- فیلمی در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شد که در آن یک مرد که احتمالا از اهالی جنوب شرق آسیاست با دلی همچون شیر پای به استخری میگذارد که پر از تمساح است.
- او فکر میکند کار شجاعانهای انجام داده است اما نمیداند ما هر روز صبح وقتی پای از خانه بیرون میگذاریم، لنگمان را در دریاچه مملو از تمساحهای غولپیکر فرو میکنیم.
- اینکه ما هر وقت به مغازه یا فروشگاههای میرویم، قیمت اجناس بالا رفته است، پای گذاشتن در دریاچه تمساحها نیست؟
- اینکه خانهای که دو سال پیش 300 میلیون قیمت داشت، حالا به نزدیکی یک میلیارد تومان پول رایج مملکت رسیده، کشتی گرفتن با تمساح نیست؟
- اینکه پرایدی که در بهترین حالت باید 15 میلیون باشد، 150 میلیون تومان معامله میشود، کمتر از رفتن به دل تمساحهاست؟
- نه عزیز دل برادر! ما هر روز این دل شیر شما را به دست میگیریم و به سطح شهر میرویم. ما به چشمان خودمان میبینم که دلار هزار تومانی به نزدیکیهای 30 هزار تومان رسیده است و به خاطر این رشدش که احتمالا مادرش هم قربان این قد کشیدن سریعش میرود، سفره زندگی ما کوچک و کوچکتر میشود.
- شوخی نیست، خرید یک خانه در جنوبیترین نقاط شهرها که معولا ارزانتر از جاهای دیگر هستند، تبدیل به یک آرزو شده، اجاره نشینی که خوشنشینی بود تبدیل به بلایی سهمگین شده است. مستاجر بیچاره بعد از عقد قرارداد امسال، هر شب به قرار داد سال بعد فکر میکند و اینکه قرار است صاحبخانه محترم چقدر روی کرایه بکشد؟
- در زمانهای نه چندان دور، به کسانی که کار نداشتند، میگفتند یک پراید بخر و تو خیابان با ماشینت کار کن. الان کسی که میخواهد پراید بخرد باید سالها کار کند. ارزانترین ماشین بازار پیکان گوجهای مدل 50 است که برای آن باید نزدیک 20 میلیون تومان پول هزینه کنید. یعنی حدود 5 ماه حقوق؛ بدون اینکه به آن دست بزنید.
- به اینها تمساح کرونا را هم باید اضافه کرد. ویروسی که به جانم افتاد و جان خیلی از ما را گفت و بسیاری را هم از کار بیکار کرد. به قول باباطاهر :« اگر دردم یکی بودی چه بودی/ وگر غم اندکی بودی چه بودی»
- تازه کمی ساده گرفتم، چون تورم و گرانی تمساح نیستند بلکه اژدهای هفتسراند. زندگی مردم را میخورند و روز روشن را شب تار میکنند.
- بله برادر اهل جنوب شرقی آسیاییمان. تو شانس داشتی و فیلمت در شبکههای اجتماعی دست به دست شد و ما از شانس بد، هر روز این مسیر را میرویم و کسی از پاهای خونین ما فیلم نمیگیرد. خیلی از سرپرستان خانواده این مسیر را میروند و قد راست میکنند تا شرمنده نشوند و وقتی به خانه میرسند با همه زخمهای کاری که برداشتهاند باز لبخند میزنند.
مصطفی داننده
دیدگاه تان را بنویسید