اکونومیست نوشت: در تاریخ ۹ مه از وزارت خارجه چین خواسته شد تا در مورد خشونتی که در کابل، پایتخت افغانستان رخ داده بود، اظهار نظر کند. گفتنی است، تروریستها در این اقدام تروریستی یک خودروی بمب گذاری شده را در خارج از یک مدرسه دخترانه منفجر کردند. هنگامی که دانش آموزان سراسیمه به سمت محل انفجار میرفتند، دو بمب دیگر هم منفجر شد. در این حادثه حداقل ۶۸ نفر جان خود را از دست دادند که اکثر آنها کودک بودند. هدف این حمله دختران شیعه بودند که در اقلیت هستند و غالباً مورد هدف گروههای اسلام گرای سنی قرار میگیرند. در حال حاضر، چنین گروههایی در تلاش هستند تا از فرصت به دست آمده بر اثر خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان که تا ۱۱ سپتامبر عملی میشود، استفاده کنند. آنان قصد دارند تا از طریق خونریزی و خشونت به اهدافشان دست یابند. دیپلماتهای چین میتوانستند از چندین روش قابل قبول به آخرین خشونتها در افغانستان پاسخ دهند.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: منطقی بود که وزارت امور خارجه به طالبان بگوید که این مشکل را مهار کند. زیرا چین از اهرمهای فزایندهای برای اعمال نفوذ بر رهبران طالبان برخوردار است. این اقدام ممکن است ضداسلامی به نظر برسد.
وانگ یی، وزیر امور خارجه چین ابراز امیدواری کرد که دولتهای آینده افغانستان از اسلام معتدل استقبال کنند. این اظهار نظر وانگ به نوعی سرزنش آشکار غیرت به سبک طالبان بود.
شواهد نشان میدهد که طالبان میتواند متعصب و عمل گرا باشد. رهبران آنها امیدوارند که به زودی بتوانند با گذشت یک ربع قرن از زمانیکه برای اولین بار افغانستان را در معرض سلطهی تروریستی خود قرار دادند، مجدداً بر آن سلطه یابند. مهم اینکه، کارشناسان و دیپلماتها در چین و کشورهای دیگر میگویند که خصوصاً طی سه سال گذشته، ارتباطات بین طالبان افغانستان و چین به طرز چشمگیری افزایش یافته است. مهم اینکه هیئتهای طالبان که مایل به شناسایی سیاسی و حمایت اقتصادی چین هستند، برنامههای این کشور برای ایجاد بزرگراهها بین شهرهای افغانستان را تأیید کرده اند. آنها ادعا میکنند که از یک پروژه با بودجه چین در نزدیکی کابل برای ایجاد یکی از بزرگترین معادن مس جهان که سالها به دلیل نگرانی در مورد خرابههای بودایی باستان در این سایت و ترس از حملات ستیزه جویان متوقف شده بود، پشتیبانی میکنند.
گفته میشود که طالبان این چراغ سبز را به چین داده است که به سین کیانگ اهمیتی نمیدهد. این رویکرد ضمنی طالبان با دغدغهی اصلی چین در افغانستان مبنی بر جلوگیری از بروز هرج و مرج در این کشور شوربخت و تبدیل شدن به پناهگاه یا کریدور ترانزیتی برای شبه نظامیان اویغور مرتبط است. مهم اینکه، چین مطمئن است که اویغورها مترصد چنین فرصتی در منطقه هستند. چین معتقد است، این شبه نظامیان و جنگجویان شامل برخی از افراد دارای تجربه جنگ در سوریه و یا افرادی هستند که امیدوارند از مناطق قبیلهای و بی قانون پاکستان وارد سین کیانگ شوند.
همچنین به عنوان یک گزینهی دیگر، منطقی بود که چین از پاکستان بخواهد تا برای مهار خونریزی در افغانستان کمک کند. گفتنی است، به زعم برخی، پاکستان حامی طالبان است و مبارزان افغان را به ایجاد ارتباط با چین تحریک کرده است. پاکستان تمایل دارد که برای چین به عنوان مهمترین حامی خود مفید باشد. اما وزارت امور خارجه چین رویکرد متفاوتی را انتخاب کرد. هوآ چونینگ، سخنگوی این وزارتخانه پس از ابزار تأسف بابت قتل دانش آموزان دختر در کابل، آمریکا را مقصر دانست. وی واشنگتن را متهم کرد که با اعلام ناگهانی خروج نیروهای آمریکا از افغانستان، یک سری حملات انفجاری در سراسر کشور را ایجاد کرده است. وی از نیروهای خارجی خواست که با مسئولیت پذیری از افغانستان بیرون بیایند و از ایجاد آشفتگی و رنج بیشتر برای مردم جلوگیری کنند.
این یک انتقاد جدید است. دانشمندان چینی و رسانههای دولتی سالهاست که نیروهای آمریکایی را متهم میکنند که فراتر از مأموریت اصلی خود برای ریشه کن کردن القاعده در افغانستان عمل میکنند و به آشوب در این کشور جنگ زده با رویاهای ساده لوحانه خود در مورد ملت سازی به سبک غربی دامن زده اند. اخیراً، آنها ادعا کرده اند که آمریکا مطمئناً پس از خروج نیروهایش، عوامل مخفی را در افغانستان نگه خواهد داشت که این موضوع تا حدی برای چین دردسر ایجاد میکند. به طور خلاصه، چین معتقد است که آمریکا بیش از اندازهی مورد نیاز در افغانستان مانده، حالا بسیار عجولانه در حال ترک این کشور است و در واقع به طور تمام و کمال این کشور را ترک نخواهد کرد.
این بحث خیلی پیچیده است، به ویژه وقتی به اظهارات مقامات چینی توجه میکنیم که میگویند اکنون افغانستان یک منطقه همکاری امکانپذیر با آمریکا در کنار مسائلی همچون تغییرات آب و هوا و تلاش برای جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای است. اما چینیها رویکرد روشنی ندارند که جزئیات آن مشخص باشد. این موضوع در جلسهی نمایندگان پکن با همتایان آمریکایی شان در انکوریج مشخص بود. گفتنی است، چند سال پیش چین و آمریکا به طور مشترک دیپلماتها و نیروهای پلیس افغانستان را آموزش میدادند. در حال حاضر نیز چین بر اهمیت ابتکار عمل کمربند و جاده خود تأکید میکند. پکن معتقد است که این طرح میتواند توسعه افغانستان را به دنبال داشته باشد و در نتیجه ثبات این کشور را تقویت کند. به طور مثال، از نظر چینیها اتصال این کشور به دریا از طریق پاکستان میتواند بسیار مفید باشد.
افغانستان زمانی شاهد همکاری چشمگیر چین و آمریکا بود. مثلاً، در اوایل جنگ با تروریسم در افغانستان، جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور آمریکا یک گروه اویغور در چین را که تحت عنوان جنبش استقلال ترکستان شرقی (ETIM) فعالیت میکردند، به عنوان تروریست تعیین کرد. مأموران چینی مجاز به بازجویی از اویغورهای بازداشت شده در خلیج گوانتانامو بودند. به طور مثال، وکیل یک فرد اویغور به او گفت که بسیار خوش شانس است که دست آمریکایی هاست، زیرا به محض اینکه به چین بازگردانده شود، خواهد مرد. چنین اقدام مشترکی از سوی پکن-واشنگتن اکنون غیرقابل تصور است، زیرا مواضع دو طرف در سین کیانگ بسیار از یکدیگر فاصله گرفته است. در سال ۲۰۲۰ دولت ترامپ جنبش استقلال ترکستان شرقی را از لیست گروههای تروریستی حذف کرد. در حالی که چین میگوید، این گروه یک تهدید بزرگ است.
برای چین، هیچ چیز بیش از ثبات این کشور مهم نیست. در همین ارتباط، پکن در یک برداشت منطقی آمریکا را یک عامل مشکل ساز میداند. همچنین چینیها به طالبان، پاکستان و ایران بی اعتماد هستند. در مقابل، آمریکا رقیبی خطرناک برای پکن به شمار میرود که اشتباهات بدی مرتکب شده است، بنابراین هدف ایده آلی برای انتقاد محسوب میشود. اگر افغانستان در آستانه یک جنگ داخلی به نظر برسد، ممکن است چین از مأموریتهای صلح منطقهای یا سازمان ملل در این کشور حمایت کند. اما نیروهای خود را برای برقراری نظم در این کشور حداقل زیر پرچم چین به آنجا نمیفرستد، زیرا افغانستان قبرستان امپراتوریها است. پرونده افغانستان آشکار است.
در پایان باید گفت که چین در حال ظهور به عنوان یک قدرت بزرگ است که تقریباً به صورت منحصر به فردی فقط به منافع اقتصادی و امنیتی سرد و سخت اعتماد دارد. از نظر چین، توجه به منافع شخصی کاری خردمندانه است.
دیدگاه تان را بنویسید