[دکتر عباس توفیق] در دهه بیست خورشیدی عدهای از بازرگانان خوشفکر و تعدادی از قضات خوشنام دیوانعالی کشور برای انجام خدمات فرهنگی پیشرفته گرد هم آمدند و یکی از چاپخانههای مدرن کشور را با نام «چاپ رنگین» پایهگذاری کردند. این نخستین یا یکی از نخستین چاپخانههای رنگین ایران بود. برای محل این چاپخانه یکی از ساختمانهای باغ قدیمی میرزا حسینخان سپهسالار را اجاره کردند. این ساختمان کهنسال آجری با گچبریها و کاشیکاریهای دیدنی و در و پنجرههای بینظیر، معماری قدیمی بسیار زیبایی داشت.
«سپهسالار اعظم» ملقب به «مشیرالدوله» (١٢٠٦- ١٢٦٠ شمسی) صدراعظم بسیار خوشنام، خدمتگزار و روشنفکر ناصرالدینشاه بود. او پس از «عباس میرزا» و «امیرکبیر» نماینده موج سوم اصلاحگری در دوران سلطنت قاجار به شمار میرفت و روزنامههای وقایع عدلیه، نظامی، مریخ و وطن را تأسیس کرد. در زمان رضاشاه در باغ سپهسالار خیابانکشی شد و«خیابان باغ سپهسالار» نام گرفت.
پس از چندسال اکثریت سهام «شرکت سهامی چاپ رنگین» را شخصی به نام «فرید» خرید. در دوره دوم روزنامه توفیق (١٣١٩-١٣٣٢) چندسالی توفیق در«چاپخانه آفتاب» واقع در خیابان ناصرخسرو به چاپ میرسید. پس از اینکه دفتر روزنامه توفیق از کوچه «ناموس» خیابان شاپور به یکی از کوچههای خیابان باغ سپهسالار به نام «کوچه مهندسالممالک» تغییر مکان یافت.
چاپ روزنامه توفیق نیز به «چاپ رنگین» که در نبش خیابان باغ سپهسالار و کوچه بخارا قرار داشت، منتقل گردید. یکی از وقایع تاریخی «چاپ رنگین» در روز کودتای ٢٨ مرداد اتفاق افتاد که کارگران چاپخانه از ترس کودتاچیان تمامی نسخههای چاپشده ولی هنوز منتشر نشده شماره پنجشنبه ٢٩ مرداد ١٣٣٢ روزنامه توفیق را به جز دو سه، نسخه در چاه چاپخانه رنگین ریختند.
چهار سالو نیم پس از توقیف توفیق در ماجرای کودتای ٢٨ مرداد، هنگامی که نخستین شماره دوره سوم توفیق (١٣٣٦-١٣٥١) در شب نوروز ١٣٣٧ منتشر شد. توفیق چاپخانهای در اختیار نداشت و چندسال در بین چاپخانههای مختلف سرگردان بود. در تاریخ اول دیماه ١٣٣٨ روزنامه توفیق مجدداً در «چاپ رنگین» به چاپ رسید.
در آن زمان «فرید» همچنان صاحب اکثریت سهام و مدیر چاپخانه رنگین، «غفوریان» رئیس دفتر چاپخانه، «پروانه» پایهگذار قسمت حروفچینی سربی و طراح نابغه «گارسه حروفچینی فارسی» تمام چاپخانههای ایران، «خندقآبادی» و «دولتشاهی» روسای قسمت حروفچینی و«منصورخان» رئیس قسمت چاپ و ماشینچی هنرمند ماشین چاپ سطح «هایربرگ» بودند.
در سال ١٣٣١، برادران توفیق موفق به خریدن اکثریت سهام «چاپ رنگین» از «فرید» شدند. یکی دیگر از سهامداران عمده این چاپخانه «خسروشاهی» بازرگان بسیار خوشنام بود. از آن زمان مدیریت عامل «چاپ رنگین» در اختیار برادرم شادروان حسین توفیق قرار گرفت.
هنگامی که ما چاپخانهای از خود نداشتیم، مدیران چاپخانهای که روزنامه توفیق در آنجا چاپ میشد به سهولت زیربار دستورهای غیرقانونی ادارات سانسور و شهربانی میرفتند و ما برای روزنامهنگاری طنزآمیز مستقل خود تحت فشار زیادی قرار داشتیم. اما پس از به دست آوردن اکثریت سهام «چاپ رنگین» و مدیریت آن، وضع بسیار تغییر کرد. ما دیگر به دستورهای خلاف قانون سانسورچیان گردن نمینهادیم.
دیگر سانسورچی و بعدها «سانسورچی حضور» به داخل چاپخانه بهویژه به قسمت حروفچینی برای بازدید مقالات حتی قبل از حروفچینی، راه داده نمیشد و دیگر چاپخانه قبل از چاپ، نسخهای از هر شماره روزنامه توفیق را برای سانسور به وزارت اطلاعات و جهانگردی ارسال نمیکرد.
روز سهشنبه هر هفته چاپ آخرین رنگ هفتهنامه توفیق انجام میگرفت و سپس بستهبندیشده به مرکز توزیع تهران و نمایندگان روزنامه توفیق در شهرستانها و خارج از کشور ارسال میگردید. «محرمعلی خان» مأمور کهنهکار معروف سانسور که میدانست ما به دستور اداره سانسور گوش نمیدهیم و نسخهای از هر شماره توفیق را برایشان نمیفرستیم، از صبح سهشنبه هر هفته میآمد در دفتر چاپخانه مینشست. به محض اینکه نخستین نسخه توفیق از زیرچاپ درمیآمد، آن را برمیداشت و با جیپ شهربانی به خیابان ارگ اداره کل مطبوعات که ما اسمش را «اداره کل سانسور مطبوعات» گذاشته بودیم، میبرد. سانسورچیان که در انتظار نسخه جدید توفیق در اداره نشسته بودند، سریعا صفحه به صفحه آن را میخواندند. در این هنگام بود که تلفنهای اعتراضآمیز آنها شروع میشد، ما به اداره سانسور احضار میشدیم و جنگ و دعوا آغاز میگشت. اگر سانسوز شدید نبود، میپذیرفتیم. البته تا آن ساعت نیمی از نسخههای توفیق بدون سانسور چاپ شده بود و بدون اینکه سانسورچیان خبر داشته باشند، به شهرستانها و خارج از کشور ارسال میشد. ولی اگر سانسور شدید بود، نمیپذیرفتیم و جنگ و دعوای دیگری درمیگرفت.
توقیف توفیق همان بود و کاریکاتورها و شعرهای بسیار تندتر و بیپرواتری که مردم در حمایت از توفیق بهعنوان علت توقیف توفیق از خود درمیآوردند و سریعا بهشدت شایع میشد. همان(١) ... دولتها و سانسورچیان نیز که صابون توقیف توفیق به تنشان خورده بود، در ١٠سال آخر انتشار توفیق این را فهمیده بودند و سعی میکردند کار به توقیف توفیق کشیده نشود.(٢)
پس از حدود نیمقرن انتشار، ......... در صبح روز دوشنبه ٧ تیرماه ١٣٥٠، درحالی که چاپ روزنامه توفیق هنوز تمام نشده بود، «محرمعلی خان» تلفنی به برادرم حسین مدیرچاپخانه اعلام کرد که روزنامه طبق دستورهای نخستوزیر، «ندید» توقیف شده و اجازه چاپ آن را ندارید. برادرم به او گفت ما دستورهای شفاهی و آنهم غیرقانونی را نمیپذیریم و به چاپ توفیق ادامه میدهیم.(٣) ما تمام نسخههای آن شماره توفیق را چاپ کردیم ولی از مرکز توزیع جراید تهران به ما اطلاع دادند سانسورچیان که زورشان به ما نرسیده، به مرکز توزیع جراید تهران دستور عدم پخش آن را دادهاند. در تحقیقات بعدی دریافتیم که عینا همین دستور به پستخانه، راهآهن، هواپیمایی و شرکت اتوبوسرانی که توفیق را برای نمایندگان فروش در ایران و کشورهای خارج میبردند، داده شده است.
در آن دوران طبق قانون اساسی مشروطیت مطبوعات آزاد و سانسور مطبوعات قدغن بود و طبق قانون مطبوعات تنها دادگاه میتوانست روزنامهای را توقیف کند. پس از ماهها مبارزه علیه توقیف غیرقانونی توفیق و عدم موفقیت، در ٥ دیماه ١٣٥٠ به علت این عمل غیرقانونی از دولت به دادگاه شکایت کردیم.(٤) دولت نهتنها توفیق را آزاد نکرد بلکه کلیه نشریات دیگر توفیق: مجله ماهانه توفیق، صرفا فکاهی «توفیق فکاهی» که امتیاز جداگانهای داشت، سالنامه صرفا فکاهی توفیق، آلبوم توفیق، ١٤ عنوان کتاب توفیق و حتی کارت تبریکهای نوروزی صرفا فکاهی توفیق را در سراسر کشور برخلاف قانون توقیف، جمعآوری و مقوا کرد.(٥)
علت اصلی این توقیفها، جمعآوری و مقوا کردنهای تمام نشریات توفیق آن بود که نخستوزیر وقت تصمیم گرفته بود مانند روزنامه آیندگان که به صورت «شرکت سهامی» درست کرده بود و اکثریت سهام آن و در نتیجه مدیریتش متعلق به دولت بود، روزنامه توفیق را نیز ما به صورت «شرکت سهامی» دربیاوریم و ٥١ درصد سهام آن را به شخص نخستوزیر امیرعباس هویدا بفروشیم و ما برادران توفیق، صاحبان اقلیت سهام، روزنامه توفیق را طبق دلخواه ایشان و زیر نظر ایشان منتشر کنیم، چون با تمام تلاش و فشار شدید و بیرحمانه ایشان و با وجود مبلغ کلانی که بابت خرید ٥١درصد سهام روزنامه نیمقرنی توفیق پرداخت میکردند، ما به هیچوجه حاضر نشدیم شرف خود و روزنامه توفیق را به هیچ قیمتی بفروشیم(٦) ایشان تصمیم گرفتند چاپخانه توفیق را هم نابود کنند.
در ١١ اردیبهشت ١٣٥١ با وجود اینکه یک روز تعطیل عمومی بود، به دستور هویدا جلسهای محرمانه در کاخ نخستوزیری با حضور وزیر مشاور، وزیر اطلاعات، وزیر دادگستری و بقیه مقامات مطبوعاتی دولت و شهربانی و ساواک تشکیل شد. دستور جلسه: تهیه گزارش پرآب و تابی با امضای کلیه این مقامات عالیه، علیه کهنسالترین و محبوبترین روزنامه کشور، توفیق و زدن تیرخلاص بر آن بود، روزنامهای که بیش از ١٠ماه بود کلیه نشریاتش را خلاف قانون توقیف و مقوا کرده بودند. طبق گزارش خیلی محرمانه ١٢/٢/٥١ ساواک: «در ابتدا]ی این جلسه[های هدایتی ]وزیر مشاور هویدا[ اظهار داشتند به دستور جناب آقای نخستوزیر قرار است گزارشی از وضع نشریه و چاپخانه توفیق که با وجود تذکرات وزارت اطلاعات به عدم انتشار، مبادرت به چاپ نموده، به حضور ایشان تقدیم تا در اسرعوقت از شرف عرض مبارک همایونی بگذرد...... در این جلسه ..... به منظور جلوگیری از تکرار عمل برادران توفیق... تصمیم گرفته شد.... بلافاصله پروانه چاپخانه {رنگین} لغو و از فعالیتش ممانعت به عمل آید.(٧)
پس از این جلسه ٣ ساعته علیه روزنامه توفیق گزارش مورد نظر «جناب آقای نخستوزیر» نوشته و امضا میشود. وزیر مشاور فورا به نخستوزیر می دهد، بلافاصله در همان روز تعطیل عمومی نخستوزیر شرفیاب میگردد. گزارش تهیهشده را به عرض میرساند و دستور مورد نظرش را برای بستن حتی چاپخانه توفیق میگیرد.(٨)
فتح قلعه روزنامه توفیق: «چاپ رنگین»
روز ١٤ اردیبهشت ١٣٥١ وزارت اطلاعات به شهربانی و شهربانی به «ریاست پلیس تهران» دستور بستن چاپخانه رنگین را صادرکرد. ساعت ١١ روز ١٦/٢/١٣٥١ چند جیپ پلیس مجهز به بیسیم در کوچه بخارا کنار دیوار چاپ رنگین با موتورهای روشن ایستادند. مأموران گسیلشده پلیس و کماندوهایشان پس از نیمساعت گزارش وضعیت و موقعیت محل و کسب دستور نهایی مرکز پلیس تهران دستور یافتند در جیپها با موتور روشن بمانند و فرمانده عملیات به تنهایی وارد چاپخانه رنگین شود. فرمانده عملیات با احتیاط فراوان وارد دفتر چاپ رنگین شد و به برادرم شادروان حسین توفیق، مدیرعامل چاپ رنگین گفت وزارت اطلاعات به شهربانی اعلام کرده است شما صلاحیت اداره این چاپخانه را ندارید و من دستور بستن چاپخانه را دارم. حسین گفت اگر من صلاحیت اداره این چاپخانه را داشتم، چاپخانه رنگین را نمیبستید؟ فرمانده عملیات گفت خیر. حسین گفت این «کارت صلاحیت» من ممهور به مهر و امضای خود همان وزارت اطلاعات. فرمانده که جاخورده و مبهوت شده بود ،اجازه خواست که از تلفن چاپ رنگین با رئیسش تماس بگیرد. حسین گفت شما خودتان ماشاءالله در جیپهایتان چند تا بیسیم و مخابراتچی دارید- بفرمایید بروید.(٩) پس از یکساعتونیم که فرمانده عملیات در جیپ مشغول مذاکرات تلفنی با مقامات بالاترش بود، به داخل «چاپ رنگین» برگشت و با شرمندگی به برادرم حسین گفت: «بنده گزارش دادم که شما «کارت صلاحیت» دارید و خود بنده دیدم با رعایت سلسله مراتب با وزارت اطلاعات تماس گرفتند، متأسفانه وزارت اطلاعات گفت کارت صلاحیت دارند یا ندارند چاپخانهشان را ببندید.»
مأموران گسیلشده به چاپخانه «رنگین» کلیه کارگران «چاپ رنگین» را از تمام سالنهای حروفچینی، ماشینخانه، صحافی و بستهبندی اخراج کردند، تمام درهای اتاقهای هیأت تحریریه توفیق و دفتر چاپخانه را بستند و لاک و مهر کردند.(١٠)
چاپخانه توفیق ورشکست شد و مدتی بعد ماشینآلات و سرقفلی آن را به «ثمن بخس» فروختیم، در چهارم مهرماه ١٣٥١ امتیاز روزنامه توفیق را هم که در آن زمان با نیمقرن انتشار کهنسالترین روزنامه ایران بود، لغو کردند.(١١) این پاداش روزنامهای بود که زبان مردم شد، حقایق را نوشت، از آزادی بیان، دموکراسی، عدالت و حقوق مردم و بهویژه از حقوق محرومترین آنان دفاع کرد ... و زیرِ بارِ زور نرفت. صدها سند و مدرک محرمانه آنچه در این مقاله گفته شد در دوران انقلاب و پس از انقلاب به دست ما رسید. این اسناد به همراه ٧٠٠ صفحه شرح مستند سوابق، ریشهها، علت واقعی توقیف توفیق، اقدامات وسیع پشت پرده دولت برای خریدن توفیق و برادران توفیق یا نابود کردن پرنفوذترین روزنامه طنزآمیز تاریخ مطبوعات ایران و همچنین شرح مبارزه طولانی، شرافتمندانه و شجاعانه توفیق و بسیاری از کاریکاتورها، اشعار و مقالات پرسروصدای توفیق در کتاب «چرا توفیق را توقیف کردند» من و در کتاب ٦٠٠ صفحهایام به نام «توفیق چگونه توفیق شد؟» به وسیله نشر «هرمس» و «نشر فرهنگ نو» در تهران منتشر شده و در اختیار عموم است.
دیدگاه تان را بنویسید