کمتر کسی است که طعم عشق را چشیده باشد و از درد و رنج اش بی خبر باشد. اما درد عشق ِ واقعی و راستین خوشایند است و به تعالی می انجامد. از دل ِ رنج، شادی و خرسندی بروز می کند و طرفین در کنار هم رشد می کنند.
هیچ فضیلتی بدون رنج حاصل نمی شود | رنج برای دستیابی به خرد کافی نیست ولی لازم هست
روابط عاشقانه همواره سر دو راهی قرارمان می دهند؛ گاه با آن به عرش میرسیم و گاه چیزی نمانده که به فرش درغلطیم.
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که درگیر رابطه به ظاهر عاشقانه ای می شوید، اما به تدریج پی می برید، شریک عاطفی تان دوست تان ندارد، و از طرفی هم مصّر است که هر جور شده شما را در کنارش داشته باشد.
نمی شود خیلی خودمان را گول بزنیم؛ گاه به رغم علاقه ای که به شریک عاطفی مان داریم، از رفتار و کردار و چه بسا کلامش پی می بریم که واقعا برای مان ارزشی قائل نیست و این عشق و علاقه یک طرف است. هیچ تلاشی برای خوشحال کردن مان نمی کند. به قول و قراری که با ما می گذارد پایبند نیست. اساساً الویت اول که چه عرض کنم، الویت چندم زندگی اش هم نیستیم.
کمی درنگ می کنیم و در عین آسیب دیدگی تصمیم به ترک رابطه می گیریم، تصمیمی دشوار. وقتی شریک عاطفی مان از این تصمیم مطلع می شود به دست و پا می افتد که هر جور شده نگه مان دارد.
می کوشد متقاعدتان کند، که اشتباه می کنید. صدها قو ل می دهد یا خط و نشان می کشد و شما را بسیار تحت فشار می گذارد که بمانید.
" آنجا که قادر به ابراز عشق نیستی، و عشقی هم دریافت نمی کنی، جایز به ماندن نیستی" فریدا کالو
طناب کشی عاطفی شروع می شود؛ سعی می کنید به او فرصتی بدهید و دوباره رابطه را ارزیابی کنید؛ اما متاسفانه به زور نمی شود کسی را دوست داشت، او واقعا دلش با شما نیست. و هر چه بیشتر پیش می روید ، بیشتر پی به این واقعیت تلخ می برید که : کلیت رابطه دستخوش سردی و عدم صمیمیت است.
در این شرایط گیج کننده و دشوار چه می توان کرد؟
مطمئن شوید که اشتباه نمی کنید. به یکدیگر فرصت دهید. با هم حرف بزنید و سعی کنید با خوش بینی و خرَد بفهمید که واقعا دوست تان دارد یا خیر.
چگونه بفهمیم که دوست مان ندارند؟
کار خیلی دشواری نیست!!
وقتی در یک رابطه عاشقانه و عاطفی بیشتر از آنکه شاد و راضی باشید، مضطرب و پریشانید؛ آرامش ندارید و دلواپسید؛ احساس بی ارزش بودن می کنید و غمگینید؛ وقتی بیش از آنکه از زندگی لذت ببرید و عشق بورزید، درگیر سوئ تفاهمید؛ وقتی لحظه ای درنگ می کنید ، به ندای درون تان گوش فرا می دهید و می بینید که در دل تان آشوب است؛ وقتی همه این ها را به شریک عاطفی تان می گویید و با پوزخندی مواجه می شوید و اساساً جدی گرفته نمی شوید؛ شما دوست داشته نمی شوید.
وقتی شریک عاطفی تان به شما بی توجه است، احساسات و نیازهای شما را نادیده می گیرد؛ گاهی طرد می شوید، گاهی مورد انتقاد و سرزنش قرار می گیرید و چه بسیار مواقعی که تماس ها یا پیام های تان بی پاسخ می مانند. بی وقفه به شما دروغ می گوید. این ها همه به روشنی دلالت بر این دارند که شما دوست داشته نمی شوید.
هنوز بخش سخت کار باقی است: پذیرفتن و تصمیم گرفتن؛ تصمیمی که ساده نیست و دشواری های خود را دارد.
چرا نمی گذارد شما بروید؟
شما به مرحله ای می رسید که هیچ جای شکی برای تان باقی نمی ماند که دوست داشته نمی شوید و تصمیم می گیرید که این رابطه را ترک کنید. اما شریک عاطفی تان به محض اینکه از این تصمیم شما مطلع می شود تمام تلاش اش را می کند که هر طور شده مانع شود. شما گیج می شوید ، حق هم دارید. اصلا چرا چنین اتفاقی می افتد؟
بیایید به سه دلیل اصلی نگاهی بیاندازیم:
نیازهای خودخواهانه: طرف مقابل خودش هم خوب می داند که شما را دوست ندارد، اما احساس می کند که به شما نیاز دارد. این نیاز می تواند چند سویه باشد، نیاز مالی، عاطفی، بسیاری نمی دانند که چگونه با تنهایی خود کنار بیایند، پس ترجیح می دهند تا کس مورد علاقه خود را پیدا کنند شما را نزد خود به هر طریقی نگه دارند.
مطمئن باشید که به محض اینکه چشم اش به کسی بیافتد که باب دل اش باشد، یک ثانیه هم نشده قید شما را می زند.
احساس مالکیت و خود محوری: بسیاری ازافراد نمی توانند تحمل کنند که کسی جای شان را بگیرد و شما به کس دیگری عشق بورزید و این از سر دوست داشتن شما نیست، بلکه صرفا نوعی خودخواهی و خود محوری است. احساس مالکیت به شما مانند یک شیئ یا دارایی که به هر حال نباید از دستش بدهد.
آنها برنمی تابند که شما دیگر دوست شان نداشته باشید یا کنارشان نباشید و حس می کنند که اگر بروید به نحوی به غرورشان بر می خورد. بنابراین از هیچ تلاشی برای نگه داشتن تان مضایقه نمی کنند
عدم بلوغ: گاهی طرف شما به آن بلوغ عاطفی لازم نرسیده است بسیار خوش دارد که دوست داشته شود ، اما بلد نیست که خودش هم دوست بدارد؛ به این معنی که نمی داند چگونه باید عشق بورزد و علاقه خود را با نشان دهد .
طبیعی است که به دلیل خودپسندی و خودبینی فرد نیازهای خود را بالاتر از نیازهای شریک زندگی خود قرار می دهد. به همین دلیل است که تا زمانی که مجبور نباشند مسئولیت کمبودها یا محدودیت های خود را بر عهده بگیرند، از آسیب رساندن به دیگری بدشان نمی آید.
غلبه بر این وضعیت
اگر در چنین موقعیتی هستید، توصیه می کنیم که اجازه ندهید زمان بیشتری بدون سر و سامان دادن به کارها بگذرد. هیچ چیز خوب و ارزشمندی از یک رابطه نامتقارن حاصل نمی شود. دقیقا برعکس؛ به طور معمول مشکلات چند برابر می شوند و احساسات بد، ناامنی و رکود عاطفی حاصل می شود.
دلسوزی را کناربگذارید؛ احساس قربانی بودن هم نکنید؛ برای خودتان احترام قائل شوید و خودتان را دوست بدارید. برای عشق تان حرمت قائل شوید و عاطفه و مهرتان را به حراج نگذارید.
اگر به این نتیجه رسیدید که زندگی در کنار او شما را سرشار نمی کند، با او صادقانه صحبت کنید. دلایل تان را صریح و روشن بیان کنید.
در نهایت وقتی به یقین برای تان ثابت شد که حدس تان درست بوده و دریافتید که این رابطه ترمیم نمی شود، تنها یک کار بکنید: آن شخص را رها کنید.
با استفاده از تمام مکانیسم هایی که در اختیار دارید، او از زندگیتان حذف کنید. چنین رابطه ای ارزشش را ندارد. به شما آسیب می رساند، شما را محدود می کند و حتی می تواند شما را بیمار کند.
اگر برای تان سخت است از مشاور کمک بگیرید. عشق تان را به کسی هدیه دهید که لایقش باشد و او نیز دل اش را به شما هدیه دهد.
دیدگاه تان را بنویسید