امروز دهم فروردین ماه به غزل شماره ۱۸۲حافظ می پردازیم. حافظ به ممدوح میگوید روزگار سپری شده است و شرح احوال خودت را برایم ننوشتهای.
متن غزل شماره ۱۸۲ حافظ
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
معنی غزل شماره ۱ : الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
۱- هان ای ساقی، جام باده را به چرخش درآور و آن را به دست من بده زیرا که گرچه عشق در ابتدا، ساده به نظر می رسید اما سخت مشکل افتاده است.
۲- در آرزوی نافه گیسوی تو، که سرانجام صبا از آن گیسوان باز کند از خم گیسوی تابیده و مشکین او، بسیاری خون دل خوردند.
۳- چگونه من در منزل معشوق در آسایش باشم در حالی که هر لحظه زنگ کاروان بانگ برمی دارد که کجاوه ها را ببندید و آماده شوید.
۴- اگر پیر و مرشد تو می گوید که با شراب، سجاده ات را آلوده و رنگین کن، این کار را انجام بده زیرا که پیر دلیل از راه و رسم منزل طریقت بی خبر نیست.
۵- اینک شبی تاریک است و هراس از موج بلا و گردابی سخت ترسناک، آسوده خاطران کنار دریا، حال ما را چگونه درک می کنند.
۶۔ تمام کارهایم از خود رایی به بدنامی و رسوایی کشیده شد، آن رازی که در انجمن ها گفته شود چگونه پنهان می ماند؟
۷- حافظ، اگر تو جمعیت خاطر و حضور قلب می خواهی، از او غافل مشو، اگر می خواهی آنکس را که دوست داری را ملاقات کنی، دنیا و اسباب آن را رها کن.
تفسیر اول فال
ساده بینی و سهل انگاری در امور زندگی مسائل را پیچیده تر و دشوارتر می کند. دیدگاهت را نسبت به اطرافت عمیق تر کن و بر آسایش امروزی تکیه مکن که گذراست. به فکر آینده باش و اگر می خواهی به مقصود خود برسی دست از خودخواهی و یکدندگی بردار و هرگز از یاد خدا غافل مشو و در تصمیم گیری های مهم با افراد با تجربه مشورت کن و به نصایح آنها عمل نما.
تفسیر دوم فال
از مشکلات نهراسید و ناامیدی را کنار بگذارید. درست است که زندگی همیشه به کام شما نمی چرخد اما با مشورت با افراد دانا می توانید مشکلات را حل کرده و از سختی ها عبور کنید.
به زودی روزهای سختی و غم می گذرد و به مراد دل خواهید رسید. به خداوند توکل کنید. اسرار خود را برای هرکسی فاش نکنید و از راه راست منحرف نشوید.
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۸۲ حافظ
بیت اول
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
روزگاری سپری شد و تو شرح حال خودت را برایم ننوشتی، محرم کو؟ یعنی رازداری نیست که توسط او پیامم را به تو برسانم.
✦✦✦✦
بیت دوم
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
ما نمیتوانیم به منزلگاه والای شما برسیم مگر آنکه لطف شما چند قدمی به سوی ما بر دارد.
✦✦✦✦
بیت سوم
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
در آن هنگام که شرابِ پخته از ظرف بزرگ به پیاله ریخته و غنچه گل شکفته شد، فرصت شادی را غنیمت بشمار و چند جام شراب بنوش.
✦✦✦✦
بیت چهارم
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
شربت قند و گلاب درد دل ما را درمان نمیکند، چند بوسه را با دشنام و سخن درشت در هم بیامیز و به ما بده.
✦✦✦✦
بیت پنجم
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
ای زاهد، از کوچه رندان لاابالی با احتیاط عبور کن تا معاشرت این چند فرد بدنام آبروی تو را بر باد ندهد. این بیت طنز و تمسخر به زاهد ریاکار است.
✦✦✦✦
بیت ششم
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
حالا که همه بدیهای شراب را برشمردی، هنر و خوبیاش را نیز برشمار و برای رضایت خاطر چند فرد بیسواد نادان، در شرح فلسفه دستور شراب کوتاهی و مغلطه مکن.
✦✦✦✦
بیت هفتم
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
ای بادهنوشان مستمند خراباتی، فقط خداوند است که به شما کمک میکند، بنابراین منتظر نباشید که چند چهارپا یا همان انسانهای حیوانصفت به شما چیزی بدهند.
✦✦✦✦
بیت هشتم
پیر میخانه چه خوش گفت به دردیکش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
پیر میکده چقدر نصیحت خوبی به دردیکش فقیر در میخانه خود داد که هرگز درد دل و شرح پریشانی خود را با بیدردان ناپخته در میان مگذار.
✦✦✦✦
بیت نهم
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
حافظ در اشتیاق دیدار خورشید چهره تو آتش گرفت، ای کامروا نگاهی به مشتاقان ناکام خود بینداز
دیدگاه تان را بنویسید