، این روند برای یک هنرمند جذاب و لذتبخش است، چه در مرحلهی ایدهپردازی و چه در فرآیند خلق اثر، حتی با وجود تمام دشواریهایی که داشت. خلق این اثر، به دلیل آنکه برای نخستین بار چنین مسیری را طی میکردم، چالشهای فراوانی به همراه داشت.
از سوی دیگر، مخاطب برایم اهمیت بسیاری دارد. در وهلهی نخست، آنچه که در نظر مخاطب قرار میگیرد، باید از نظر بصری جذاب باشد. پس از آن، این مسئله مطرح میشود که آیا مخاطب میتواند مفهومی که در ذهن من بوده است را دریابد؟ آیا او با اثر ارتباط برقرار خواهد کرد؟
- آیا کار شما به دنبال یک روایت شخصی از بدن و پوشش است یا تجربهای جمعی را بازتاب میدهد؟
هنرمند، پیش از هر چیز، بازتاب جامعهی خود است. بهویژه در ایران، هنرمندان نمیتوانند ادعا کنند که صرفاً درونیات خود را به نمایش میگذارند، زیرا جامعه و شرایط آن، خواهناخواه بر آثارشان تأثیر میگذارد.
این اثر، هم بازتاب جامعه است و هم چالشهایی که هر انسانی در طول زندگی خود با آن مواجه بوده است. مرزهای لغزان نشاندهندهی چالشهای درونی انسان است؛ مرزهای میان هویتهای گوناگون، میان آنچه که جامعه از او میخواهد و آنچه که حقیقتاً هست.
- متریالی که در اثرتان استفاده کردهاید، چه نسبتی با مفهوم کار دارد؟ آیا انتخاب آن بیشتر حسی بوده یا کاملاً آگاهانه و مفهومی؟
نخستین معیار برای انتخاب متریال این بود که اثر، علاوه بر مفهومی بودن، قابل استفاده و پوشیدن باشد. هرچند استفادهی آن برای زندگی روزمره در نظر گرفته نشده است، اما امکان پوشیدن آن وجود دارد و حتی در صورت لزوم، قابلیت شستشو و استفادهی مجدد را دارد.
ازاینرو، تمامی اجزای این اثر از پارچه ساخته شده است که ابتدا رنگآمیزی شده، سپس برش خورده و دوخته شده است. متریالهایی مانند چسب، در حداقل میزان ممکن مورد استفاده قرار گرفتهاند تا اثر، هم به واقعیت نزدیکتر باشد و هم در عین حال حس سورئالیسم را حفظ کند.
- به نظر شما، بدن به خودی خود دارای معناست یا معنا را از چیزی بیرونی میگیرد؟ این نگاه در اثر شما چگونه بازتاب یافته است؟
بدن، به خودی خود دارای معناست، زیرا هر فرد دارای جهانبینی و ادراک شخصی خود از هستی است. اما در عین حال، تأثیرات بیرونی نیز بر او نقش دارند. جامعه، فرهنگ، خانواده و محیط پیرامون، بیتأثیر نیستند و این تأثیرات در طول زندگی فرد شکل میگیرند.
دامنی که در این اثر بهکار رفته، علاوه بر اینکه بخشی از کت مردانه محسوب میشود، نمادی از دریا و سیالیت است. این ترکیب، نشاندهندهی همان مرزهای لغزانی است که در ذهن داشتم؛ تضاد میان ثبات و تغییر، میان قاعدهمندی و آزادی.
- اگر مخاطب اثرتان را بدون هیچ پیشزمینهای دربارهی نمایشگاه ببیند، فکر میکنید چه احساسی در او ایجاد شود؟ آیا اثر شما بیشتر سؤال ایجاد میکند یا پاسخ میدهد؟
در روز افتتاحیه، برایم بسیار جالب بود که واکنشهای مخاطبان را ببینم. قبل از اینکه محیط نمایشگاه را ببینند، این فضا برایشان مانند یک موزه بود. بسیاری از مخاطبان این را نیز اشاره کردند که محیط، فضای موزهای دارد؛ گویی وارد یک موزه شدهاند که هر یک از این لباسها داستان، تاریخ و روایت منحصر به فرد خود را دارد.
فکر میکنم که اگر اثر من خارج از فضای این نمایشگاه قرار میگرفت و مخاطب بدون هیچ پیشزمینهای آن را میدید، همچنان همان احساس را تجربه میکرد. بازخوردهایی که از مخاطبان گرفتم نشان میدهد که افراد حس میکردند اثر چیزی را بازگو میکند که در ذهن خود دارند. بهطور خاص، فانتزی بودن و سورئال بودن لباس کاملاً مشهود بود و همین امر باعث میشد که مخاطبان با اثر ارتباط برقرار کنند.
جالبترین بازخوردی که دریافت کردم، واکنش یک کودک ۵ یا ۶ ساله بود که بدون هیچ توضیحی و بدون اینکه کسی چیزی به او بگوید، بلافاصله پس از دیدن لباس گفت: “چه بامزه، این نقاشی شبیه این کت است.” این واکنش برایم بسیار جالب و ارزشمند بود، زیرا نشان داد که اثر، بهدرستی همان مفهومی را که در ذهن داشتم، به مخاطب منتقل کرده است. در حقیقت، نقاشی به کدی تصویری تبدیل شده بود که بهطور مستقیم با مخاطب ارتباط برقرار میکرد.
اگر این نقاشی قرار بود به شکل عینی تجسم یابد، همان لباسی میشد که طراحی کردم. این لباس، در عین حال که سؤالبرانگیز است، خود پاسخی است به آنچه که در ذهن داشتم. هنگامی که پوشیده شود، به خودی خود همان حسی را که در نظر داشتم، به مخاطب القا میکند و میتواند تجربهای جدید برای او ایجاد کند.
دیدگاه تان را بنویسید