پدیده «بادر-ماینهوف» مانند همه سوگیریهای شناختی نوعی خطا یا میانبر ذهنی است که مربوط به توجه گزینشی ذهن انسان است. وقتی برای نخستینبار با چیز جدیدی مانند یک کلمه، یک شیء یا حتی یک مفهوم جدید روبهرو میشوید، ناگهان مواجهه با آن به طرز غیر قابل انتظاری در محیط پیرامونتان افزایش پیدا میکند در حالی که در واقعیت نه فراوانی آن بیشتر شده و نه تعداد دفعات مواجهه شما نسبت به قبل افزایش یافته است، آنچه رخ داده نتیجه توجه زیاد شما به آن موضوع بوده است. مثالهای زیادی در این زمینه وجود دارد؛ ما امروز به خرید یک مدل خودرو فکر میکنیم و ناگهان از روز بعد به نظر میآید که خیابان مملو از همان خودرو شده است، ما به خوشیمن بودن ساعت 11:11 فکر میکنیم و این تصور برایمان ایجاد میشود که تعداد دفعاتی که به ساعت نگاه کردیم و تصادفاً 11:11 را نشان میدهد بیشتر شده است، حتی وقتی برای نخستینبار کلمهای جدید میشنویم، تعداد دفعاتی که پس از آن با آن کلمه برخورد میکنیم به طور ناگهانی افزایش پیدا میکند.
تفاوت زیادی است میان چیزی که بارها اتفاق میافتد با چیزی که شما نسبت به قبل بیشتر به آن توجه میکنید. پدیده «بادر-ماینهوف» یا «سوگیری تکرار» زمانی رخ میدهد که توجه شما نسبت به چیزی افزایش پیدا میکند و به این باور اشتباه منجر میشود که آن چیز بارها در حال رخ دادن است.
اولین کسی که متوجه این خطای ذهنی شد تری مولِن، شهروندی معمولی در آمریکا، بود. او در نامهای به یک روزنامه نوشت که یک روز در مورد یک گروه خلافکار قدیمی آلمانی به نام بادر-ماینهوف با یکی از دوستانش صحبت کرده است و پس از این گفتوگو او به طور مرتب با مقالات و مطالبی از این گروه روبهرو میشود و این فقط آغاز مواجهه فراوانش با نام «بادر-ماینهوف» است، در حالی که دههها از فعالیت این گروه گذشته و هیچ دلیلی برای افزایش فراوانی نام آن در روزنامهها وجود نداشته است. واقعیت این بود که اگر مخاطبان روزنامه کمی توجه به خرج میدادند متوجه میشدند که همیشه نامی از این گروه خلافکار در لابهلای مقالات روزنامهها پیدا میشد. ده سال پس از نامه مولن در سال 2005، موضوع پدیده «بادر-ماینهوف» برای نخستینبار با عنوان «توهم تکرار» یا «سوگیری تکرار» به وسیله زبانشناس دانشگاه استنفورد، آرنولد زویکی، مطرح شد.
روانشناسی سوگیری تکرار
آرنولد زویکی در مقاله خود «توهم تکرار» را آن باور ذهنی میداند که بر اساس آن «بلافاصله پس از آگاهی شما نسبت به یک پدیده، تعداد دفعات به وقوع پیوستن آن زیاد میشود». همان توهمی که به دلیل فکر کردنتان به چیزی به طور ناگهانی در محیط شما بیشتر از قبل به چشم میآید.
بر اساس یافتههای زویکی، توهم تکرار شامل دو فرآیند است: فرآیند اول توجه گزینشی است که به معنی توجه به موضوعاتی است که برایتان جالب و نادیده گرفتن سایر موضوعات است و فرآیند دوم، سوگیری تاییدی است که جستوجوی ذهن برای یافتن شواهدی است که در راستای تایید دیدگاههای شما باشد.
در واقع همیشه فرآیند توجه کردن نتیجه یک تعامل پویا بین اتفاقات محیطی و هدف اصلی توجه ذهن است. ما به طور دائم توجه ارادی خود را بر اطلاعاتی متمرکز میکنیم که با کاری که انجام میدهیم مرتبط باشد و همزمان در حال مبارزه با توجه غیرارادی هستیم که میتواند توجه ارادی را مختل کرده و ذهن را به سوی یک چیز خارجی منحرف کند. در این میان «توجه مبتنی بر حافظه کاری» توجهی بسیار قدرتمند است.
«توجه مبتنی بر حافظه کاری» بسیار شبیه عملکرد مغز در ایجاد پدیده «بادر-ماینهوف» است، یعنی همان توجه غیرارادی به چیزی که در ذهن خود نگه داشتهاید. تصور کنید شما به صفحه کامپیوتری خیره شدهاید که چیزهای مختلفی روی آن به نمایش گذاشته شده است. اگر قبل از نگاه کردن، از شما بخواهند که یک پیانو را به حافظه خود بسپارید و پس از نشان دادن صفحه جستوجوی بصری بگویند که به دنبال تصویر گربه در این صفحه بگردید، وجود تصویر پیانو موجب میشود که سرعت پیدا کردن تصویر گربه بسیار کندتر شود. در حالی که اگر کلاً تصویر پیانویی در صفحه نباشد، سرعت پیدا کردن گربه بسیار بیشتر میشود. بنابراین اگرچه آن کلمهای که به خاطر سپردهاید یعنی پیانو هیچ ارتباطی به پرسش جستوجوی بصری ندارد، وجود آن در حافظه کاریتان میتواند توجه شما را به خود جلب کند و به عنوان عامل حواسپرتی سرعت جستوجوی تصویر هدف یعنی گربه را کاهش دهد.
الگوریتم رسانههای اجتماعی و پدیده بادر-ماینهوف
الگوریتمهای رسانههای اجتماعی امروز بهگونهای طراحی شدهاند که محتوای نمایش دادهشده بر اساس جستوجوها، بازدیدها و تعاملات اخیر کاربران شکل میگیرند. در این میان پدیده بادر-ماینهوف در بستر رسانههای اجتماعی کمی پیچیدهتر میشود، زیرا تمایل طبیعی مغز به تشخیص موارد آشنا و توهم فراوانی آنها در کنار آنچه در پشت صحنه رسانههای اجتماعی و تنظیم محتوای الگوریتمیشان رخ میدهد، فضای رسانههای اجتماعی را به فضایی بسیار دور از واقعیت و مملو از اطلاعات اشتباه تبدیل میکند.
پدیده بادر-ماینهوف در عصر رسانههای اجتماعی اینگونه عمل میکند: تصور کنید شما بهتازگی به نوعی از غذا، مثلاً غذای کرهای، علاقهمند شدهاید. شما در طول چند روز ویدئوهایی از دستور غذای کرهای در یوتیوب دیدهاید، چند مقاله در این زمینه جستوجو کرده و شاید هم چند پست را در رسانههای اجتماعی لایک کردهاید. بعد از این متوجه میشوید پستهایی در مورد غذای کرهای در رسانههای اجتماعی بسیار بیشتر شده است و هر جا سرتان میچرخد مطلبی و خبری از غذای کرهای به چشمتان میخورد. در محتوایی که رسانههای اجتماعی برایتان فراهم میکنند، به رستورانهای کرهای برمیخورید، دوستان پستهایی درباره غذاهای کرهای به اشتراک میگذارند و شما حتی هنگام قدم زدن در کتابفروشی متوجه کتابهای آشپزی کرهای میشوید.
در فضای رسانههای اجتماعی این نوع فراوانی میتواند کاملاً ساختگی باشد که چیزی نیست جز تعامل «توجه گزینشی مغز» و «الگوریتمهای رسانههای اجتماعی». نتیجه این تعامل تقویت توجه شما نسبت به مطالبی خاص است. سناریو اینگونه پیش میرود که در ابتدا به دلیل علاقه به غذای کرهای، مغز شما فرآیند «توجه گزینشی ناخودآگاه» را آغاز کرده و مغز را بر این اطلاعات متمرکز میکند. سپس الگوریتم رسانههای اجتماعی جستوجوهای اخیر شما را با محتوای مرتبط با غذای کرهای ردیابی میکند و محتوای بیشتری را در این زمینه به صفحههای شما ارسال میکند و نتیجه این میشود که آنچه به عنوان یک علاقه ساده شروع شد به نظرتان به یک روند فراگیر تبدیل میشود. در حالی که نه علاقه جدیدی به غذای کرهای در جامعه ایجاد شده و نه فراوانی مطالب مربوط به آن افزایش یافته است.
علم و تاثیر مخرب پدیده بادر-ماینهوف
پدیده بادر-ماینهوف میتواند اختلالاتی در پژوهشهای علمی به همراه داشته باشد. جامعه علمی همه یافتههای خود را مدیون انسانهاست و مشکل اینجاست که انسان از هیچکدام از خطاهای ذهنیاش مصون نیست. وقتی مشاهده مستنداتی دال بر تایید فرضیههای پژوهشگران آسانتر از مشاهده مستنداتی در رد فرضیاتشان است، قضاوت آنها بهراحتی تحت تاثیر سوگیریهای ذهنیشان قرار میگیرد. ازاینرو آنها استراتژیهایی برای غلبه بر این نوع سوگیری در پیش میگیرند که یک نمونه آن مطالعه «دوسوکور» است؛ زمانی که نه شرکتکنندگان و نه پژوهشگران اطلاعی ندارند که چه گروهی چه نوع درمانی را دریافت میکند. سوگیری تکرار میتواند در سیستم قضایی هم مشکلاتی ایجاد کند. برای مثال گزارش شاهدان عینی اغلب اشتباه و به دور از واقعیت است. توجه گزینشی و سوگیری تاییدی میتوانند خاطرات ما را تحت تاثیر قرار دهند و این خطای ذهن به چالش جدی برای بسیاری از کارآگاهان و نیروهای پلیس تبدیل شود.
درمان پزشکی و پدیده بادر-ماینهوف
تنها انتظار بیماران از دکتر معالجشان تجربه کافی برای تشخیص بیماریشان است. تشخیص علائم برای بسیاری از درمانها حیاتی است، اما ذهن مبتلا به «سوگیری تکرار» میتواند در شرایطی که هیچ الگو و علائم قطعی وجود ندارد، الگو و علائمی را مشاهده کند. مشکل از اینجا شروع میشود که پزشکان برای همگام شدن با علم پزشکی، باید مجلات و مقالات تحقیقاتی جدید را مرتب مطالعه کنند. در دنیای پزشکی همیشه چیز جدیدی برای یادگیری وجود دارد و پزشکان باید مراقب باشند در دام تشخیص یک بیماری فقط به این دلیل که بهتازگی در مورد آن مطالعه کردهاند گرفتار نشوند. سوگیری تکرار میتواند یک پزشک حاذق را به توجه بیش از اندازه به یکسری از علائم و نادیده گرفتن نشانههای دیگر سوق دهد.
ولی از زاویهای دیگر این تله ذهنی میتواند ابزاری مفید برای یادگیری نیز باشد. در سال 2019 کوش پوراهیت، نامهای به سردبیر یک ژورنال رادیولوژی نوشت و تجربهای را که از سر گذرانده بود با او در میان گذاشت. پوراهیت در نامه خود گفت، پس از یاد گرفتن یک مشکل آئورتی به نام قوس آئورت گاوی، او در فاصله 24 ساعت سه مورد از این مشکل را در بیماران مشاهده کرده است. او در این نامه توضیح میدهد که چگونه میتوان از توجه گزینشی ذهن برای تشخیص الگوها، تمرین و یادآوری آنها و همچنین تمرکز بر یافتههایی که ممکن است از نگاه دیگران دور باشد بهره برد.
کاربرد پدیده بادر-ماینهوف در بازاریابی
«هرچه بیشتر از چیزی مطلع باشید، بیشتر خواهان آن میشوید.» حداقل باور برخی از بازاریابان اینگونه است. شاید به همین دلیل است که برخی تبلیغات به صورت مستمر در رسانههای اجتماعیتان ظاهر میشوند؛ تا جایی که بازاریابها به نهایت آرزویشان برسند: وایرال شدن. رودررویی مستمر با چیزی میتواند این توهم را ایجاد کند که آن چیز بسیار مطلوب و پرطرفدار است. البته احتمال دارد که آن چیز واقعاً یک ترند جدید باشد، ولی این احتمال هم هست که فقط اینگونه به نظر بیاید و در واقع هیچ محبوبیتی هم نداشته باشد. حال اگر کمی زمان صرف کنید و تحقیق مختصری انجام دهید، ممکن است نظرتان در مورد چیزی که به نظر وایرال میرسد به کل عوض شود.
از دیدگاه تکاملگرایانه، انسان باید برای بقای خود به هرآنچه در محیط پیرامونش رخ میدهد توجه کند و واکنش نشان دهد. ولی پارادوکس عجیب اینجاست که همان انسان اگر قادر نباشد محیط پیرامون خود را به طور موثر نادیده بگیرد، هرگز نمیتواند هیچ مسوولیت و وظیفهای را به اتمام برساند. «توجه» عنصری حیاتی و اساسی برای یادگیری و حافظه است، اگر به چیزی توجه نکنید قادر نخواهید بود آن را به خاطر بسپارید، ولی عملکرد مثبت و موفقیت ما در دنیای پیچیده امروزی بهشدت به نوع عملکرد این «توجه» بستگی دارد. توجه باید به سمت واقعیت و اطلاعات صحیح هدایت شود و از اطلاعات غیرواقعی دور بماند. در واقع «توجه» همان شمشیر دولبهای است که همزمان هم فرصت پیشرفت را فراهم میکند و هم میتواند قضاوت صحیح و تصمیمگیریهای عاقلانه شما را در دام توهمات ذهنیتان گرفتار کند.
دیدگاه تان را بنویسید