ارسال به دیگران پرینت

معرفی کتاب | معرفی کتاب سال بلوا

شاهکار عباس معروفی | اگه اهل رمان اجتماعی هستی حتما بخون | معرفی کتاب سال بلوا

در کتاب سال بلوا،‌ اوضاع ایران در زمان جنگ جهانی دوم به‌درستی توصیف می‌شود.نویسنده اوضاع اجتماعی و وضعیت سیاسی را به بهترین شکل به تصویر می‌کشد؛ کاری که شاید بسیاری از کتاب‌های تاریخی قادر به انجام آن نباشند!

شاهکار عباس معروفی | اگه اهل رمان اجتماعی هستی حتما بخون | معرفی کتاب سال بلوا

معرفی کتاب سال بلوا

در کتاب سال بلوا،‌ اوضاع ایران در زمان جنگ جهانی دوم به‌درستی توصیف می‌شود.نویسنده اوضاع اجتماعی و وضعیت سیاسی را به بهترین شکل به تصویر می‌کشد؛ کاری که شاید بسیاری از کتاب‌های تاریخی قادر به انجام آن نباشند!

کتاب سال بلوا، داستان جنگ، قتل، عشق، خشونت، فقر و انحطاط در بستر جامعه‌ی ایران است. عباس معروفی که در نگارش رمان‌هایی به سبک جریان سیال ذهن استادانه عمل می‌کند، در این کتاب به‌سراغ داستان زنانی رفته که در جامعه‌ی مستبد مردسالار، جایی برای ابراز وجود ندارند. مانند نوش‌آفرین یکی از شخصیت‌های اصلی رمان، که با وجود عشق بسیارش به حسینا، به اجبار با مرد دیگری ازدواج می‌کند و اینگونه سرنوشت همه‌ی آن‌ها دگرگون می‌شود

درباره‌ی کتاب سال بلوا

کتاب سال بلوا (The Year of Turmoil) داستان زندگی دختری به نام نوش‌آفرین است که زندگی خود را در بستر مرگ و بیماری، به یاد می‌آورد. عباس معروفی (Abbas Maroufi) داستان این کتاب را در سال‌های پیش و پس از جنگ جهانی دوم در شهر سنگسر روایت می‌کند. نوش‌آفرین دختر زیبای سرهنگ نیلوفری و عالیه خانم است که پدرش رؤیای ملکه شدن او را در سر دارد. سرهنگ نیلوفری با وعده‌ی رسیدن به وزارت جنگ، از شیراز به سنگسر می‌آید و همان‌جا ماندگار می‌شود؛ غافل از این‌که زندگی در سنگسر، آغاز نابودی خانواده است.

حکم وزارت جنگ رضاشاه هرگز به سرهنگ نمی‌رسد و او با ناامیدی روی در نقاب خاک می‌کشد. نوشای هفده‌ساله و مادرش تنها می‌شوند و زندگی دونفره‌ی خود را آغاز می‌کنند. نوشا پس از چندی عاشق حسینای کوزه‌گر می‌شود؛ حسینایی که ناگهان ناپدید می‌شود و زندگی نوشا را دگرگون می‌کند. او به‌اجبار به ازدواج با دکتر معصوم تن می‌دهد و در هر لحظه از زندگی مشترک با او، خود را بابت این تصمیم سرزنش می‌کند. حسینا باری دیگر به زندگی نوشا می‌آید و دکتر معصوم را به جنون می‌کشاند و آتش خشم او این‌بار سرنوشت نوشا و حسینا را نابود می‌کند.

عباس معروفی مانند دیگر آثارش، در کتاب سال بلوا شیوه‌ی روایی جریان سیال ذهن، آمیختگی واقعیت و خیال، تغییر زاویه‌ی دید و... را به کار گرفته است. داستان رمان در هفت شب اتفاق می‌افتد؛ راوی شب‌‌های فرد نوشا و راوی شب‌های زوج نویسنده است. روایت‌های نوشا مرور خاطرات و وقایع گذشته است و به این می‌ماند که شخص تب‌آلودی داستان‌سرایی کند. نویسنده یا دانای کل به وقایع اجتماعی و سیاسی جامعه اشاره دارد. همچنین افسانه‌ی شاهدخت عاشق و زرگر نیز در بعضی قسمت‌های کتاب روایت می‌شود که همراه با داستان اصلی، به جذابیت رمان سال بلوا اضافه می‌کنند.

کتاب سال بلوا از آن کتاب‌هایی نیست که داستانی خطی و ساده داشته باشند. خواننده در آغاز کتاب، پایان آن را می‌فهمد؛ اما بازی عباس معروفی با زمان باعث می‌شود که مخاطب تشنه‌ی ادامه‌ی داستان بماند. مهم‌ترین مؤلفه‌ی کتاب، زنان هستند. معروفی در آغاز کتاب با یاد سیمین دانشور و سیمین بهبهانی، اثر خود را به مادرش تقدیم می‌کند و نشان می‌دهد که داستان سال بلوا مختص زنان است. نوشا و مادرش زنانی هستند که همیشه به مردان وابسته بودند و در زیر سایه‌ی استبداد دوران رضاشاه زندگی خود را می‌گذرانند. نوش‌آفرین زنی ناکام و زیباست که می‌خواهد در سایه‌ی عشقش به خوشبختی برسد؛ اما ازدواج با دکتر معصوم زندگی‌ را به کام او تلخ می‌کند. عباس معروفی داستان زندگی زنان دیگری را نیز در کتاب سال بلوا روایت می‌کند که چاره‌ای جز تسلیم شدن ندارند. حتی سرهنگ نیلوفری،‌ پدر نوش‌آفرین، با وجود این‌که عاشق دخترش است، در قسمت‌هایی از داستان درست به کارهایی می‌زند که از سوی نوشا نوعی ابهت و مردانگی مستبدانه تلقی می‌شود.

در کتاب سال بلوا،‌ اوضاع ایران در زمان جنگ جهانی دوم به‌درستی توصیف می‌شود. عباس معروفی تأثیر تفکرات دیکتاتوری، نازی و کمونیستی را در سراسر کشور نشان می‌دهد. نویسنده اوضاع اجتماعی و وضعیت سیاسی را به بهترین شکل به تصویر می‌کشد؛ کاری که شاید بسیاری از کتاب‌های تاریخی قادر به انجام آن نباشند!

نشانه‌‌ی اسطوره‌ها و داستان‌ها را نیز می‌توان در کتاب سال بلوا دید. حسینا در جست‌وجوی برادرانش، اسماعیل و سیاوشان است. هر سه نیز مانند نام‌هایشان قربانی می‌شوند و در این میان حسینا زندگی خود را برای نجات جان مردم از سال بلوا، فدا می‌کند. هر کدام از شخصیت‌های این رمان تلخ، دردناک و درعین‌حال عاشقانه‌، نمادی در جامعه‌ی خود هستند که معروفی آن‌ها را به زیبایی در کنار یکدیگر قرار می‌دهد و روایت می‌کند.

عباس معروفی پس از صرف سه سال برای نوشتن کتاب سال بلوا، آن را در سال 1371 چاپ می‌کند. ناشران مختلفی این کتاب محبوب را در سال‌های متعددی چاپ کرده‌اند؛ اما در این میان انتشارات ققنوس که ناشر آثار معروفی است، رمان سال بلوا را با طرح جلد بی‌نظیرش روانه‌ی بازار کرده.

کتاب سال بلوا برای چه کسانی مناسب است؟

اگر از آن دسته افردای هستید که رمان‌های اجتماعی، نمادین، روان‌شناختی و مدرن ادبیات معاصر ایران برایشان جذاب است، کتاب سال بلوا را تهیه کنید و بخوانید. همچنین دوستداران قلم و هنر روایت عباس معروفی از خواندن این رمان لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب سال بلوا می‌خوانیم

باران ریزریز مى‌بارید، گاهى سرم را بالا مى‌گرفتم که صورت گُر گرفته‌ام را زیر باران خنک کنم. صداى نوحه‌خوانى دسته‌هاى عزادارى را مى‌شنیدم و دلم مى‌خواست کسى روضه سوزناکى بخواند و من گریه کنم. به خانه که رسیدم صداى نوحه‌خوانى مى‌آمد. مادر سیاه پوشیده بود و گفت که شب هفتم محرم است و ما هیچ مجلسى نرفته‌ایم، چه نوحه خوبى مى‌خوانند، امشب مى‌رویم میدان تعزیه.

پیرمردى دم میدان، یک لگن کاهگل جلوش گذاشته بود و به کله و شانه آدم‌ها گل مى‌مالید. ما توى یک طاقنما نشستیم و دسته‌ها چرخیدند و نوحه خواندند و سینه زدند. شمع‌ها در لاله‌هاى بلند همه میدان را روشن کرده بودند، به هر طرف نگاه مى‌کردى، شمعى در لاله‌اى مى‌سوخت. علم‌ها در نور شمع، سرخ و سبز و سیاه و سفید مى‌شدند. به مادر گفتم: «ببین، این لاله‌ها چقدر قشنگند!» دامنه بچه‌هایى که لاله‌ها را بر چوب بلندى حمل مى‌کردند، به کوه مى‌رسید، کوچه مناره را دور مى‌زد، و سرتاسر خیابان خسروى را روشن مى‌کرد. شهر دشت لاله‌ها بود.

من آرام‌آرام اشک مى‌ریختم و به دسته سینه‌زن نگاه مى‌کردم که در دایره‌اى مى‌چرخید و صداى ضربه‌ها تا دل آسمان مى‌رفت. ناگاه در میان آن حلقه از خود بیخود شده حسینا را دیدم. یک پاش را جلو گذاشته بود، بال‌هاش از هم گشوده مى‌شد و دست‌هاش سینه‌اش را مى‌شکافت، شررق.

تک ضرب مى‌زدند و یکى که صداى زنانه‌اى داشت، نوحه مى‌خواند. زن‌هایى که پشت سرمان نشسته بودند گفتند هوشنگ سیستانى است که مى‌خواند. و من گفتم چه اهمیت دارد؟ به لاله‌ها نگاه کردم و به پنجه‌هاى طلایى که در پرتو نور لاله‌ها برق مى‌زد. مه از کوه سرازیر شده بود و شمال شهر را در تصرف داشت. زنبورى‌ها و فانوس‌ها روى شانه پسربچه‌ها بود، و علم‌کش‌ها دور تا دور میدان چرت مى‌زدند.

منبع : کتابراه
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه