آیا شیوع ویروس کووید ۱۹ با توجه به تبعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن به نقطه تغییری در روابط بینالملل تبدیل خواهد شد؟ ناکارآمدی دولتها در مهار این بحران از نقطه شروع تا تصمیمگیریهای حیاتی برای پایان دادن به قرنطینه و بازگشت کسب و کار به شرایط عادی تا چه اندازه میتواند به افزایش یا افت محبوبیت دولتمردان تبدیل شود؟ دونالد ترامپ در سال انتخابات ریاستجمهوری امریکا از بحران کرونا سربلند بیرون خواهد آمد یا مدیریت تا اینجای ضعیف وی به پاشنهآشیل منازعههای انتخاباتی او با جو بایدن از جبهه دموکراتها تبدیل خواهد شد؟ سینا عضدی، پژوهشگر مرکز تحقیقات استراتژیک دانشگاه فلوریدای جنوبی در گفتوگو با «اعتماد» میگوید که اگر شرایط اقتصادی امریکا همچنان گرفتار رکود بماند، نمره اقتصاد در کارنامه چهار ساله ترامپ افت کرده و به نقطه ضعف او تبدیل خواهد شد؛ نقطه ضعفی که بایدن به خوبی از آن استفاده میکند. مشروح این گفتوگو به شرح زیر است.
نحوه مدیریت ویروس کووید ۱۹ توسط دونالد ترامپ، رییسجمهور امریکا مورد انتقادهای رسانهای بسیاری قرار گرفته است. همزمان برخی چهرههای داخلی در امریکا زبان به انتقاد از ترامپ در این فقره گشودهاند. فکر میکنید شیوع این ویروس و راه و روش ترامپ برای مهار آن تا چه اندازه از این ظرفیت برخوردار است که انتخاب مجدد او در انتخابات ۲۰۲۰ را با چالش روبهرو کند؟
شیوع ویروس کرونا در امریکا به اتخاذ تدابیر بهداشتی و سلامتی منتهی شد که در نتیجه آن تمام فعالیتهای تجاری در این کشور برای یک بازه زمانی محدود و متوقف شد. در نتیجه این فضا ما شاهد افزایش فاحش بیکاری در این کشور و همچنین درخواستهای عمومی برای برخورداری از تسهیلات بیمه بیکاری هستیم. در حال حاضر وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم به اصلیترین نگرانی دولت دونالد ترامپ، رییسجمهور امریکا و طرفداران وی تبدیل شده است. در حال حاضر جامعه امریکا در مواجهه با این مساله دو شقه شده و شاهد جدالی میان این دو طیف هستیم: دونالد ترامپ و طرفداران وی به دنبال بازگشایی اقتصادی و بازگشت مردم به سر کار هستند اما در طرف مقابل منتقدان این شیوه خواهان تمدید دوره قرنطینه عمومی و تعطیل بودن کشور به منظور مقابله با شیوع بیشتر کرونا هستند. دونالد ترامپ سرسختانه خواهان بازگشت شرایط به وضعیت عادی است تا در سایه این تحول، اقتصاد امریکا از کما خارج شده و به جریان بیفتد.
اگر وضعیت اقتصادی جاری در امریکا همچنان تا ماه نوامبر سال جاری که موعد برگزاری انتخابات است، ادامه پیدا کند کار برای دونالد ترامپ در رقابت نهایی سخت خواهد شد. تداوم این وضعیت به معنای کارنامه اقتصادی بد برای دونالد ترامپ در پایان چهار سال نخست ریاستجمهوریاش است. در چنین شرایطی، جو بایدن رقیب دموکرات ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری همین کارنامه بد اقتصادی را به اسلحهای برای مقابله با ترامپ تبدیل کرده و در حقیقت از آن با عنوان نقطه ضعف رییسجمهور مستقر استفاده خواهد کرد.
در نتیجه بیم از همین فضاست که شبکههای محافظهکار امریکا مانند فاکسنیوز که به تیم ترامپ نزدیک هستند، تلاش میکنند خطر اقتصادی ناشی از شیوع کرونا و رکود به وجود آمده در سایه آن را کمرنگ جلوه داده و همزمان از تمام اهرمهای فشار برای بازگشایی اقتصادی کشور استفاده کنند. نباید فراموش کرد که خانهنشینی و بیکاری جمعیت قابل توجهی از طبقه شاغل در امریکا، چه ضربه مهلکی به اقتصاد این کشور وارد کرده است.
تا پیش از شیوع ویروس کرونا دونالد ترامپ شدیدا به پیشرفت شاخصهای بورس امریکا افتخار میکرد، اما کرونا باعث سقوط شاخصهای بازار سهام امریکا شد. این ناکامیها در صورت تداوم، قدرت رهبری ترامپ را در هنگامه بحران مهمی مانند کرونا زیر سوال میبرد، لذا ترامپ تلاش میکند نشان دهد که به خوبی این بحران را مدیریت کرده و کارنامه اقتصادی قابل دفاعی دارد اما با خبرهایی که اخیرا منتشر شده مبنی بر اینکه دولت امریکا از ماه ژانویه از شیوع ویروس کرونا خبر داشت اما دیر عمل کرد، فضای چندانی برای مانور ترامپ باقی نمانده است.
برخی تحلیلگران مسائل امریکا اعتقاد دارند که مردم این کشور به شکل سنتی در هنگامه بحران و سختی ترجیح میدهند رای خود را به نفع حفظ سیستم سیاسی موجود به صندوق بیندازند و از تغییرات کلان در راس حاکمیت اجتناب دارند. تا چه اندازه با این تعبیر با توجه به شیوع ویروس کرونا در سال انتخابات در امریکا موافق هستید؟ فکر میکنید رقیب دموکرات ترامپ بتواند سوءمدیریت وی را به گونهای به تصویر بکشد که مردم هزینههای انتخاب چهره جدید را کمتر از تداوم ریاستجمهوری ترامپ بدانند؟
بهطور کلی با این تئوری موافق هستم که حذف رییسجمهور مستقر در پایان دوره اول ریاستجمهوریاش کار مشکلی است. دلیل سختی کار هم این است که رییسجمهور مستقر هرچند یک کاندیدا در رقابت نهایی است اما با توجه به آنکه در راس قدرت در کاخ سفید است از امکانات بیشتری برخوردار است. معمولا باید یک رسوایی بزرگ پیرامون رییسجمهور مستقر وجود داشته باشد تا منجر به حذف او شود. من شخصا فکر میکنم جو بایدن تمام تلاش خود را میکند تا از کرونا و شیوه مدیریتی ترامپ در مهار این بحران به عنوان آینه عدم توانایی دونالد ترامپ استفاده کرده و نشان بدهد که تداوم ریاستجمهوری او به نفع امریکا نیست. دونالد ترامپ فعلا تلاش میکند خود را به عنوان رییسجمهور دوره جنگ معرفی کند و به اصطلاح پا جا پای روسای جمهور بزرگ امریکا مانند فرانکلین روزولت بگذارد تا از این طریق دست به بزرگنمایی دستاوردها یا موفقیتها بزند. در حال حاضر سیاست ترامپ این است که ادعا کند دولتش نه تنها از پس کنترل کرونا برآمده، بلکه اقتصاد را هم احیا کرده است.
در بحث سیاست خارجی ما همچنان شاهد رفتارهای یکجانبهگرایانه دونالد ترامپ هستیم که آخرین نمونه آن قطع بودجه اختصاصی امریکا به سازمان بهداشت جهانی بود. هرچند که پیش از این هم در سه سال گذشته زنجیرهای از مخالفتهای ترامپ با عضویت امریکا در نهادهای بینالمللی یا توافقنامههای چندجانبه از جمله معاهده آب و هوایی پاریس یا برجام را شاهد بودهایم، اما یکجانبهگرایی در هنگامه یک اپیدمی جهانی تبعات دیگری برای کشور تصمیمگیرنده دارد. فکر میکنید این رفتار ترامپ چه تاثیری در نگاه متحدان بینالمللی امریکا به این کشور دارد؟ آیا میتوان انتظار داشت که شکافی هر چند کوچک در برخی ائتلافها و اتحادها میان مثلا امریکا با کشورهای اروپایی ایجاد شود؟
این شکاف هماکنون هم وجود دارد. از زمان جنگ جهانی دوم به مدت ۷۰ سال اتحادی میان اروپا و امریکا شکل گرفت که قراردادهایی مانند ناتو هم به تقویت این اتحاد منجر شد. در این سالها تمام روسای جمهور امریکا اعم از جمهوریخواه تا دموکرات در مسیر تحکیم این اتحاد تلاش کردند. بخشی از این همپیمانی و اتحاد برای مقابله با خطر اتحاد جماهیر شوروی وقت بود و بخشی از آن هم به دلیل تغییر فضای بینالمللی که در سایه آن همکاری چندجانبه کشورهای دموکراتیک غربی با یکدیگر مزیت به حساب میآمد. این همکاریها همیشه در نموداری صعودی ادامه داشت تا زمانی که دونالد ترامپ به کاخ سفید راه پیدا کرد. دونالد ترامپ مانند رییسجمهور فعلی برزیل در زمره ناسیونالیستهایی هستند که قراردادهای بینالمللی را به ضرر کشورشان میدانند لذا تلاش میکنند به حضور در این قراردادها یا توافقنامهها پایان دهند. این افراد اعتقاد دارند که این قراردادهای بینالمللی دست و پای کشورشان را بسته و مانع از پیشرفتشان شده است. وجود چنین نگاه و رویکردی در کاخ سفید قطعا بر روابط امریکا با متحدانش تاثیر میگذارد. در چند هفته گذشته اخباری منتشر شد مبنی بر اینکه امریکا به فروشنده محموله ماسک به یکی از کشورهای اروپایی رقم بیشتری پیشنهاد کرده لذا هواپیمای حامل این محموله در میانه راه به سمت امریکا تغییر مسیر داده است. این مشکلات میان اروپا و امریکا وجود دارد و البته با اختلاف بر سر برجام بیشتر هم شد. البته توافق هستهای با ایران تنها سوژه این افتراق نبود، بلکه کشورهای اروپایی با دولت ترامپ درباره ناتو هم اختلافاتی دارند. در حال حاضر بسیاری در امریکا از جمهوریخواه تا دموکرات نگران این هستند که اتحاد امریکا با کشورهای اروپایی یا حتی کانادا در معرض خطر جدی قرار داشته باشد. تاکنون دولت ترامپ در عمده موارد اختلافی با اروپا کار خود را با تهدید پیش برده و به عنوان نمونه شاهد بودیم که اروپاییها از بیم تعرفههای امریکا بر کالاهای صادراتی اروپا به امریکا دست به فعالسازی مکانیسم حل و فصل اختلاف در توافق هستهای با ایران زدند.
در شرایطی که اقتصاد داخلی با توجه به رکود ناشی از شیوع کووید ۱۹ در امریکا شرایط نامساعدی را تجربه خواهد کرد، احتمال دارد که ترامپ نتواند از این برگه برای جلب آرا استفاده کند و به ناچار در حوزه سیاست خارجی به دنبال دستاوردی باشد. در چنین شرایطی فکر میکنید او به سمت مصالحه در پروندههایی نظیر کره شمالی یا ایران برود؟
در هر صورت دونالد ترامپ دوست دارد بگوید من مساله کره شمالی یا ایران را حل کردم. قریب به دو سال پیش بود که وی پس از دیدار با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی ادعا کرد تهدید کره شمالی از بین رفت و صلح برقرار شد. در آن مقطع زمانی گفته شد که کره شمالی وعده خلع سلاح هستهای را داده است، اما در عمل نه تنها چنین اتفاقی رخ نداد، بلکه میبینیم این کشور دست به تست موشکهای جدید و بیشتری هم زده است. در حال حاضر به نظر میرسد ترامپ دیگر علاقهای به پیگیری و تعقیب جدیتر پرونده کره شمالی ندارد. ترامپ شخصا علاقه دارد که از پرونده ایران دستاوردی برای خود جور کند، اما رابطه با ایران آنقدر پرچالش به خصوص در حوزه سیاست داخلی امریکاست که فکر میکنم همه چیز در حد حرف است. من شکی ندارم که ترامپ مایل است بگوید: «من اولین رییسجمهوری در امریکا هستم که پس از ۴۰ سال توانستم به اختلاف میان واشنگتن و تهران پایان بدهم.» به نظر من این امر انجام شدنی نیست.
دولتهای جورج بوش یا باراک اوباما در حین تنش با ایران در شرایط اضطراری منباب ژستهای بشردوستانه اقدام به لغو مقطعی تحریمهای وقت علیه ایران کردند، اما ما شاهد بودیم که دولت ترامپ به شدت در برابر اصرارهای بینالمللی برای چنین رخدادی مقاومت میکند و حتی بعضا حلقه تحریم را تنگتر هم کرده است. این سیاست تا چه اندازه در تخریب وجهه این دولت در افکار عمومی جهانی تاثیرگذار بوده است؟
تندروهای حاضر در کابینه دونالد ترامپ مانند مایک پمپئو، وزیر خارجه به «کرونا» به چشم فرصتی برای افزایش فشار بر ایران نگاه میکنند و امیدوار هستند که با این ابزار بتوانند ایران را به پای میز مذاکره با امریکا بنشانند. همانطور که در سوال اشاره کردید روسای جمهور پیشین امریکا بعضا در مواقع بلایای طبیعی دست به لغو موقت تحریمها علیه ایران زدند تا کمکهای به اصطلاح بشردوستانه به تهران ارسال شود، اما دولت فعلی امریکا کرونا را هم ابزاری برای تشدید سیاست فشار حداکثری علیه ایران میداند.
فکر میکنید سیاست فشار حداکثری امریکا علیه ایران تا چه زمانی با امیدواری به نتیجهبخشی مدنظر تیم ترامپ ادامه پیدا کند؟ برخی شنیدههای پشت پرده حاکی از آن است که افرادی چون برایان هوک یا مایک پمپئو اعتقاد داشتند ایران بسیار زودتر از این تسلیم سیاست فشار حداکثری اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی امریکا میشود؟
قضیه ایران و امریکا مانند قضیه دو نفری است که به هم خیره شدهاند و کسی که نخستین پلک را بزند، بازی را باخته است. امریکا از یک سو تلاش میکند با سیاست فشار حداکثری بر ایران، اقتصاد ایران را به گمان خودش خرد کند تا در نتیجه تهران را به پای میز مذاکره بکشاند. در سوی دیگر میدان، ایران تن به مذاکره تحت فشار نداده و صبر میکند تا شرایط برای هرگونه مذاکرهای بهتر شود. پیشبینی اینکه این بنبست تا چه زمانی ادامه پیدا کند، ممکن نیست اما فکر میکنم هر دو طرف به دنبال موقعیتی باشند که در سایه آن شرایط هر یک تا حدودی برآورده شده باشد، اما فعلا این شرایط برای هیچ یک برقرار نیست. در حال حاضر تندروهایی مانند وزیر خارجه امریکا از فرصت «کرونا» کمال استفاده را برای افزایش فشار بر ایران میکنند. مایک پمپئو فرد ایدئولوژیکی است که جهان را به نیروی خوب و بد تقسیمبندی کرده است. در این تقسیمبندی امریکا نیروی خوب و دشمنان آن نیروی بد هستند. این نیروی بد از نظر پمپئو یا باید از بین برود یا مانند امریکا باشد. در دولتهای پیشین امریکا این نگاه ایدئولوژیک کمتر به چشم میخورد به گونهای که چه دولتهای دموکرات و چه جمهوریخواه در مقاطعی با دشمنان امریکا اعم از شوروی یا چین گفتوگو و مذاکره کرده بودند. پس از آن هم کشورهای دیگری بودند که با وجود اختلاف با امریکا با این کشور مذاکره کردند.
فکر میکنید در جهان پساکرونا رابطه چین و امریکا با چالشهای بیشتر یا فرصتهای ناگزیر همکاری روبهرو شود؟ برخی تحلیلها حاکی از آن است که چین میتواند زودتر از امریکای ترامپ دست به احیای اقتصادی در دوره پساکرونا زده و به نوعی جای امریکا را در اقتصاد بینالملل پر کند.
فکر نمیکنم همکاری بیشتری میان امریکا و چین رخ بدهد. امریکا در چند سال اخیر رشد چین را تهدیدزا دانسته است. هم در دوره باراک اوباما و هم در سه سال گذشته از عمر دولت دونالد ترامپ، واشنگتن سیاستهایی را برای محدودسازی چین اتخاذ کرده است. در زمان باراک اوباما شاهد طرح موضوع گردش به آسیا بودیم و در دوره ترامپ هم اقدامهایی مانند جنگ تجاری با چین، افزایش بودجه نظامی امریکا به ابزارهایی برای تلاش در راستای محدود کردن چین تبدیل شدند. در مقابل چین نیز رویکرد امریکا را تهدیدی برای رشد اقتصادی خود در منطقه دانسته و تلاش میکند با اقدامهای بیشتر سیاستهای واشنگتن را خنثی کند. در چنین شرایطی چین و امریکا عملا با هم در حال رقابت هستند و این رقابت در آینده هم ادامه پیدا خواهد کرد. در حال حاضر در برخی محافل امریکایی تئوری ایجاد ویروس کرونا در آزمایشگاههای شهر ووهان چین هم به گوش میرسد که تمامی این مسائل دورنمای همکاری دو کشور به جای رقابت بیشتر را کمرنگ میکند.
فکر میکنید کرونا و تبعات صرفا اقتصادی آن برای کشورهای حوزه منطقه خلیجفارس منجر به تغییر رویکرد فاحشی در سیاست خارجی آنها بشود؟ به عنوان مثال ما شاهد استفاده امارات متحده عربی از فرصت کرونا برای چراغ سبز نشان دادن به تهران بودیم. سیاستی که تعبیر به فاصله گرفتن هرچند محدود امارات از سیاست فشار حداکثری امریکا و متحد سنتی آن در منطقه ما یعنی عربستان سعودی شده است.
امارات، کویت و قطر سعی کردند با کمک به ایران در مسیر مقابله با کرونا از سیاستهای عربستان که خود را بزرگ کشورهای منطقه میداند، فاصله بگیرند. این در حالی است که عربستان در مسیر معکوس تلاش کرد انگشت اتهام را به سمت ایران دراز کند و ایران را مقصر شیوع ویروس کرونا در منطقه بداند. بحران به وجود آمده فرصت مناسبی برای ایران و برخی کشورهای عرب منطقه خلیجفارس است تا مذاکرات و گفتوگوهایی که مدتها قبل باید انجام میشد را پیش ببرند. دو طرف باید از این فرصت، کمال استفاده را بکنند و حتی بستر لازم برای گفتوگوهای آتی درباره مسائل منطقهای را فراهم کنند. این یک واقعیت است که در منطقه خلیجفارس یا همه کشورها امنیت خواهند داشت یا هیچ یک. برقراری ثبات و امنیت در این منطقه نیازمند همکاری همهجانبه تمام کشورهای عضو است.
دیدگاه تان را بنویسید