[لیلا مهداد] «جاده نداریم.»، «مدرسه داریم، معلم ندارد» و «درمانگاه داریم، پزشک ندارد»؛ این حرف مشترک کسانی است که در فیلم افتتاح پل چوبی روستای «پاتاوه» و «آجم» رو به دوربین لبخند زدند و از پل گذشتند؛ پلی روی «رود آجم» که راهش را از میان روستاها پیدا کرده است. باران که میبارد، رودخانه پل چوبی را زیر آب میبرد و بعد اهالی میمانند و علفزاری که آنسوی رود چشمانتظار سیرکردن گله است؛ برای همین هم اهالی صبر میکنند تا رودخانه دست از بازیگوشی بردارد و چوبهای سپیدار و سنگها را روی هم بچینند برای رسیدن به آن سوی رودخانه. اتفاقی که سالی سه، چهار بار میافتد.
«پاتاوه» و «آجم» از روستاهای بخش دیشموکاند، در استان کهگیلویهوبویراحمد. منطقهای که روستاهای رودریش با ١٢٠ خانوار، پاتاوه با ٥٠ خانوار و روستاهای بالادستیاش با ٤٠ و ٣٠ خانوار را در خود جای دادهاند. «اینجا خانواده زیاد است. جمعیت بالایی داریم اما نه خانه مناسب داریم، نه آب آشامیدنی و نه جاده. هر چند خیلیها هم به دلیل نبود امکانات رفتند شهر. گناه این آدمها چیست؟ در روستاهای اطراف سه خانه بهداشت داریم و یک درمانگاه اما پزشک نداریم. بهورزها هم یک ماه میآیند، سه ماه نمیآیند. معلمان هم همینطور. اینجا مدرسه راهنمایی داشت اما چون بچهها مرتب سرکلاس نیستند، درسهایشان خوب نیست معلم هم که نبود کلا مدرسه را کنسل کردند.»
«علی بینا» را آب برد
سنگ، گِل و چوب همه دارایی اهالی این روستاهاست؛ برای ساخت خانه. خانههایی که با آمدن باران، نایلونهای بزرگ را روی سقفشان میکشند. آمدن برف هم یعنی از صبح تا غروب پاروزدن و گوشتیزکردن به ناله و زوزه حیوانات گرسنهای که شبها پشت همین خانهها به دنبال غذا هستند. رد سیاه دود هیزمها همه جا هست؛ چه روی دیوارهای سنگی خانهها، چه روی نزدیکترین دیوار به اجاق آشپزخانهها. آب هم سوار بر قاطرها از چشمه نزدیک روستا یا رودخانه میآید به خانهها تا بشکههای دَم خانه را پر کند. برق اما هست هر چند باران و برف که شروع میکند به باریدن روستا به خاموشی میرود تا سه چهار روز دیگر که وصل میشود؛ افتادن تیر چراغ برق یعنی دو، سه هفته بیبرقی برای روستا.
و اما رودخانه؛ اولین باران که ببارد «رودآجم» سر به طغیان میگذارد و پل سنگی و چوبی را میبلعد. سالی سه، چهار پل طعمه خشم «رودآجم» میشود تا دوباره اهالی دست به کار شوند و شاخههای سپیدار پهنشده پای کوه را جمع و سنگهای سفید را روی آنها فرش کنند برای رسیدن به آن سوی رودخانه. «سالی چندبار پل میسازیم. در ساخت همین پل آخری «علی بینا» را آب برد. جنازهاش را هم پیدا نکردیم. خدابیامرز تازه نامزد برده بود.» صدای محمدمراد، عضو شورای روستای پاتاوه از پشت تلفن میلرزد. «میدانید چندبار رفتیم و آمدیم؟ نه برایمان جاده ساختند، نه جوابمان را دادند. ٢٧ سال پیش پایههای پل را زدند اما هنوز ساخته نشده. مجبوریم پل موقت بسازیم تا ببینیم دولت چه میکند.»
مدرسههای همیشه تعطیل
٦٠کیلومتر تا یاسوج و نزدیک به ٨٥کیلومتر تا رسیدن به اولین جادهای که به سمت «دیشموک» میرود. مسیر پیاده اهالی است؛ جادهای خاکی که اولین قطرات باران قدمگذاشتن در آن را برای اهالی سخت میکند. رحمت هم پابهپای سایر اهالی شاخههای سپیدار را از پای کوه به آغوش کشید و تا نزدیک رودخانه آورد تا پل ٤٠- ٣٠متری روستا جان بگیرد. «دو، سه روز کار کردیم تا پل ساخته شد؛ اما متأسفانه یکی از اهالی را از دست دادیم هر چند در سالهای اخیر سه، چهار نفر را آب برده و حتی نتوانستیم جنازهشان را پیدا کنیم. با این همه زحمت ساختیم اما با اولین طغیان رودخانه پلی نخواهیم داشت و دوباره باید بسازیم.»
رحمت هیچوقت سر کلاس پنجم ننشست و پشت گوسفندها دوید تا حالا که مرد خانه خودش است. «از مشکلات زیاد گفتیم اما مسئولان سراغی از ما نمیگیرند. مدرسههای اینجا مثل ایام کرونا همیشه تعطیل هستند. یک چهارطاق زدند به اسم مدرسه اما بیشتر اوقات معلم ندارد. معلمها غیربومیاند از کهگیلویه و دیشموک میآیند. وقتی میروند مرخصی دو ماه طول میکشد تا برگردند. راه نداریم و با هر برف و بارانی راههای حداقلی هم بسته میشوند و دانشآموز بیمعلم میماند. گاهی اوقات معلم برای تهیه مواد غذایی میرود شهر و نمیتواند برگردد.»
اورژانس هوایی یاسوج، تنها امید اهالی
گذر هیچ ماشینی به «پاتاوه» و «آجم» نمیافتد. اما صدای بالگرد، صدای آشنایی برای اهالی است؛ صدایی که خبر بیمار بدحالی را میدهد که قرار است به یاسوج برسد. «راه ماشینرو نداریم. مریض بدحال داشته باشیم، زنگ میزنیم به اورژانس هوایی یاسوج وگرنه مجبوریم هفت، هشت نفری با الاغ برسانیمش به جاده اگر شانس بیاورد و میان راه نمیرد، میرسد بیمارستان با ماشینهای گذری.» همه امید و انگیزه پرویز برای تحمل سختیها، چهار فرزندی است که دوست دارد یکیشان پزشک شود، آن یکی خانم معلم و دیگری خانم پرستار و آخری خلبان. «مدرسه راهنمایی که تعطیل شد، هر روز دامها را به حال خود رها میکنم تا پسرم را با الاغ هشت، هفت کیلومتر ببرم که به مدرسه برسد و بعدازظهرها هم دوباره همین راه را با او برمیگردم. چارهای نیست. ترکتحصیل کند و علاف بگردد؟ خیلی از بچههای روستاها درس نخواندند و بیکار در روستا میچرخند.»
خطر رودخانه، ریزش کوه و حیوانهای درنده، دانشآموزانی را که سعی دارند خودشان را به نزدیکترین مدرسه برسانند، تهدید میکند برای همین بیشتر دختران محکوم به ترکتحصیل هستند. هر چند پای کمتر پسری هم به این مدرسهها میرسد. «نمیشود بچه را همینطور به امان خدا رها کرد و گفت خودت برو و بیا. آب رودخانه نبرد، شاید حیوان وحشی حمله کند یا خدای ناکرده کوه ریزش کند. آن وقت چه خاکی بر سرمان کنیم؟»
خبر کرونا که پیچید و مدرسهها تعطیل شدند، مدرسههای نیمهجان «پاتاوه» و «آجم» هم به تعطیلی رفتند. «کرونا که آمد معلمها فرار کردند و بچهها ماندند علاف. قبل از کرونا هم بارها گزارش کردیم اما میگویند، بروند مدرسههای همجوار. خب بچهها با رودخانه و خطرات دیگر چطور بروند؟ هیچکس نیست به دادمان برسد. تا کلاس ششم در روستا درس میخوانند و بعد باید بروند یاسوج و.... برای همین بیشترشان ترک تحصیل میکنند. وقتی مدرسه داریم خب معلم بدهند بچهها همینجا درس بخوانند.»
رسیدگی به زنان باردار و واکسیناسیون به عهده بهورز هر روستاست و سایر بیماریها چشم میدوزند به جاده خاکی یا اورژانس هوایی. «ما تحت پوشش کهگیلویهایم اما هیچ امکاناتی نمیدهند و شاید سالی دوبار بیایند سرکشی. واکسن نیاز داشته باشم از یاسوج میآورم.» شعبانزاده بهورز روستای «پاتاوه» است. او سابقهای بیستساله پشت کارش دارد. «نبود آب لولهکشی خطر ابتلا به بیماریهای عفونی را بالا میبرد. آب رودخانه و چشمهای که اهالی استفاده میکنند آلوده است. دو سال پیش نزدیک به ٤٠ نفر از اهالی روستای «رودریش» به خاطر آب بیمار شدند تا اینکه از دهدشت پزشک آمد برای مداوا.»
اهالی «پاتاوه»، «آجم» و «رودریش» آب لولهکشی را آرزوی محالی میبینند برای همین داشتن منبع آبی که بتوان کُلرزنی کرد؛ تمام خواسته آنهاست. «هر خانه بشکهای دارد که از آب چشمه پر میشود. تابستانها به خانوادهها کلر میدهیم تا آب آشامیدنیشان را ضدعفونی کنند. آلودگی آب زیاد است برای همین به خانوادهها آموزش دادهایم چطور آب را ضدعفونی کنند.»
پلی که امیدی به ساختهشدنش نیست
«این مناطق خانه بهداشت دارند، معلم دارند، همه امکانات را دارند. پلشان هم اعتبار ٥٠٠میلیونی دارد.» علیرضا اتابک، فرماندار شهرستان کهگیلویه، معتقد است فیلمی که در شبکههای مجازی دستبهدست میشود، صحنهسازی است. او به «شهروند» از کوهستانیبودن منطقه و فصل بارندگیهای رعدآسا میگوید و معتقد است اتفاقاتی از این دست میافتد و نباید اینطور سیاهنمایی کرد. «هر کس رفته یک جایی صحنهسازی کرده و فیلم گرفته است، شما باید باور کنید؟ کسی که مراسم افتتاح پل میگیرد با چه چیزی فیلم گرفته و حالا همه شبکههای مجازی پر شده از این فیلم؟»
اتابک قدمت بیستوهفت ساله پایههای پلی را که قرار است ساخته شوند هم قبول ندارد. «بیستوهفت سال؟ چه کسی میگوید؟ مردم شهر بگویند جاده دهان باز کرده باید قبول کنیم؟! در این منطقه مُد شده یک فیلمی بگذارند. شهرستان ما سههزار کیلومتر مربع وسعت دارد. از این سههزار حداقل دوهزار کیلومتر کوهستانی است. با وجود این تا آخرین نقطه برق رفته، آب لولهکشی هست. همه اینها تحت حمایت نهادهای حمایتیاند. تنها مشکل راه دارند که انجام میشود، البته راه هست نه اینکه نباشد. پایههای پل زده شده، پیمانکار هم مشخص است هوا خوب شود پیمانکار کارش را شروع میکند. در زمستان که نمیشود کار عمرانی کرد.»
فرماندار شهرستان کهگیلویه از ١٢- ١٠ روستای دیگری میگوید که با طغیان رودخانهها راه ارتباطیشان قطع میشود. «قطعی راه تنها مختص «پاتاوه» و «آجم» نیست ما ١٢- ١٠ روستای دیگر هم داریم، خیلی مورد حادی وجود ندارد. برای کسانی که این مناطق را برای زندگی انتخاب کردهاند، این دست از مشکلات طبیعی است و بخشی از زندگیشان است. اول باید جادهشان درست شود که نیاز به زیرساخت دارد؛ چون منطقه کوهستانی است دشت که نیست. یک کیلومتر جاده در این منطقه حدود ٤٠٠میلیون تومان هزینه میخواهد.» اتابک محدودبودن منابع اعتباری را پیش میکشد و در پاسخ به این سوال که آیا امسال کلید ساخت پل زده میشود، میگوید: «به عنوان فرماندار تأیید میکنم، مردم مشکل دارند. ما مناطق بسیاری داریم که نیاز به زیرسازی دارند باید به منابع هم توجه کنیم. منابع اعتباری که دولت در حال حاضر میتواند اختصاص بدهد را هم باید در نظر گرفت با وجود این مردم باید صبور باشند و کمی حوصله به خرج بدهند شاید رشد فیزیکی مورد نظر اهالی پیش نرود. فصل بارشها تمام شده و طغیان رودخانهها حل میشود، بنابراین اهالی مشکلی در رفتوآمد نخواهند داشت.»
با شروع بحث کرونا و تعطیلی مدارس، مدارس ما دایر بودند
بخش دیشموک سه دهستان دارد؛ دهستان «آجم»، دهستان «بهمئی سرحدیشرقی» و دهستان «بهمئی سرحدیغربی». دهستان «آجم» کوهستانی است میان «دیشموک» و «مارگون». منطقهای صعبالعبور که به گفته محمد نوروزی، رئیس آموزشوپرورش منطقه دیشموک، اغلب دهه ٨٠ و ٩٠ مهاجرت کردهاند. «در سالهای گذشته روستاهای منطقه «آجم» پرجمعیت بودند، روستاهایی که مدرسه راهنمایی سابق یا متوسطه اول نظام آموزشی فعلی در آنها فعال بود. در سالهای اخیر شاهد مهاجرت بسیاری از این روستاها به یاسوج، بوشهر و شهرهای دیگر بودیم به همین منظور بسیاری از روستاها خالی از سکنه شدهاند. با وجود این سه مدرسه چندپایه روستایی در این منطقه به فعالیت خود ادامه میدهند؛ مدرسه «شهیدپورنگ» با هشت یا ١٠ دانشآموز و مدرسه «شهریاری» با هفت دانشآموز. ما روستایی به نام «میدان» داشتیم که به دلیل کاهش جمعیت روستا خودبهخود مدرسهاش منحل شده است.» او به «شهروند» از پایینبودن آمار دانشآموزان دوره متوسطه اول میگوید؛ دلیلی که باعث تعطیلی تنها مدرسه متوسطه روستا شده است. «توجیه اقتصادی هم ندارد ١٢ معلم را برای تحصیل دو یا سه دانشآموز پایه هفتم بفرستیم. برای دو، سه نفری که ششم قبول میشوند ما نمیتوانیم مدرسه احداث کنیم. این دانشآموزان میتوانند در مناطق همجوار ادامه تحصیل بدهند.»
نوروزی با تأکید بر این نکته که هیچ دانشآموز دوره ابتدایی در این روستاها ترک تحصیل نکردهاند. میگوید: «در منطقه ما دانشآموزی که در دوره ابتدایی ترک تحصیل کرده باشد، نداریم. ما حتی ظرفیت برپایی کلاس درس برای روستاهایی با چهار، پنج دانشآموز را هم داریم.»
رئیس آموزشوپرورش منطقه دیشموک در واکنش به غیبت چندماهه معلمها میگوید: «در سالهای گذشته دانشآموزان روستایی که یک سوی رودخانه بودند برای تحصیل میرفتند به روستای مجاور. درخواست مدرسه کردند اما چون تعدادشان کم بود امکان تشکیل کلاس نداشتیم؛ البته خانوادهها این امکان را داشتند که دانشآموزان را به آن طرف رودخانه برای تحصیل بفرستند هر چند گاهی اوقات معلم روستا برای آموزششان به آن سوی رودخانه میرفت. پنجم اسفند با شروع بحث کرونا و تعطیلی مدارس، مدارس ما دایر بود. تاکنون هیچ گزارشی از اهالی دال بر نداشتن معلم نداشتهایم.»
نوروزی در پاسخ به دغدغه پرویز که هر روز پسرش را با قاطر به مدرسه میرساند و غروب او را برمیگرداند، میگوید: «ممکن است ولی دانشآموزی بخواهد فرزندش در مدرسه خاصی تحصیل کند و برای همین مجبور شود خودش وظیفه رفتوآمد فرزندش را به عهده بگیرد، اینکه مشکل ما نیست! ما برای دانشآموزان روستا در دهدشت سهمیه خوابگاه داریم. گاهی اوقات خود روستاییها به دلیل بعد مسافت قبول نمیکنند. مدرسه متوسطه در روستاها با توجه به وضع فعلی آموزشوپرورش حداقل باید ٦٠ دانشآموز داشته باشد.»
دیدگاه تان را بنویسید