هواپیما، در جنوب سودان فرود آمد. مامور سازمان ملل گفت نیمساعت وقت دارید. کارتر و سیلوا از هم جدا شدند. زنان روستایی برای دیدن هواپیما از کلبههای چوبی خود بیرون آمده بودند. توزیع ذرت هم شروع شده بود. سیلوا، ترجیح داد به دنبال سربازهای پارتیزانی و چریکها بگردد و از هواپیما دورتر شد. اما کارتر در فاصله چندفیتی از هواپیما شروع به گشتن کرد و دورتر نرفت. هر چه میدید یک تراژدی محض بود. سرش را به هر طرف میچرخاند، کودکی روی زمین رها شده بود. چشمهایش بر پسری که خودش را بر زمین میکشید و داشت مدفوع گاو را میخورد، قفل شده بود که صدای خِرخِر عجیبی را از پشت بوتهها شنید. کودکی در حال جان دادن رها شده بود. گردنبند مهره صدفی او به زمین رسیده بود. گویی عزرائیل با خنجر بالای سرش ایستاده بود. تست شاتش را تمام نکرده بود که کرکسی سر سفید پشت سر کودک به زمین نشست. احتمالاً آن هم بوی پیچیده مرگ را فهمیده بود. آرامآرام خودش را به کودک و لاشخور نزدیک کرد تا هر دو را در یک نما داشته باشد. حالا تقریباً 10 متر با کرکس فاصله داشت. 20 دقیقه در همان فاصله و بیحرکت منتظر ماند تا شاید کرکس بالهایش را باز کند. اما لاشخور به مشاهده مرگ آمده بود. چند عکس از کودک و شکارچیاش گرفت. با سنگی کرکس را فراری داد، مستاصل از غم، به سایه درختی، پناه برد. سیگاری کشید و تا میتوانست بر سر خدا داد کشید. دیگر نمیتوانست آنجا بماند. سوار هواپیما شد. به ژوهانسبورگ برگشت.
تایمز عکسهای او را خرید و از بین همه آنها فقط عکس کودک و کرکس را به عنوان نمادی از رنج آفریقا منتشر کرد. قرار بود با آن عکس، جهان رنج قحطی را درک کند؛ اما، پس از انتشار، صدها نفر درباره قساوت کارتر نوشتند. عدهای او را «لاشخور» نامیدند -«مردی که لنز خود را طوری تنظیم میکند تا کادر درست رنج را بگیرد، نمیداند که خودش یک شکارچی، یک لاشخور دیگر در صحنه است»- و در این میان عدهای نیز او را تحسین کردند. دانشگاه کلمبیا، جایزه پولیتزر را به او داد. عکس او در شیکترین هتلها و رستورانهای نیویورک، با همان شلوار و تیشرت مشکی، دستبندهای قبیلهای و چشمهای خستهاش از جنگ، بر روی صفحات اول روزنامههای دنیا نشست و آژانس عکس فرانسوی سیگما با او قرارداد بست. ولی دنیا، واقعیت عکس و درماندگی کارتر را فراموش کرد. درماندگی که با مرگ بهترین دوستش اوستربروک، او را به خط آخر رساند. چهار ماه بعد از جایزه پولیتزر، او از کنار رودخانه برامفونتین اسپرویت گذشت، نیسان قرمزرنگش را کنار یک درخت صمغ آبی، پارک کرد. شلنگی سبزرنگ را به لوله اگزوز وصل کرد، با آن، گاز را از سمت پنجره شاگرد، به داخل کابین کشاند. نواری را داخل واکمنش گذاشت. کولهپشتیاش را بالش زیر سرش کرد. به پهلو دراز کشید، در 33سالگی در اسارت خاطرات زنده کشتارها، اجساد مثلهشده، دستوپای کودکان جامانده زیر ماشینها و پلیس-جلادها، مُرد و در نامهای که هرگز به دست رفیقش، ماریان باتلر نرسید و هیچوقت نیز منتشر نشد، نوشت: «من مرگ را بارها دیدم. مزه آن را چشیدم. وقتی سربازهای آفریقایی من را به خاطر نفرتم از رژیم آپاراید، «عاشق سیاهپوست» خطاب کردند، سم موش هم نتوانست آرامم کند؛ اما ظلمِ قحطی در نور ملایمِ صبحهای آفریقایی، کار خودش را کرد. من چیزهایی را به چشمم دیدم که شاید، شاید، همه چشمهای مردم جهان سالها بعد از من تاب و تحمل دیدنشان را نداشته باشد»... اما کارتر اشتباه میکرد. مردم این دنیا تحمل دیدن جنایتهای بزرگتری را تا به حال داشتهاند و هنوز هم دارند. کرکس، کنگ نیوننگ، آن پسر -نه آن دختر- را هیچ وقت نخورد. آن بچه همان روز، خودش را با کمک پدرش به مرکز تغذیه سازمان ملل رساند و 14 سال پس از آن عکس هم زنده ماند اما همچنان کرکسها برای لاشه بچههای تلفشده از گرسنگی منتظرند و با آنکه به لطف عکس کارتر، قحطی در سطح بینالمللی شناخته شده است، ولی هر سال شاخصهای جهانی، دامنه جدیدی از فقیر و گرسنهتر شدن جهان را به نمایش میگذارند. به نحوی که، پژوهشگران ارشد مجمع جهانی اقتصاد، باور دارند اگر صرفاً به دستاوردهای کنونی در ریشهکنی گرسنگی و قحطی اکتفا کنیم، بهمحض آنکه سر برگردانیم، لاشخورها را کنارمان خواهیم دید.
لاشخورهایی که صرفاً شبیه کرکسی که کوین کارتر را کشت، نیستند، بلکه از نوع دولتی و کارگزاران-سیاستمداران لابیگری هستند که از قحطی جهانی ارتزاق میکنند و با جنگِ جبری آب، غذا و ناامنی، همانگونه که گزارشهای جهانی نشان میدهند برای خودشان قلعه قدرت میسازند. غافل از اینکه دروازه گرسنگی جهانی، میتواند همانطور که گزارش «امنیت غذایی و تغذیه در جهان» فائو هشدار داده است، آنها را هم ببلعد.
رنجِ گرسنگی
طبق آخرین گزارش «امنیت غذایی و تغذیه در جهان» که بهوسیله بخش اقتصاد کشاورزی «فائو» منتشر شد، «گرسنگی جهانی» که با شیوع سوءتغذیه سنجیده میشود، سال گذشته حدود 2 /9 درصد از مردم جهان را تحت تاثیر قرار داد و باعث شد 783 میلیون نفر گرفتار بحران گرسنگی شوند که با در نظر گرفتن قشر متوسط یعنی جمعیتی معادل 735 میلیون نفر، عملاً 122 میلیون انسان دیگر از سال 2019 تاکنون به جمع گرسنگان دنیا اضافه شده و متاسفانه این روند همچنان در آسیای غربی، کارائیب و تمامی مناطق آفریقا در حال افزایش است؛ به نحوی که انتظار میرود در کمتر از هفت سال، به خاطر جنگ اوکراین، 23 میلیون نفر، ناامنی غذایی را با شدتی بالا تجربه کنند، بیش از 600 میلیون نفر دچار سوءتغذیه مزمن شوند، از 4 /2 میلیارد نفرِ دچار به ناامنی غذایی در سال 2022، حدود 900 میلیون نفرشان به مرز فقر برسند و شکاف جنسیتی غذایی که با پاندمی رشد کرد به 9 /5 درصد افزایش یابد و بهطور نامتناسبی بر زنان، کودکان و مردم مناطق روستایی تاثیر بگذارد. به گونهای که بر جمعیت 1 /3 میلیاردنفری ناتوان در پرداخت هزینه یک رژیم غذایی سالم و 1 /185 میلیون کودک زیر پنج سال دچار توقف رشد قدی، اضافهوزن و لاغری در سال گذشته، همچنان اضافه شود. روند ناامنی غذایی در مناطق روستایی، پیشرفت خطی خود را ادامه دهد. با رشد شهرنشینی و این پیشبینی که تقریباً از هر 10 نفر، هفت نفر تا سال 2050 از روستاها به شهرها میروند، نابرابری غذایی و کشاورزی، عمیقاً شدت یابد و جهان یک تریلیون دلار خسارت ببیند. رخدادی که میتواند به معنای نابودی صنعت کشاورزی دموکراتیک باشد و بزرگترین النینو غذایی، یک قرن اخیر را در آسیا و خاورمیانه رقم بزند. کمااینکه، بر اساس شاخصهای کلیدی گزارش «ADB»، بیش از نیمی از مردم گرسنه جهان اکنون در آسیا زندگی میکنند. تا زمستان سال گذشته، حدود 2 /155 میلیون نفر در آسیا فقر شدید، نابرابری و ناامنی غذایی را تجربه کردهاند. در یک سال اخیر، میزان بروز ابتلا به سوءتغذیه از 5 /2 درصد در آسیای شرقی تا بیش از 8 /15 درصد در جنوب آسیا تغییر کرده است. حدود 51 میلیون نفر در پنج منطقه آسیایی و کشورهای افغانستان، بنگلادش (بازار کاکس)، میانمار، پاکستان و سریلانکا، 365 روز گذشته را با سطح بالایی از ناامنی غذایی حاد زندگی کردهاند. به خاطر شوکهای اقتصادی، افغانستان و سریلانکا، شاهد کمبود و کاهش شدید تولیدات کشاورزی و افزایش نرخ تورم سالانه قیمت مواد غذایی تا 64 درصد بودهاند. با وجود فشارهای فزاینده بر عرضه مواد غذایی، 40 درصد مواد غذایی تولیدشده در آسیای جنوب شرقی که معادل تولید غذا از 8 /1 میلیون هکتار زمین و تقریباً برابر با 22 درصد از زمینهای کشاورزی مالزی است، هدر رفته است و با وجود این و دستکم، 670 میلیون نفر، معنای گرسنگی را کشیدهاند، بیشترین آسیب را از افزایش هزینههای زندگی متحمل شدهاند و توانایی تامین نیازهای ضروری مانند غذا با قیمتهای امسال را نداشتهاند؛ یعنی با کمتر از 15 /2 دلار در روز با احتساب قیمتها، قدرت خرید و تورم در سال 2017 به سختی زندگی خود را گذراندهاند. طبق تعاریف فائو، احساس دردناک ناشی از نخوردن غذای کافی را به دفعات زیادی تجربه کردهاند. به کالری کافی و انرژی غذایی لازم برای یک زندگی فعال و سالم دسترسی منظم نداشتهاند. به اجبار کیفیت /یا کمیت غذایی که خوردهاند / میخورند را کاهش دادهاند تا بتوانند به آن حداقل غذا دسترسی داشته باشند. به غیر از غذا، دیگر نیازهای اولیه خود را قربانی کردهاند. فقط برای اینکه گرسنه نمانند، هر چیزی را که در دسترس یا ارزانتر بوده است به اجبار در سبد غذایی خود جای دادهاند. در منوی غذایی آنها محصولات فرآوریشده دارای انرژی متراکم، چربیهای اشباعشده، قند و نمک فراوان و البته ارزانتر، جایگزین میوهها و سبزیجات تازه شده است. به خاطر رژیم غذایی نامناسب، وزن متعادل، سلامت ذهنی و تغییرات فیزیولوژیک مطلوب در آنها، جایش را به استرس، چاقی، دیابت و سوءتغذیه، داده است. در مقیاسی شدیدتر، اغلب روزها چون فاقد این دسترسی و توانایی بودهاند و یک روز یا بیشتر را بدون غذا سپری کردهاند، اکنون از ورای شرایط اضطراری و شوکها، در کوتاهمدت، شرایط حادتری را تجربه میکنند و این وضعیت به قدری بد است که زندگی آنها را به صورت جدی تهدید میکند و عملاً به دلیل ناتوانی در برآوردن حداقل انرژی و از دست دادن داراییهای ضروری مورد نیاز برای تضمین معیشت، که نقض فاحش حق غذاست، به بحران غذا روزبهروز نزدیکتر میشوند و مرگومیر بیشتری را تجربه خواهند کرد. اتفاقی که فائو براساس ارزیابی سالانه شاخص سنتی شیوع سوءتغذیه (PoU)، مقیاس تجربه ناامنی غذایی (FIES) و شاخص جهانی گرسنگی (VHI) و ارائه سیاستهای راهبردی تلاش کرده است، آن را کنترل و امنیت و بقای انسانی را حفظ کند و برای «انقلاب سبز» که شانس دستیابی جهان به اهداف توسعه پایدار (SDGs) را بالا میبرد به نحوی بجنگد که دنیا امکان ریشهکنی گرسنگی تا سال 2030 بهوسیله 600 میلیون نفر را از دست ندهد؛ در کنار آن، حداقل در هفت SDG جهانی کاملاً وابسته به صنعت کشاورزی یعنی «پایاندهی به فقر شدید، گرسنگی صفر، کار شایسته و رشد اقتصادی، مصرف و تولید مسوولانه، اقدامات اقلیمی، حیات آبزی و زندگی در زمین»، کاملاً شکست نخورد و به خاطر تاثیر غیرمستقیم کشاورزی بر «سلامت جهانی» -کیفیت غذا و کنترل بیماریها- و «برابری جنسیتی» -افزایش دسترسی به منابع و اشتغال برای زنان و کودکان- با تهدیدات نوظهور مواجه نشود. تهدیداتی که به اجماع ائتلافهای جهانی اقتصاد کشاورزی در روند تثبیت زنجیره تامین و کنترل بحران جهانی غذا، میتواند عملاً جهنم را به زمین بکشاند. چرا که با شکست در کشاورزی و دامپروری، وسعت اراضی کشاورزی را تا 60 درصد کاهش خواهد داد و جان 10 میلیارد نفرِ وابسته به 70 درصد محصولات کشاورزی تا سال 2050 را به خطر میاندازد. سختتر آنکه، به خاطر کاهش منابع آبی، حدود 8 /1 میلیارد نفر را مجبور به زندگی در کمآبی مطلق میکند؛ در کمتر از سه دهه، اکولوژی زیستی 7 /9 میلیارد نفر را در جنگهای خونین آب و غذا، به نابودی میکشاند. بماند که از اکنون شش کشورِ جهان؛ بحرین، قبرس، کویت، لبنان، عمان و قطر، با بحران آب مواجه شدهاند. امارات متحده عربی، عربستان سعودی، اسرائیل، مصر، یمن، ایران، اردن، تونس، عراق، هند، سوریه، مراکش، اریتره و الجزایر جزو 30 کشور اول با تنش آبی بالا هستند که بیش از 80 درصد منابع آب تجدیدپذیر خود را برای آبیاری، دام، صنعت و نیازهای خانگی استفاده کرده و روی مرز قحطی و جنگ آب ایستادهاند و براساس «اطلس خطر آب قنات موسسه منابع جهانی»، انتظار میرود در حالی که تعداد حوضههای آبخیز، طی 27 سال آینده، فقط 19 درصد بیشتر شود، تقاضای جهانی آب 20 تا 25 درصد افزایش یابد، یک میلیارد انسان دیگر با تنشهای آبی بسیار بالا زندگی کنند و در مجموع چون زمین باید برای تغذیه 10 میلیارد نفر تا سال 2050، حدود 56 درصد بیشتر از سال 2010 کالری غذایی تولید کند، افزایش محدودیتهای آب، خشکسالی، سیل و تورم اقتصادی، ثبات جهانی را به خطر بیندازد. آغاز زودهنگام فقر و قحطی با نظر به گزارش «امنیت غذایی و تغذیه در جهان»، بر شدت ابربحرانهای اقتصادی و سیاسی جهانی میافزاید. آخرالزمانی که البته میتواند با تکیه بر بینشها، سیاستها، سرمایهگذاریها و فناوریهای جدید دیرتر رخ دهد یا چهبسا اتفاق نیفتد.
پلسازی ائتلافی
یکی از این ابرروندها و سیاستها که به ظاهر عجیب به نظر میرسد اما به تحلیل فائو قابلیت عملیاتی دارد، استفاده از فرصت شهرنشینی با تمرکز بر تعاملات همگن در زنجیره امنیت غذایی روستایی-شهری و سیستمهای کشاورزی فنآورمحور است؛ به نحوی که از تمامی پتانسیلها یا نقاط ضعف سیستمهای تولید، فرآوری، توزیع، بازاریابی، تهیه غذا و رفتار مصرفکننده، با توجه به رشد جمعیت، شهرهای کوچک-بزرگ و مناطق روستایی به عنوان یک پل استفاده شود و توأم با آن، رویکرد سیاستی، فراتر از انباشت، کارآمدی ذخیرهسازی و توسعه سیلوهای روستایی / شهری برود و مهمتر آنکه، نهادهای حاکمیتی به یک سازوکار حمایتی / مداخلهای قوی و هماهنگ برسند و توصیههای سیاستی ملی-بینالمللی کشورها در زمینه شهرنشینی برای تحقق اهداف پروژه SDG2 (گرسنگی صفر) و همراهی با SDG11 (شهرها و جوامع پایدار)، موثر و نوآور شوند؛ چرا که این موضوعات ارتباط تنگاتنگی با ریشهکنی فقر، اقدامات اقلیمی، بحران مهاجرت، تخریب زمین، نابودی منابع و رونق اقتصادی دارند و میتوانند بر نتایج حاصل از ائتلافهای سیستمهای غذایی شهری، رژیمهای غذایی سالم از طریق سیستمهای پایدار، گرسنگی صفر و جنبش کشورهای عضو «Scaling Up Nutrition» اثر بگذارند. جدای از آن، از آنجا که سهم شهرنشینیِ جمعیت جهان از 30 درصد در سال 1950 به 57 درصد در سال 2021 افزایش یافته است و پیشبینی میشود این رقم تا سال 2050 به 68 درصد برسد؛ و از طرفی، تقریباً نیمی از جمعیت جهان (47 درصد) در مناطق حاشیه شهری (با فاصلهای کمتر از یک ساعت تا شهرهای بزرگ، متوسط و کوچک) و مناطق روستایی (با فاصلهای نزدیک به یک تا دو ساعت تا یک مرکز شهری) زندگی میکنند، به استدلال پژوهشگران فائو، شهرنشینی میتواند سیستمهای کشاورزی را هم متحول کند و دسترسی به رژیمهای غذایی سالم مقرونبهصرفه را در زنجیره روستایی-شهری تحت تاثیر قرار دهد. کمااینکه، شهرنشینیِ همراه با عوامل زمینهای مانند افزایش درآمد، رشد اشتغال و تغییر سبک و رژیم زندگی، باعث ایجاد تغییرات در سراسر سیستم و ساختار روستایی-شهری میشود؛ میتواند شرایط بد زیست روستایی چون فقر، کمبود شغل، بیکاری، نبود زیرساختها، عدم دسترسی به خدمات و ناامنی غذایی را سختتر کند؛ و در عین حال، با تغییرات آبوهوایی / تخریب محیطی، جنبشهای مهاجرت از روستا به شهر را کاملاً تغییر دهد؛ با توجه به ارتباط فزاینده مناطق حومه شهری و روستایی و همگرایی خریدهای بالای مواد غذایی در هر دو، به بازارها این قابلیت را ببخشد که محرکهای قابل توجهی برای تحول سیستمهای کشاورزی باشند؛ زنجیرههای تامین مواد غذایی میاندستی و پاییندستی را به دنبال افزایش تقاضای مصرف، پیچیدهتر کند؛ دسترسی بهتر به نهادهها و خدمات کشاورزی را از طریق اتصال مطلوب مناطق شهری به روستایی، بهبود دهد؛ حقوق مالکیت زمین و مزرعهداری را در راستای ارتقای معیشت روستایی و جبران پیامدهای خلعید اراضی کشاورزی، تغییر دهد و در نهایت یک اثر ترکیبی و تقویتی-حمایتی بر زنجیره غذایی از تولید تا مصرف داشته باشد. ادعایی که موجب افزایش و تغییر تقاضا و الگوهای عرضه غذا، به ویژه در جنوب صحرای آفریقا و جنوب آسیا، با بالاترین نرخ شهرنشینی شده است.
گلولههای نقرهای
طبق بررسیهای فصل سوم گزارش «امنیت غذایی و تغذیه در جهان»، توپولوژی و پیوستار روستایی-شهری، طی شش سال گذشته، در بنین، بورکینافاسو، ساحل عاج، اتیوپی، گینه بیسائو، مالی، نیجر، نیجریه، سنگال، توگو و مالاوی، عملاً تفکر سنتی الگوی مصرف مواد غذایی را به چالش کشیده است. تاثیر متقابل عرضه و تقاضا در زنجیره روستایی-شهریِ این 11 کشور، اگرچه باعث نفوذ غذاهای به شدت فرآوریشده در مناطق روستایی و سنتی شده است؛ اما در بخشهایی، درآمد خانوار و اشتغال غیرکشاورزی را نیز بالا برده و در مقابل، مسیر عرضه میوهها و سبزیجات مختص مناطق روستایی به شهرها را هموار و عریضتر کرده است. مضاف بر آن، ترکیب غذای خانوارها برحسب ارزش مصرفی غذا در گروههای غذایی، نشان میدهد این درک عرضه و تقاضای غذا به مثابه اثر «گلوله نقرهای»؛ یک راهحل ساده و به ظاهر جادویی برای یک مشکل دشوار از بعد علمی آن عمل کرده است؛ هرچند از حیث مفهوم اقتصادی /سیاسیاش، هنوز نتوانسته تبعات منفی خود را کاهش دهد. بهواقع، و مطابق با تجزیه و تحلیل مجموعه دادههای جهانی URCA و نقشه جغرافیایی اتصال فضایی-عملکردی، علاوه بر این کشورهای آفریقایی، شهرنشینی و افزایش تعامل با روستاها، هرچند به دگرگونی اقتصادی در مناطق مختلف جهان منجر شده است، از ورای همگرایی در خریدهای عمده مواد غذایی در مناطق حومه شهری و روستایی که تقریباً نیمی از جمعیت دنیا در آن زندگی میکنند، بازارهای این مناطق را به عامل مهمی برای تحولات بزرگ سیستمهای کشاورزی تبدیل کرده و با تنوع رژیم غذایی از جمله افزایش مصرف لبنیات، ماهی، گوشت، سبزیجات، میوهها و حبوبات، غذاهایی که میتوانند به یک رژیم غذایی سالم کمک کنند، برای بهبود زنجیره ارزش غذایی و غذاهای مغذی، فرصتسازی کردهاند، اما این پیوستار بیچالش هم نبوده است. با وجود تمام اقدامات اصلاحی، هنوز سبزیجات و میوهها، به ویژه، برای تامین نیازهای روزانه و یک رژیم غذایی سالم در همه مناطق جهان کافی نیست و شهرنشینی به عنوان یک روند روبه رشد، با گسترش غذاهای راحت، از پیشآماده و فستفودهای سرشار از چربی، قند و نمک، که بهطور فزایندهای فراوان و ارزان نیز هستند، به کاهش کیفیت و تیپولوژی سلامت انسانی منجر شده است. علاوه بر آن، افزایش تقاضا برای محصولاتی با ارزش غذایی بالا در مناطق روستایی، در این پروسه تعاملی، یک زنجیره ارزش طولانی، رسمی و پیچیده را شکل داده است. عوامل اثرگذار بر عرضه هم، از جمله فناوریهای هوشمند در تولید مواد غذایی، حملونقل و بازاریابی همراه با افزایش تقاضا برای غذاهای آماده، با آنکه به گسترش قابل توجه سوپرمارکتها، هایپرمارکتها، صحراهای غذایی و توسعه صنعت خردهفروشی کمک کردهاند ولی عامل افزایش عرضه و گسترش غذاهای فاقد ارزش بوده و ساختار غذایی سالم روستایی را بر هم زدهاند. اضافه بر آن، با ارتباطسازی بهتر، تولیدکنندگان روستایی اگرچه دسترسی مناسبتری به نهادهها و خدمات کشاورزی پیدا کردهاند و امکان بهبود بهرهوری موجب افزایش سطح درآمد برایشان بیشتر شده است، اما از خطراتی مانند از دست دادن و خلعید اراضی به دلیل توسعه شهری، راه فراری نیست و نمیتوان نسبت به گسترش نابرابریهای اجتماعی-اقتصادی در دستیابی به گروههای غذایی سالمِ و ارزان بیتفاوت بود. کمااینکه، نظریه همراهی شهرنشینی با رشد اقتصادی و تحول ساختاری، برای همه کشورها و مناطق صادق نیست.
آوارگی غذایی
تحلیلهای اقتصادی-جغرافیایی نشان میدهند، با وجود همبستگی بین تولید ناخالص داخلی-سرانه (PPP) و نرخ شهرنشینی، عملاً هیچ ارتباط یک به یک و یکسانی میان آنها وجود ندارد. برای نمونه، در سال 2019، نزدیک به 91 درصد از جمعیت اردن شهرنشین بودند، اما GDP این کشور نسبتاً پایین و تقریباً 10 هزار دلار PPP در سال بود. به همین ترتیب، 90 درصد جمعیت گابن، چهار سال پیش، در شهرها زندگی میکردند، ولی GDP آن حدود 15 هزار دلار PPP در سال بود یا کشورهای جزیرهای و کوچک مانند آنتیگوا و باربودا در شرق دریای کارائیب، سنت کیتس و نویس و آروبا در آنتیل کوچک با وجود تولید ناخالص داخلی سرانه نسبتاً بالا، سالهاست که سطح و نرخ شهرنشینی کمتر از انتظاری دارند، نظریه توأمانی شهرنشینی با رشد اقتصادی و تحولات ساختاری را ناممکن کرده و چهبسا، برخلاف اثربخشی فضای هاسدورف همبند ِفشرده روستایی-شهری، اثبات میکنند افزایش سهم جمعیت در شهرها نشاندهنده رشد اقتصادی بالا نیست، چون شهرنشینی عموماً با دو تحول «غیرمعمول» همراه است. اول آنکه، رشد کلی جمعیت به رشد در مناطق شهری و روستایی منجر میشود. بدون افزایش بهرهوری در کشاورزی نیز رشد جمعیت روستایی سبب تقسیم اراضی، زمینهای کشاورزی ناپایدار و کمبود فرصتهای معیشتی روستایی خواهد شد و چهبسا باعث میشود تا ساکنان روستاها به شهرهایی بروند که فرصتهای شغلی و پیشرفت در آنها به دلیل عدم رشد اقتصادی محدود است و پتانسیل بالایی در فقر شهری دارند. و دوم اینکه، رشد جمعیت شهری ظرفیت زیرساختهای شهری و خدمات اجتماعی و سایر خدمات را تا حد ممکن افزایش میدهد که این امر به ویژه در مورد مناطق شهری که به سرعت در حال رشد هستند، جایی که سرمایهگذاریها همگام با گسترش شهری نیست، کاملاً صادق است، اما این به معنای پیشرفت روستایی نیست و نمونه عینی هم دارد. جنوب آسیا و جنوب صحرای آفریقا دو منطقهای هستند که تحولات ساختاری در آنها به دلیل بهرهوری پایین کشاورزی-معیشتی و نرخ سریع رشد شهرنشینی پسرفت داشته است؛ حتی در جنوب صحرای آفریقا، کاهش فقر در کنار شهرنشینی، نسبت به سایر مناطق جهانی، از اواخر دهه 1990، روند کندی را طی کرده است و نزدیک به 50 درصد از علل مهاجرت خالص آن به شهرها (معادل پنج میلیون نفر) بین سالهای 1960 تا 2000، محدود به دلیل تغییرات دما و بارندگی بوده که بر تولید کشاورزی تاثیر گذاشته است، باعث کاهش درآمد مزارع و دستمزدهای روستایی شده، همچنان روند مهاجرت خودخواسته از روستا به شهرها را تحریک میکند و بر همین مبنا، فرستادن یک یا چند عضو خانواده به شهرها برای کار در بخشهای غیرکشاورزی، در شرایط غیربحرانی بهویژه برای خانوارهای روستایی فقیر، برای کاهش خطر گرسنگی، فقر شدید و مقابله با شوکهای نامطلوب احتمالی اهمیت بالایی دارد؛ آنقدر مهم که در هنگام وقوع بلایای طبیعی یا جنگها، سکونت و مهاجرت اجباری به شهرها، با آنکه به آوارگی و پناهندگی منجر میشود، ولی باز هم اولویت اول است و دلیل 61 درصد از 26 میلیون پناهنده آفریقایی و چرایی نابرابری فزاینده جنسیتی بازار کار روستایی-شهری را توضیح میدهد. موضوعی که تجزیه و تحلیل اقتصادسنجی عوامل تعیینکننده بر نابرابری جنسیتی در مطالعات مختلف هم بینشهای همگرا و البته سیاسیتری را برای آن ارائه میدهد.
زنان تنها
مطالعات «ADB» نشان میدهد، زنان فقیر چون درآمد کمتری نسبت به مردان دارند و اغلب مشمول کار بدون دستمزد و خانهداری هستند، میتوانند بیشترین آسیب را در چرخه تحول چرخه غذایی و مهاجرت شغلی در پروسه همگرایی و پیوستار روستایی-شهری ببینند. اکثر آمارهای رسمی نیز اثبات میکند، علاوه بر تاثیرات مخرب آزادسازی و کالاییسازی کشاورزی و همچنین بحران آبوهوا، زنان بهویژه در نتیجه نابرابریهای جنسیتی در سراسر زنجیره غذایی بیشتر به حاشیه رانده میشوند و مورد استثمار قرار میگیرند. به واقع و با آنکه به رسمیت نشناختن و کمارزش دانستن سهم زنان در تولید غذا و موانع نهادی که دسترسی آنها به زمین و سایر منابع را محدود میکند، برخی از علل اصلی ناامنی غذایی در سطح جهان است، اما هنوز کار کشاورزی زنان حتی در روستاها در امتداد وظایف خانگیشان در نظر گرفته میشود و سنتهای مردسالارانه، عادیسازی و پرداختیهای اندک، نهتنها کار آنها را به نفع جامعه سرمایهداری سوق میدهد که حتی زنانه شدن و زنانهزدایی کشاورزی نیز به ضرر آنها تمام شده و حق مالکیت را از آنان گرفته است. از این حیث، چون زنان اغلب فاقد عناوین قانونی برای زمینهای خود هستند، اکثر آنها وقتی زمینشان از سوی سرمایهگذار، شرکت یا دولت گرفته میشود، نمیتوانند هیچ ادعایی برای غرامت داشته باشند و در برابر غصب زمین، جابهجایی و بهرهبرداری به ویژه در مواقع بحران آسیبپذیرتر و فقیرتر میشوند. به دنبال آن، تواناییشان برای تامین نیازهای اساسی چون غذا نیز کاهش مییابد و خطر خشونت علیه آنها (VAW) متعاقباً افزایش مییابد. موضوعی که مدیرکل فائو هم آن را تایید میکند. کیو دونگیو معتقد است، با آنکه در سراسر جهان تا سال 2023، بالغ بر 36 درصد از زنان شاغل در سیستمهای کشاورزی مشغول به کار هستند، ولی همچنان نقشهای زنان به حاشیه رانده میشود، شرایط کاری آنها نامنظم، غیررسمی، پارهوقت، فشرده و بدتر از مردان است و به ازای هر دلاری که مردان به دست میآورند، فقط 82 سنت درآمد دارند. زنان همچنین دسترسی کمتری به تسهیلات مالی و آموزش دارند و مجبورند با فناوری طراحیشده برای مردان کار کنند که این نابرابریها با نظر به اینکه در کشورهای جنوب صحرای آفریقا 66 درصد از اشتغال زنان در بخش کشاورزی است و در جنوب آسیا، 71 درصد زنان در مقابل 47 درصد مردان عمدتاً در سیستمهای کشاورزی کار میکنند، شکاف جنسیتی بهرهوری بین کشاورزان زن و مرد را روی عدد 24 نگه داشته است. این در حالی است که اگر با نابرابریهای جنسیتی رایج در سیستمهای کشاورزی مقابله و زنان توانمند شوند، جهان در تحقق اهداف پایانبخشی به فقر و ایجاد جهانی عاری از گرسنگی جهشی رو به جلو خواهد داشت و کاهش شکاف جنسیتی در بهرهوری مزارع و شکاف دستمزد در اشتغال کشاورزی، میتواند تولید ناخالص داخلی جهانی را نزدیک به یک تریلیون دلار افزایش داده و تعداد افراد دچار به ناامنی غذایی را تا 45 میلیون نفر کاهش دهد. حتی بهطور مشابه، اگر نیمی از تولیدکنندگان در مقیاس کوچکتری از مداخلات توسعهای که بر توانمندسازی زنان متمرکز است بتوانند سود ببرند، درآمد 58 میلیون نفر دیگر به میزان قابلتوجهی افزایش مییابد، تابآوری 235 میلیون نفر بالاتر میرود و اثبات میکند که اگر سیستمهای کشاورزی کارآمد، فراگیر، انعطافپذیر و پایدار برای توانمندسازی زنان و برابری جنسیتی کار کنند و حتی وقتی اقتصادها کوچک میشوند، مشاغل زنان در اولویت قرار بگیرند، در سطح جهانی، 22 درصد از بخشهای «خارج از مزرعه» در سیستمهای غذایی کشاورزی، به امنیت و ثبات میرسند و جهان از بحران نجات مییابد؛ در صورتی که در نقطه مقابل آن، اگر این شکاف ادامه یابد، تا سال 2059 هیچ اتفاقی برای کاهش نابرابری غذایی بهخصوص در میان زنان و کودکان رخ نخواهد داد و چهبسا دامنه این نابرابری در تامین غذا و داشتن یک رژیم غذایی سالم شدیدتر شود. اتفاقی که بیشتر از هنجارهای جنسیتی تبعیضآمیز، شوکهای آبوهوایی، بلایای طبیعی، بحرانهای استرسزا، عدم دسترسی دیجیتالی به آموزش و محدودیتهای مالی، به خاطر نگرههای سیاسی دولتمردان رخ میدهد و نیازمند بازنگری است. چون وقتی از 75 درصد از اسناد سیاستی مربوط به کشاورزی و توسعه روستایی از 68 کشور که نقش زنان /یا چالشهای زنان در کشاورزی و توسعه روستایی را به رسمیت میشناسند، فقط 19 درصد شامل اهداف سیاستی مرتبط با جنسیت است و سیاسیون، نهادها و هنجارهای اجتماعی تبعیضآمیز، فرصتها و حقوق برابر در منابع را بعضاً خودخواسته محدود و راکد کردهاند، رویکردهای به ظاهر تغییردهنده نابرابری جنسیتی، قطعاً نمیتوانند نویدبخش تغییر هنجارهای تبعیضآمیز سیاسی یا اجتماعی باشند و زنان در پیوستار روستایی-شهری و رشد شهرنشینی نقش موثر خود را نشان دهند. دیدگاهی که اسکات مکلئود، استاد دپارتمان روزنامهنگاری و ارتباطات جمعی دانشگاه آمریکایی قاهره نیز آن را باور دارد و با این تعبیر که در کاهش شکاف جنسیتی، گرسنگی صفر و مقابله با ناامنی غذایی، نمیتوان منفعل عمل کرد و در عین حال متوقع بود، جهان را شبیه کنگ نیوننگ، پسرک عکس کارتر و قحطی و گرسنگی را مانند کرکسهایی که پیچیدگی بوی مرگ را میفهمند توصیف میکند و در تحلیل «هیچ جشنی در کار نیست» از کارگزاران سیاسی، حاکمان، تشکلها و نهادها میپرسد: «کرکسها برگشتهاند، سیاستهای شما، دوربین شماست؛ میخواهید چه عکسی بگیرید؟ قرار است جهان را به گریه بیندازید یا برای تراژدیهای بعد از آن برنامه دارید؟ ما آماده تحلیل کردن هستیم. لطفاً عکستان را بگیرید.»
آسیه اسدپور / نویسنده نشریه
دیدگاه تان را بنویسید