شواهد انکارناپذیری وجود دارد که نشان میدهد برخورد یک ستاره دنباله دار غولپیکر، زمین را دقیقاً در مدت شش ماه و 14 روز محو خواهد کرد. دانشمندان احتمال «انقراض کره زمین» را78/99 درصد تخمین زدهاند. اما رئیسجمهور ایالات متحده که درگیر انتخابات میاندورهای است میگوید: اعلام کنید احتمال برخورد 70 درصد است و به کارتان برسید! احتمالاً شما هم فیلم «به بالا نگاه نکن» را دیدهاید؛ طنز تلخ و هوشمندانه آدام مک کی درباره آینده آمریکایی که آنقدر سرگرم پرستش سلبریتی ها، محبوبیت رسانه های اجتماعی، اطلاعات بیحسکننده و بازیهای سیاسی است که نابودی قریب الوقوع سیاره زمین را جدی نمیگیرد. گرچه در این فیلم صحبتی از تغییرات اقلیمی و بحرانهای زیستمحیطی نیست اما میتوانید شباهت آشکار این دو مقوله را با هم دریابید. مک کی درواقع به ما یادآوری میکند لازم نیست که منکر بحرانها شوید؛ کافی است نسبت به آن بیتفاوت باشید. این همان کاری است که اغلب سیاستمداران ـ و مردم ـ میکنند؛ و کشور ما هم از آن مستثنی نیست. در میان چالشهایی که ایران با آن مواجه است تغییر اقلیم یکی از جدیترین مسائل اختلال آفرین و حتی تهدیدکننده زندگی است که بخش های بزرگی از جمعیت را درگیر کرده است. بیراه نیست اگر بگوییم وخامت حال اقلیم ایران از زمانی شدت یافته که کشور از نظر سیاسی دوقطبی شده، ایدئولوژیها شکنندگی های آشکار پیدا کردهاند و اقتصاد رو به قهقراست. تا کمی پیش از این، بزرگترین نگرانی زیستمحیطی کشور آلودگی هوا بود اما در یک دهه اخیر کمبود آب، خشکسالی، نشست زمین، تهدید حیاتوحش، خشکی تالابها و رودخانه ها و حالا گردوغبار سراسری به فهرست بلندبالای چالشهای محیطزیست افزوده شدهاند. ضمن آنکه سوءمدیریت و عدم اجرای مقررات زیست محیطی موجود هم به شدت بر این بحرانها افزوده و به آنها دامن زده است. حالا کشور با کاهش شدید آبهای زیرزمینی، بیابان زایی، کاهش تنوع زیستی، آلودگی هوا و خاک، مدیریت نامناسب زباله، فرسایش خاک، تخریب مراتع و جنگلها و طوفانهای گرد و غبار روبهروست. تحلیلگران میگویند این معضلات نتیجه چندین دهه سیاستگذاریهای غلط است و نمیتوان بدون تغییر چشمگیر در رویکردهای ملی و محلی به طور مؤثر با آن مقابله کرد. در غیاب چنین اصلاحاتی، ایران احتمالاً در سالهای آینده ناآرامیهای سیاسی مرگباری را تجربه خواهد کرد. با این حال به نظر میرسد شدت بحران نه فقط بر دولتمردان قبلی، که بر دولت کنونی هم آشکار نبوده و نیست. به وضوح میشد دید که در مناظره های قبل از انتخابات ریاست جمهوری، مسائل زیست محیطی عملاً جایگاه پررنگی ندارند. رئیسی البته در کمپین تبلیغاتی خود از «منشور محیط زیستی دولت مردمی و ایران قوی» رونمایی کرد که «نیاز» به توسعه پایدار، مدیریت بهتر آب، مدیریت منابع طبیعی و پسماند، آموزش عمومی محیط زیست، مدیریت آبخیزداری و توسعه طرحهای تغذیه آبخوان، سدهای زیرزمینی و احیا و بازسازی تالابها و دریاچه ها و بسیاری دیگر از سیاستهای سازگار با محیط زیست را در بر میگرفت. کارشناسان اما میگفتند بعید است که محیط زیست اولویت اصلی دولت رئیسی باشد زیرا «برنامه مدونی» برای آن ارائه نکرده است. نظرات اعضای کابینه در مورد توسعه اقتصادی، اشتغال، خودکفایی و کشاورزی هم نشان میداد که از جغرافیا، اقلیم و سایر ویژگیهای اکولوژیک ایران اطلاعات کمی دارند و حالا با گذشت نزدیک به 9 ماه از آغاز به کار دولت جدید، با بحرانهای جدید و تشدید چالشهای قبلی به نظر میرسد پیشبینی کارشناسان دور از واقعیت نبوده است. صدرا محقق روزنامهنگار محیطزیست هم یکی از عوامل مهم بیعملی در حوزه محیطزیست را رقابت سازمان محیطزیست با وزارتخانه هایی مانند نفت، نیرو، راه و شهرسازی ـ که بودجه کلان و نفوذ لابی بسیار بالایی دارند ـ میداند و میگوید: در غیاب رئیس کاریزماتیک و پویا در این سازمان، وزارتخانههایی که فعالیتها و برنامه هایشان به ضرر محیط زیست است دستور کار دولت را شکل خواهند داد. تا زمانی که دولت رئیسی ایدئولوژی را به راهحلهای عملی ترجیح دهد کشور در سالهای آینده خود را در چنگال اعتراضات مداوم و فشرده ـ مشابه رخدادهای خوزستان و اصفهان ـ خواهد دید. به جهان ثابت شده اگر حکمرانی، تغییرات آب وهوایی و بحرانهای زیست محیطی را نادیده بگیرد باید خود را برای شکست آماده کند. اما چه میشود که سیاستمدار، تهدیدی چنین بدیهی را نادیده میگیرد؟
چهکسی مسؤول است؟
بهرغم همه اختلافات، کارشناسان بر یک نکته اتفاق نظر دارند: مسأله محیطزیست «وابسته به امر سیاسی» است، چرا که ابزارهای آن از جمله قانونگذاری، اِعمال قانون، نظارت و تا حد زیادی آموزش، در دست حکمرانی و در توانِ دستگاههای دولتی است. بهعلاوه، دولت یا متولی اجرای بسیاری از طرحهای توسعهای است که بر محیطزیست اثر میگذارند یا مسؤولیت اعطای مجوز به اینگونه طرحها را برعهده دارد. برخی تا آنجا پیش رفتهاند که میگویند حل مشکلات زیستمحیطی این روزها دشوارتر شده زیرا «ماهیت مشکلات»تغییر کرده است؛ زمانی چنین مشکلاتی اساساً ماهیت علمی و تکنوکراتیک داشت اما اکنون، تقریباً به طور کامل، «سیاسی» است. با این حال، مردان سیاست غالباً علاقه زیادی به موضوع محیط زیست نشان نمیدهند مگر آنکه در آستانه انتخابات به آرای بیشتری نیاز داشته باشند، یا دستکم، جایگاه و منزلت خود را به واسطه تعمیق و تشدید مشکلات در خطر ببینند. برخی معتقدند علت بیرغبتی سیاستمداران به محیطزیست این است که حفاظت از طبیعت پروژهای است درازمدت و به نفع همگان؛ درحالیکه سیاست عرصه آمد و رفتهای کوتاهمدت و قدرتطلبیهای شخصی یا حزبی است. بهعلاوه هرقدر ثبات سیاسی یک سرزمین کمتر باشد، توجه سیاستمردان آن سرزمین به محیطزیست کمتر میشود. علت هم روشن است؛ بهدست آوردن موقعیت و منافع مادی در سرزمین بیثبات، در گرو اجرای طرحهای توسعهای زودبازده، بهرهکشی بیملاحظه از زمین، و مصرف منابع سرمایهای است. در این قبیل کشورها سرمایههای طبیعی مانند جنگل و مرتع، آب و منابع معدنی به سادگی به تاراج میرود و طبیعت جولانگاه صنایع و افرادی میشود که جز ضرر به آن چیزی نمیرسانند. بنابراین تردیدی نیست که حل بسیاری از چالشهای زیستمحیطی نیازمند ابزارهایی است که تنها در دست دولت است؛ و مشکلات و تهدیدها به احتمال زیاد ادامه خواهند داشت و حتی تشدید خواهند شد مگر آنکه دولت سیاستهای زیستمحیطی مؤثر و بالقوه پرهزینهای را تصویب و سیاستهای ناکارآمد قبلی را اصلاح یا حذف کند. با این حال، جای تردیدی هم نیست که سیاستها و هزینههای دولت نیز در نهایت به «حمایت عمومی» متکی است زیرا تزلزل این حمایتها ممکن است محدودیتهای اساسی بر سیاستهای زیستمحیطی تحمیل کند. حمایت عمومی از سیاستهای زیستمحیطی در نهایت به این بستگی دارد که شهروندان تا چه حد فکر میکنند حفاظت از محیطزیست مسؤولیت دولت است. درنتیجه اگر مردم فکر کنند حفاظت از محیطزیست در وهله اول برعهده سیاستمداران است آنوقت باید از هزینههای دولت برای محیطزیست حمایت کنند. اما در واقع ترجمه چنین دیدگاهی به حمایت از طرحها و سیاستهای دولت، در خلأ رخ نمیدهد. در واقع تعداد فزایندهای از مطالعات نشان میدهند که باورها و ارزشهای زیستمحیطی مردم مستقیماً به رفتارها و سیاستهای متناظر ترجمه نمیشود و عوامل زمینهای در هر کشور، نقش تعدیلکننده مهمی دارند. یکی از این عوامل مهم «کیفیت نهادهای دولتی» است. به بیان دیگر، میزان حمایت مردم از هزینههای دولت برای محیطزیست به این بستگی دارد که چه ادراکی از کیفیت این نهادها دارند. آیا نهادهای دولتی ـ که مسؤول اجرای سیاستها هستند ـ مؤثر و منصفاند یا ناکارآمد و فاسد؟[1] اما شهروندان چرا نقش خود را در تخریب یا حفاظت از محیطزیست نادیده میگیرند؟
بیحسی اجتماعی
مردم هم فکر میکنند بحرانهای محیطزیست مشکلات مهمی هستند اما تعداد کمی از آنها ـ به عنوان شهروندان جهانی ـ برای حل مسائل زیستمحیطی از جمله کاهش انتشار گازهای گلخانهای با صرفه جویی در مصرف آب گامی بر میداند. درواقع حرکت به سمت اصلاح سیاستهای زیست محیطی با پرسشی کلیدیتر آغاز میشود؛ اینکه بدانیم چهچیزی مانع از آن میشود که نه فقط دولتمردان، که مردم نیز این بحرانها را به رسمیت بشناسند و اقدامی برای رفع آن صورت دهند. موانع ساختاری مانند ساختارهای ضداقلیم، بخشی از پاسخ به این سؤال هستند اما بخش دیگری از پاسخ را میتوانید در موانع روانشناختی پیدا کنید. برخی معتقدند زمانی که جامعه با مشکلی روبهروست که بهرغم بزرگی و ترسناکی به آهستگی رشد میکند، مردم آن را نادیده میگیرند تا زمانی که بحران آنقدر شدت پیدا کند که دیگر غیرقابل چشم پوشی میشود! برای توصیف این وضعیت روانشناختی، از اصطلاح «اوج بیتفاوتی»(Peak indifference) استفاده میشود. برخی دیگر هم از هفت مانع روانی یا «اژدهای بیعملی» یاد میکنند: شناخت محدود از مشکلات جهان، جهانبینی ایدئولوژیک که با نگرشها و رفتارهای دوستدار محیطزیست مغایرت دارد، مقایسه با رفتارهای دیگر افراد کلیدی، هزینه های غرقشده و رفتارهای آنی، بیاعتباری کارشناسان و مقامات، ریسک تغییر ادراکشده، و تغییرات رفتاری مثبت اما ناکافی. این موانع در هر فردی میتواند وجود داشته باشد از جمله سیاستگذاران. و لازم است تا حد ممکن برطرف شود؛ اما بعید است که به تنهایی کافی باشد زیرا عوامل دیگری هم وجود دارند که به انکار بحرانهای زیست محیطی دامن میزنند. یک توضیح احتمالی دیگر، اثر روانشناختی «سوگیری خوشبینانه» است که آن را در هر زمینهای میتوان دید. افراد سیگاری معتقدند در مقایسه با سایر سیگاریها در معرض خطر کمتری برای ابتلا به سرطان هستند. یا همه رانندگان فکر میکنند دستفرمانشان حرف ندارد و کمتر از سایرین ممکن است تصادف کنند. اگرچه سوگیری خوشبینانه معمولاً برای رویدادهای مثبت رخ میدهد ـ مثلاً احتمال بردن در یک قرعهکشی ـ اما به نظر میرسد بر رویدادهای منفی هم تأثیری قوی دارد و مشکل در همینجاست. از بسیاری جهات، واکنش ملی کنونی ما به بحرانهای زیستمحیطی و تغییرات اقلیمی با همین خوشبینی غیرواقعبینانه همراه است. بسیاری از اظهارنظرهای مسؤولان هم با این انکار خوشبینانه درهم آمیخته؛ کسانی که میگویند بیابانشدن ایران پیشبینی اغراقآمیزی است یا منابع طبیعی ما بیش از اینها دوام میآورند یا برای باریدن باران دست به دعا میشوند! از آنجا که سیاستمداران هیچ«تجربه و درک» واقعی از پیامدهای تغییرات اقلیمی ندارند احتمالاً ترجیح میدهند که «خطر» را هم نادیده بگیرند. «انتخابهای سخت» هم میتواند دلیل دیگری برای انکار بزرگی بحران باشد. دانشمندان محیطزیست معمولاً از گزینه های سختی حرف میزنند. اگر مردم هم به همین اندازه به گزینه های سخت اهمیت بدهند، سیاستمدار احتمالاً با رهبری درست میتواند شرایط را بهبود ببخشد. اما معمولاً همراه کردن مردم با اصلاحات رفتاری و تغییر سبک زندگی کار آسانی نیست به ویژه زمانی که سیاستمدار در دیگر حوزهها کارآمدی خود را ثابت نکرده و فاقد مشروعیت یا محبوبیت است. مثلاً کشاورزان برای اصلاح روشهای کشت یا آبیاری با سیاستگذار همراهی نمیکنند. صنایع، کمتر به سیاستهای مقابله با آلایندگی میاندیشند و مردم کمتر نگران پسماندها و بازیافت هستند. و در نهایت با وجودی که آینده سبز به نفع همگان است اما سیاستمدار ترجیح میدهد هشدارها را ناشنیده بگیرد، هزینه کمتری برای تغییر بتراشد و محبوبیتش را حفظ کند.
انکار تغییرات اقلیمی
احتمالاً یافته های مطالعاتی که تأثیر گرایشهای سیاسی را بر پذیرش یا انکار تغییرات اقلیمی مورد بررسی قرار دادهاند برایتان خواندنی خواهد بود. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد سیاستمداران محافظه کار/جناح راستی، در مقایسه با همتایان لیبرال / جناح چپ خود، تغییرات اقلیمی را بیشتر انکار میکنند! این شکاف نه تنها در مورد انکار تغییراتِ مشاهدهشده و پیش بینی شده در سیستم آبوهوایی گزارش شده که وقتی بحث دست داشتن انسان در این تغییرات مطرح میشود یا صحبت از خطرات یا جدیت آنها به میان میآید نیز آشکار است. رأیدهندگان هم متناسب با گرایش سیاسی خود درگیر این انکار ایدئولوژیکاند.[2]
یک دلیل این شکاف ایدئولوژیک آن است که رأیدهندگان محافظه کار، در معرض پیامهای کوچک انگارانه بیشتری درباره محیطزیست قرار دارند چرا که سیاستمداران محافظه کار و سایر الگوهای نقش، دیدگاههای مردد ـ همراه با بدبینی و تردید ـ بیشتری را درباره تغییرات اقلیمی منتشر میکنند. از سوی دیگر انکار تغییرات اقلیمی به دو گرایش روانشناختی وابسته است که از دو جهتگیری سیاسی ناشی میشوند ـ مقاومت در برابر تغییرات اجتماعی و پذیرش نابرابری ـ و نیز مکانیسمهای روانشناختی که از این گرایشها پشتیبانی میکنند. اجازه بدهید داستان را سادهتر کنیم. ترجیح سبک زندگی سنتی و ارزشهای قدیمی و نیز مقاومت در برابر تغییرات اجتماعی و اقتصادی، عنصر مرکزی ایدئولوژی محافظه کاران است. در مقایسه با لیبرالها، محافظه کاران همچنین به دفاع از ایدئولوژی های توجیه کننده سیستم تمایل بیشتری دارند؛ ایدئولوژیهایی که وضعیت موجود را میپذیرند و از آن حمایت میکنند. کسانیکه وضعیت موجود را مشروع و مطلوب میدانند حتی در برابر اطلاعات مربوط به مشکلات زیستمحیطی ناشی از سبک زندگی و سیاستهای کنونی مقاومت میکنند. یکی از دلایل جذابیت ایدئولوژی های محافظه کار و توجیه کننده سیستم آن است که مسائل را سادهسازی میکنند و راه حلهای دمدستی ساده و البته کوتاهمدتی هم برای مشکلات ارائه میدهند. از سوی دیگر، تغییرات اقلیمی و مسائل زیست محیطی پدیده های پیچیدهای هستند که نمیتوان آنها را با اطمینان کامل توضیح داد و پیشبینی کرد. برای رویارویی با این عدم قطعیت، افراد ممکن است مجذوب سادهترین و قطعیترین توضیحاتی شوند که برای بحران های محیطزیست ارائه شده است. از آنجا که محافظه کاران بیش از لیبرالها از عدم اطمینان خوششان نمیآید، میتوان انتظار داشت که این گرایشِ اجتناب از عدم قطعیت در میان آن شایعتر باشد. دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که بیتفاوتی سیاستمداران نسبت به مسائل زیستمحیطی را تبیین میکند. چالشهای زیستمحیطی تهدیدی برای زندگی انسانهاست؛ و کاهش این چالش ها، تهدیدی برای وضعیت موجود! «انکار» راهی برای مقابله با هر دو این تهدیدهاست زیرا ترس از بحران را کاهش میدهد و مردم را هم قادر میکند تا وضعیت موجود را بپذیرند و غیرقابل تغییر بدانند. یکی دیگر از توضیحات مهم برای این رابطه آن است که محافظهکاران تمایل بیشتری به پذیرش «نابرابری» دارند. یافته های مطالعات پیشنهاد میکند که انکار تغییرات اقلیمی صرفاً منعکسکننده بیمیلی به تغییر نیست، بلکه مهم تر از آن ناشی از پذیرش توزیع نابرابر «قدرت و ریسکها» بین گروههای مختلف و بین انسان و طبیعت است. وقتی میبینیم تغییرات اقلیمی تا حد زیادی ناشی از سبک زندگی کنونی افراد ثروتمند است و در وهله نخست بر محرومان نسل آینده و حیوانات تأثیر میگذارد، این نتایج منطقی به نظر میآید. انکار تغییرات زیست محیطی منعکسکننده انگیزهای برای حمایت و توجیه وضعیت کنونی است؛ صرفنظر از پیامدهای منفی که بر بسیاری افراد ـ اکنون و در آینده ـ خواهد گذاشت. این نتایج اهمیت دارند زیرا بر مبنای آن میتوان دریافت چه انگیزه هایی مردم را با حفاظت از محیطزیست و کاهش تغییرات اقلیمی همراه میکند. کارشناسان میگویند برای تحریک کنشگری محیطزیست در میان مردم، «بیعدالتی آبوهوایی» باید بیشتر برجسته شود زیرا بسیاری از مردم ممکن است از این جنبه مسأله آگاه نباشند. با این حال، هنگام درنظر گرفتن رابطه بین انکار تغییرات اقلیمی و حس همدلی، باید از راه های ارتباطی دیگر نیز استفاده کرد. شاید بتوان افرادی را که با قربانیان مورد انتظار تغییرات اقلیمی همدلی ندارند، یا نمیخواهند منابع و موقعیتهایی را که اکنون اشغال کردهاند به خطر بیندازند از روشهای دیگر ارتباطی، خطاب قرار داد. در واقع شواهد نشان میدهد وقتی کاهش تغییرات آبوهوایی به عنوان راهی برای حفظ سبک زندگی سنتی ارائه میشود، افراد دارای سیستم توجیه کننده بالا شروع به حمایت از محیطزیست میکنند. سایر مطالعات نشان داده که تأکید بر مزایای مشترک پرداختن به محیطزیست ـ مانند توسعه اقتصادی یا یک جامعه اخلاقیتر ـ میتواند افراد را به اتخاذ رفتارهای دوستانه تر با محیطزیست و توجه بیشتر به تغییرات اقلیمی ترغیب کند. اهمیت کنشگری محیطزیستی را نیز در این میان نباید نادیده گرفت. این کنشگری نهفقط سبب آگاهیسازی درباره مسائل زیستمحیطی و تأثیر انسان بر آن میشود و به جامعه در تغییر سبک زندگی (به سمت زندگی دوستدار محیط زیست)کمک میکند، که میتواند با اعمال نفوذ بر قانونگذاران و سیاستمداران آنها را به طراحی و اجرای قوانینی برای حفاظت از محیطزیست وادارد، به شهروندان، صنایع و شرکتها آموزش دهد، شرکتها را به پذیرش تولید سبز وادارد، و حتی از جوامعی که به دلیل تغییرات اقلیمی آسیب دیدهاند حمایت کند. اجازه بدهید به آغاز این نوشتار بازگردیم.«به بالا نگاه نکن»، بیحسی سیاسی و اجتماعی درباره پدیدههای مهم را به چالش میکشد و به خاطرمان میآورد سیاست و بیزینس قرار نیست پایان خوشی برای فیلم آخرالزمانی واقعی ما ـ گرمایش زمین ـ رقم بزنند. این تفکر خودخواهانه که «منافع ما مهمتر از کرهزمین است»، زمین و مردمانش را نابود خواهد کرد. حفاظت از محیطزیست در گرو گذار از علمستیزی، منفعتطلبی و زیادهخواهی است.
[1] Joakim Kulin & Ingemar Johansson Seva (2019) The Role of Government in Protecting the Environment: Quality of Government and the Translatio of Normative views about Government Responsibility into Spending Preferences, International Journal of Sociology.
[2] Julha Kirsti M. (2016) Refusing to Acknowledge the problem of Climate change Denial. E-International Relations.
دیدگاه تان را بنویسید