دکتر حمید احمدی به بررسی تحرکات اخیر رسانهها و مقامات جمهوری آذربایجان علیه کشورمان پرداخت. او با اشاره به ریشههای تاریخی ایدئولوژی الحاقگرایی در جمهوری آذربایجان پس از جنگ جهانی دوم تاکید کرد که اصولا پدیده منطقهای به نام جمهوری آذربایجان محصول همان پروژه ترکستان بزرگ است که ایدئولوژی پانترکیسم آن را پرورش میداد.
ادعاهای الحاقگرایانه باکو در مورد برخی مناطق شمالغربی ایران بار دیگر توجه تهران را به برخی نکات معطوف کرده است؛ از جمله اینکه آیا جمهوری آذربایجان به تنهایی این پروژه را دنبال میکند یا با همراهی ترکیه است؟ این تمایلات الحاقگرایانه در صحنه تاریخ به چه زمانی برمیگردد و سیاست جمهوری اسلامی ایران در برابر چنین پروژه خطرناکی باید چگونه باشد. دکتر حمید احمدی، استاد دانشگاه تهران در گفتوگویی تفصیلی با روزنامه «دنیایاقتصاد» گفت که به هر حال باکو بازیچه دست اردوغان نیست بلکه خودش یک بازیگر الحاقگراست، دشمن ایران است و نسبت به سرزمین ایران ادعا دارد و دنبال فروپاشی یکپارچگی سرزمینی ماست. احمدی تاکید کرد در چنین شرایطی، جمهوری اسلامی ایران نباید منفعلانه عمل کند زیرا این بحثهای الحاقگرایانه اصلا شوخیبردار نیست. به گفته این استاد دانشگاه، ایران باید در عین اصلاح برخی سیاستهایش و با تقویت قدرت اقتصادی و نظامیاش، به گونهای ظاهر شود که طرف مقابل نتواند به اقدامی تهدیدآمیز علیه کشور دست بزند.
جمهوری آذربایجان در هفتههای اخیر دوباره پروژه جعلی الحاق بخشهایی از ایران به این کشور را کلید زده است؛ با توجه به تفاوت میان آذریها و ترکیهایها تا چه حد میتوان این پروژه را ناشی از تمایلات عثمانیگرایانه ترکیه محسوب کرد؟ به عبارت دیگر آیا جمهوری آذربایجان به نیابت از آنکارا درصدد پیشبرد این پروژه است؟
این دیدگاه الحاقگرایانه که دولت باکو در ارتباط با ایران دارد، بحث تازهای نیست و فقط ممکن است اخیرا مقامات رده بالاتری مثل مقامات و رسانههای دولتی در جمهوری آذربایجان به این موضوع پرداخته باشند. کلا در طول سالهای پس از استقلال، مطبوعات و رسانههای جمهوری آذربایجان به این مساله میپرداختند و این دیدگاههای رویایی و توهمآمیز یک بحث خیلی قدیمی است. این بحثها حتی مربوط به دوره پس از استقلال هم نیست و پیش از آن هم وجود داشت.اما پس از استقلال به دلیل اینکه جمهوری آذربایجان از شوروی مستقل شد با دست بازتری به تنهایی این مسائل را مطرح میکرد.
یعنی ترکیه هیچ نقشی در مطرح کردن این ادعاها ندارد؟
بررسی این موضوع نیاز به تحلیل زیادی دارد و خیلی سریع و آشکار نمیتوان به آن بله یا خیر گفت. دلیل این امر این است که تمام این مباحث به ظهور ایدئولوژی پانترکیسم و پانتورانیسم در اواخر قرن ۱۹ در روسیه تزاری و سرایت آن به امپراتوری عثمانی بازمیگردد. سپس این ایدئولوژی به ایدئولوژی رسمی دولت عثمانی و حتی ترکهای جوان که رویای یک امپراتوری از چین تا اروپا را در سر میپروراندند، تبدیل شد. آنها نام این امپراتوری خیالی را توران گذاشته بودند. بنابراین منطقه فعلی آذربایجان و مرزهای شمالی ایران جزو این سرزمین رویایی ایدئولوژی پانترکیسم و پانتورانیسم بوده است. بنابراین امپراتوری عثمانی پایهگذار و مبتکر این قضیه بود ولی بعدها توسط جمهوری آذربایجان پیگیری شد. اصولا پدیده منطقهای به نام جمهوری آذربایجان محصول همان پروژه ترکستان بزرگ است که ایدئولوژی پانترکیسم آن را پرورش میداد. همچنین گذاشتن نام جمهوری آذربایجان بر منطقه مسلماننشین قفقاز در سال ۱۹۱۸ که متعلق به ایران بود، آغاز این پروژه بود که عثمانیها در آن نقش اساسی داشتند و گروههای مساواتی یعنی جریانهای معتدل و میانهرو و گاه لیبرال آن منطقه که بعد از انقلاب اکتبر برای استقلال از روسیه تزاری تلاش میکردند، این را مامن خوبی برای هدف خودشان یعنی استقلال و تاسیس یک سرزمین تازه میدانستند.
بنابراین در سال ۱۹۱۸ شاهد پیوندی میان نخبگان منطقه قفقاز مسلمان و رهبران عثمانی یا ترکهای جوان بودیم و بعدتر نیز گذاشتن نام آذربایجان بر این جمهوری آغاز این پروژه بود.
بسیاری آن زمان نگران پیامدهای بعدی این مساله بودند بنابراین نخبگان سیاسی آذربایجان ایران در برابر این قضیه ایستادگی کردند. زیرا آن زمان ایران دولت مرکزی قوی نداشت و شیخ محمد خیابانی در مقابل این جریان ایستادگی کرد. او حتی میخواست نام آذربایجان ایران را تغییر دهد تا با جمهوری آذربایجان همنام نباشد و در آینده این ادعاهای الحاقگرایانهای که عثمانیها به دنبال آن هستند، تحقق پیدا نکند. همچنین اهالی نخجوان در سال ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ چندین بار به ایران طومار نوشتند که آنها به ایران ملحق شوند. اما همچنانکه اشاره شد چون ایران دولت قوی نداشت، به این بحثها رسیدگی نشد.
سقوط عثمانی چه تاثیری در دخالت ترکیه در این ماجرا داشت؟
با سقوط عثمانی این مساله تقریبا در ترکیه به پایان رسید. پس از سقوط عثمانی، رژیم جدیدی به رهبری مصطفی کمال پاشا در ترکیه روی کار آمد که تمایلات پانترکیسم نداشت و بیشتر به دنبال ناسیونالیسم ترک بود. یعنی میخواست در ترکیه فعلی یک وحدت و دولت مدرن ایجاد کند. ولی ایدئولوژی پانترکیسم در باکو به یادگار باقی ماند؛ چون اساس موجودیت این کشور و نام جمهوری آذربایجان از این ایدئولوژی گرفته شده و بر این اساس استوار بود که بعدها آذربایجان ایران را نیز به خاک خود ملحق کنند. این مساله با گذشت زمان تبدیل به ایدئولوژی نخبگان سیاسی جمهوری آذربایجان شد که بعدها به اتحاد جماهیر شوروی و حزب کمونیست آن پیوستند. همین نخبگان این ایدئولوژی را پرورش دادند و شورویها نیز سعی نکردند که این ایدئولوژی را از بین ببرند. بنابراین این ایدئولوژی به ایدئولوژی مطرح نخبگان آن منطقه تحت لوای حزب کمونیست تبدیل شد.
پروژه اشغال کردستان و آذربایجان ایران در زمان جنگ جهانی دوم چه ارتباطی با این رویکردهای الحاقگرایانه داشت؟
درواقع میتوان گفت با اشغال آذربایجان ایران و بخشهایی از کردستان و ایجاد جمهوری در این دو منطقه توسط شوروی، مساله تمایلات الحاقگرایانه نمود پیدا کرد. پروژهای که دیگر محصول ترکیه نبود و حتی برخی مطبوعات ترکیه علیه اهداف شوروی موضع گرفتند. لذا باکو دنبالکننده پروژه الحاق بخشی از خاک ایران به جمهوری آذربایجان بود؛ هرچند این پروژه در آذربایجان ایران شکست خورد زیرا مردم این منطقه تن به این ایدهها ندادند و بر ایرانی بودن خود تاکید داشتند.
چرا باوجودی که نتوانستند پروژه الحاق این مناطق را به سرانجام برسانند؛ همچنان این ایدئولوژی را در سرمیپرورانند و چه اهدافی را دنبال میکنند؟
بله باوجود شکست اما ایدئولوژی آن باقی ماند و طی چند نسل به یک پارادایم و اصل مسلم برای نخبگان سیاسی جمهوری آذربایجان تبدیل شد و سپس به شکل یک رویا درآمد. بر اساس یک روایت جعلی تاریخی گویا یک آذربایجان واحد و دولت مستقلی بوده که بعدها ایران و روسیه آن را تقسیم کردهاند. این ادعاها در میان ایرانشناسان، قفقازشناسان و کسانی که نسبت به تاریخ منطقه آگاهی دارند، کاملا مضحک به نظر میرسد.
چون این رویا در میان برخی آذربایجانیها باقی مانده بود بعد از استقلال آن کشور در سال ۱۹۹۱ دوباره خود را نشان داد و برخی جریانهای آذربایجانی مفصل به این ایده خیالی پرداختند. بنابراین این مساله از سالها پیش مطرح شده بود؛ هرچند استادان، مورخان و پژوهشگران آگاه نیز در جمهوری آذربایجان هستند که با این قضیه مخالفت میکنند و میگویند قضیه به گونه دیگری بوده و جمهوری آذربایجان قبلا یک سرزمین ایرانی بوده است.
جریانهای پانترک ترکیه یا حتی دولت آنکارا که اکنون سازمان دولتهای ترک را به همراه باکو تشکیل داده، از چه زمانی این ایده را به صورت جدی در دستورکار خود قرار دادند؟
دولت ترکیه تا پایان جنگ سرد خیلی دنبال این مسائل نبود گرچه برخی آن را مطرح میکردند اما ایدئولوژی و سیاست رسمی دولت آنکارا نبود. اما بعد از جنگ سرد و سقوط شوروی برخی جریانهای پانترک مانند حزب اقدام ملی دوباره ایده ترکستان بزرگ را مطرح کردند و نشستهایی نیز در این راستا برگزار کردند. این نشستها متشکل از ترکیه، جمهوری آذربایجان و جمهوریهای آسیای میانه بود که نام آن نیز چند بار تغییر کرده است. آنها تلاش دارند به زعم خود اتحاد و یگانگی جهان ترک را به پیش ببرند. اما آنچه مسلم است هرچند دولت ترکیه نیز این پروژه را تاحدی قبول داشت ولی آن را در زمره سیاستهای رسمی خود قرار نداد و تلاش کرده که روابطش را با ایران حسنه نگه دارد. این در حالی است که تحولاتی که در دهه دوم قرن بیست و یکم یعنی ۲۰۱۱ به بعد رخ داد، بر مواضع ترکیه نیز اثر گذاشت.
با توجه به بازیگری اردوغان در تشکیل سازمان دولتهای ترک و جنگ قرهباغ، برخی اینگونه تحلیل میکنند که رئیسجمهور آذربایجان، بازیچه اردوغان است و درواقع اهداف ترکیه را پیش میبرد. شما این تحلیل را قبول دارید؟
این عبارت قابل تامل است یعنی به یک مفهوم شاید علیاف بازیچه اردوغان و به یک مفهوم شاید خود بازیگر باشد. بازیچه از این منظر که دولت ترکیه در منطقه و جهان دولت قدرتمندی است و از نظر اقتصادی نیز وضعیت خوبی دارد. بنابراین باکو تلاش میکند با تکیه بر ترکیه اهداف، آرزوها و ایدئولوژی خود را محقق سازد.
اما نمیتوان گفت که علیاف بازیچه صرف دست اردوغان است. زیرا همچنان که اشاره شد این قضیه سبقه تاریخی دارد یعنی علاوه بر الهام علیاف پدر وی حیدر علیاف نیز جزو بازیگران این بازی بود و حتی ۴۵ سال پیش از آن میرجعفر باقروف، رئیس حزب کمونیست باکو نیز تمایلات الحاقگرایانه داشت؛ بنابراین نیازی نیست که بخواهند از اردوغان خط بگیرند. همچنین اردوغان ابتدا با گرایشات اسلامگرایانه روی کار آمد اما در ۱۰ سال گذشته با قدرت گرفتن حزب عدالت و توسعه اردوغان، شاهد گره خوردن رویاهای نوعثمانیگرای اردوغان با اندیشههای حزب پانترکی ترکیه هستیم. بنابراین گاهی همکاریهایی بین دو طرف شکل میگیرد و حتی قضیه شعرخوانی اردوغان در جنگ قره باغ دوم در خصوص رود ارس جلوهای از این گرایشات است.
حتی نمیتوان دقیق اظهارنظر کرد که آیا منظور اردوغان از این شعر همان رویاهایی بوده که نخبگان باکو در ذهن داشتند یا بدون منظور این شعر را خوانده است. من با وجودی که روی این مسائل حساس هستم اما هنوز مطمئن نیستم که اردوغان عمدا این شعر را خوانده باشد.
به هر حال باکو بازیچه دست اردوغان نیست بلکه خودش یک بازیگر الحاقگراست، دشمن ایران است و نسبت به سرزمین ایران ادعا دارد و دنبال فروپاشی یکپارچگی سرزمینی ماست. گرچه جمهوری آذربایجان کشور کوچکی است ولی خطر ناشی از آن را نباید دست کم گرفت؛ بلکه باید این چالش را جدی گرفت و با سیاستهای خاصی با آن مقابله کرد.
بنابراین اینگونه میتوان گفت که الهام علیاف با تکیه بر ایدئولوژی الحاقگرایانه که سابقه یک قرنی دارد، از اردوغان و حتی کشورهای دیگر در راستای اهداف خود استفاده میکند. ممکن است برخی از این کشورها نیز با باکو منافع مشترک و با ایران اختلافاتی داشته باشند و سعی کنند با کمک به جمهوری آذربایجان به ایران فشار آورند. بنابراین باکو بازیگر اصلی این قضیه و بازیگردان آن است.
در چنین شرایطی ایران چگونه باید بازیگری دولت باکو را خنثی کند؟
سیاست در جهان امروز و در نظام منطقهای و بینالمللی خیلی پیچیده و چندبعدی است و باید از ابعاد مختلف در مورد چالشها سیاستگذاری کرد و آنها را به مرحله اجرا درآورد.
به نظر من کشورهایی نظیر جمهوری آذربایجان که چشم طمع سرزمینی به ما دارند یا برخی کشورهایی در مناطق دیگر در حاشیه جنوبی خلیجفارس که ادعاهایی دارند؛ به خودی خود در مقابل ایران قدرتی نیستند اما در نظام بینالمللی یا منطقهای با توجه به واقعیات وقتی خیال میکنند ایران ضعیف یا منزوی است، با منطقه و جهان سر درگیری دارد، تحریم و فشار روی آن است، در چنین شرایطی شروع به طرح خواستههای خود میکنند. ایران برای مقابله با این اهداف شاید نباید مستقیما وارد درگیری شود بلکه باید در سیاستهای خارجی و داخلی خودمان بازسازی صورت دهیم تا قدرتمند شویم. برخی میگویند ایران قدرتمند است و ما قدرت نظامی داریم اما قدرت، تنها قدرت نظامی نیست. در نتیجه همانگونه که دشمنان، یکپارچگی سرزمینی ایران را با کمک سایر قدرتها نشانه گرفتهاند و در پی رسیدن به اهداف و مطامع الحاقگرایانه خود هستند، ما نیز نمیتوانیم به تنهایی بهخصوص در شرایطی که تحت تحریم هستیم و مشکلات اقتصادی بسیاری داریم از پس آنها بربیاییم. بنابراین باید بازسازی صورت بگیرد، ایران قدرتمند شود، اعتبار جهانی خود را به دست بیاورد، تعامل داشته باشد، مشکلات خود را با جهان حل کند و نارضایتیهای مردم در داخل در عرصههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی رفع شود. وقتی ایران قوی باشد و جایگاه واقعی خود را به دست بیاورد، این کشورها که چشم طمع به ایران دارند از مواضعشان عقبنشینی خواهند کرد. هرچند صرف طرح این مسائل خیلی چالشبرانگیز نیست و آنها یکسری شعار میدهند و ادعاهایی مطرح میکنند.
ایرانیها یک ویژگی فرهنگی دارند که خیلی بردبار هستند؛به ویژه در مقابل کسانی که درباره کشورمان ادعای سرزمینی دارند. در واقع اگر بنا به ادعای سرزمینی باشد ما باید ادعای سرزمینی نسبت به کشورهای فوقالذکر داشته باشیم. بنابراین ایران باید به لحاظ داخلی و خارجی قدرتمند باشد تا این چالشها را مهار کند.
به عنوان مثال برخی روایات تاریخی درست باید در کتابهای آموزشی ایران گنجانده شود. این در حالی است که در کتابهای درسی جمهوری آذربایجان مملو از این جعلیات است.
در ایران در هیچ یک از مقاطع تحصیلی این آگاهیها به بچهها داده نمیشود و فقط آگاهیهای فراملی به محصلها آموزش داده میشود. سیاست خارجی ما بر اساس جنبش استوار است؛ این در حالی است که واحد تحلیل سیاست خارجی باید کشور و منافع مردم باشد. ما باید مثل اغلب کشورهای دیگر با واقعیات زندگی کنیم. بنابراین هم در داخل سیاست هویتسازی ما اشتباه است و هم در عرصه خارجی سیاستگذاریمان دارای نقصان است که ما را در منطقه بیش از پیش درگیر میکند؛ هم با قدرتهای منطقهای و هم قدرتهای بزرگ. بنابراین ما هیچ متحدی نداریم و در هیچ ائتلاف و اتحاد در گستره جهانی نمیتوانیم عضو شویم اما کشورهای دیگر قادر به انجام این کار هستند. زیرا آن کشورها تحریم نیستند، واقعگرا و با اغلب کشورها سازگار هستند. این در حالی است که دولت نگهدارنده یک کشور با ۸۵میلیون جمعیت و منافع آنهاست و باید از تاریخ، تمدن و هویتش دفاع کند. بنابراین باید به این مسائل دقت کرد تا در سطح کلانتری تصمیمگیری شود.
با توجه به توضیحات جنابعالی میتوان نتیجه گرفت که پروژه الحاق بخشهایی از ایران به جمهوری آذربایجان بهطور جد تمامیت ارضی ایران را نشانه گرفته و نمیتوان آن را به منزله یک پروژه سیاسی برای اخذ امتیازات بیشتر از ایران برای بهرسمیت شناختن کریدور زنگزور قلمداد کرد؟
بله همینطور است زیرا اصل و اساس ایدئولوژی پانترکیسم یک ایدئولوژی الحاقگرایانه است و بخشهای مهمی از سرزمین ما را در نظر دارد. کریدور زنگزور که اصلا یک بحث جدید است اما بحث الحاق نزدیک به یک قرن است که مورد توجه برخی از جریانات و مقامات جمهوری آذربایجان قرار گرفته است.
در این خصوص نیز کتابهای بسیاری نوشتهاند و سخنرانیها و مقالات ادعایی زیادی دارند. بنابراین اصل و اساس سیاست جمهوری آذربایجان، ایدهالحاقگرایانه ضدایرانی است و ممکن است برای تحقق بخشی از آن، موضوع ایجاد کریدور زنگزور را مطرح کرده باشند.
پان ترکیستها در سال گذشته دامنه جاهطلبیهای خود را گسترش دادهاند و شورای همکاری کشورهای ترک زبان (۲۰۰۹) را به سازمان دولتهای ترک متشکل از ۵ کشور تبدیل کردهاند و پروژه زنگزور و جدا کردن راه ارتباطی ایران به اروپا از طریق ارمنستان را از طریق همینسازوکار مورد پیگیری قرار میدهند. به نظر جنابعالی ایران در مقابل چنین سازوکاری باید چه تدبیری بیندیشد؟
از سال ۱۹۹۲ گروهها و سازمانهای پانترکیستی گاه با همکاری و گاه بدون همکاری دولت ترکیه یکسری تشکیلات و سازمانهایی را پیش میبردند که تقریبا راه را برای پروژه پانترکیستی فراهم کنند. همچنین آن را سیاست خارجی دنیای ترک نام میبردند. بنابراین بسیار زیاد شاهد تشکیل اینگونه سازمانهایی بودیم که بعضا نیز تغییر اسم میدادند. البته این سازمانها اغلب خیلی موفق نبودند؛ زیرا نزدیک به سه دهه از اولین گام برای تشکیل شورای همکاری کشورهای ترکزبان زمان میگذرد اما کاری از پیش نبردهاند یا سازمان قدرتمندی که همکاری همهجانبه داشته باشند، به وجود آورند. اکنون نیز این سیاست خود را در قالب سازمان دولتهای ترک پیش میبرند. در واقع در آغاز از این طرح استقبال شد اما بعدها رهبران برخی کشورهای آسیای میانه چون ازبکستان و ترکمنستان و حتی قرقیزها و قزاقها در این طرح گاهی مشارکت نمیکردند. چرا که آنها ایدئولوژیها و ناسیونالیسمهای خاص خود را بعضا دارند. بنابراین آنها شیفته این طرح پانترکیسم فراملی نیستند. اکنون نیز سازمان دولتهای ترک در ادامه همان شورای همکاری کشورهای ترک زبان است که در سال ۲۰۰۹ شکل گرفت اما ترکیه با توجه به قدرت اقتصادی و سیاسیاش نتوانسته این پروژه را به خوبی پیش ببرد. برخی کشورها بعضا در راستای اهدافشان به این سازمان پیوستهاند اما این پیوستن مقطعی به این معنا نیست که آنها با اهداف آنکارا یا باکو همراه هستند.
لذا در حال حاضر در دعوای بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان، ایران باید بیطرفی خود را حفظ کند. هرچند تهران در همین راستا تلاش کرده اما به قدری جریانهای پانترکیستی تبلیغات کردند که اینگونه وانمود شد که گویی به صورت تام و تمام ایران از ارمنیها در برابر آذربایجانیها حمایت میکند. این در حالی است که اینگونه نیست و جزئیات آن متفاوت است.
آیا ارتباط قویتر و منسجمتر با جهان مسیحیت ازجمله ارمنستان و کشورهای اروپای باختری را به دلیل حساسیت این کشورها به ماجرای نسلکشی ارامنه توسط عثمانی میتوان به عنوان یکی از این راهکارها درنظر گرفت؟
اگر میخواهیم در برابر این جریانات، ائتلافسازی کنیم متضمن تغییر سیاستهای کشورمان است و در گام نخست باید مساله برجام حل شود. در شرایطی که هنوز مساله برجام حل نشده، ایران با اروپا، آمریکا و قدرتهای بزرگ در منطقه درگیر خواهد بود.
ما در برابر اتحاد و ائتلافسازی ترکیه باید سیاستهایمان را تغییر دهیم. تا زمانی که متوجه ایران به عنوان یک کیان تاریخی سرزمینی، با فرهنگ و منافع ملی خودش و مردمانش نباشیم و فراملی سیاستگذاری کنیم این نوع سیاستگذاری به تنش و کشمکش تبدیل میشود؛ بنابراین ما ضعیف میشویم. باید توجه داشته باشیم که اروپا از جریان پانترکیسم خوشش نمیآید و آن را به ضرر منافع خود میبیند. جریانهای پانترک نیز متوجه این مساله هستند و تلاش میکنند که خیلی روی آن مانور ندهند تا حساسیت غرب برانگیخته نشود. ایران میتواند در این راستا، چین، روسیه یا اروپا را حساس کند اما مساله اینجاست که الان ما از این امکان برخوردار نیستیم؛ مگر اینکه تصمیم بگیریم برخی سیاستهایمان را تغییر دهیم تا بتوانیم چنین تهدیدهایی را خنثی کنیم.
به نظر شما با توجه به اینکه کریدور زنگزور و همچنین مساله تمایلات الحاقگرایانه باکو، یکی از مسائل حساس برای امنیت ملی کشورمان است، بهتر نیست ایران به مساله حضور نظامی در قرهباغ برای تغییر موازنه به سود ارمنیها بیندیشد؟ آیا چنین رویکردی خطر مواجهه ایران با روسیه را درپی نخواهد داشت؟
این بحث مستلزم مطالعه دقیق است و جزو سیاستهای ایران نیست که با حضور نظامی به نفع یک طرف اقدام کند؛ مگر اینکه کشمکشی دربگیرد و پیامدهای آن به ضرر ایران باشد. در چنین شرایطی میتوان اینگونه موضعگیری کرد اما در وضعیت فعلی بیشتر باید روی کار سیاسی و حضور قدرتمند نظامی در مرزها متمرکز باشیم. همچنین باید عزم ملیمان را نشان دهیم و صریحتر و آشکارتر برای مهار این ایدههای الحاقگرایانه جمهوری آذربایجان بایستیم. تا به امروز ما در این زمینه ضعیف برخورد کردهایم؛ زیرا بهطور کلی این مسائل را نادیده میگیریم و اصولا به مباحث دیگر مشغول هستیم. همچنین کشوری در برابر دشمنان خود و ادعاهای ارضی آنها تابه حال اینگونه منفعل عمل نکرده و بنابراین باید فعالانهتر اقدام کنیم و در عین اصلاح سیاستهای خودمان و با تقویت قدرت اقتصادی و نظامیمان، بهگونهای ظاهر شویم که طرف مقابل نتواند به اقدامی تهدیدآمیز دست بزند.
یه سوال احمقانه ایران میتونه در قره باغ به نفع ارامنه در مقابل ترکها وارد بشه ! جواب تحت هیچ شرایطی حتی اگه این مداخله مورد خواسته سازمان ملل هم باشه ایران این اشتباه آخرالزمانی رو نخواهد کرد چون بنجاه درصد وجود ایران ترک است حقیقتی تلخ
پان فارس عزیز